املاک وسیع مرگ | الف
«زنبقهای شیپوری زلاندنو میگویند ما مردهایم، همان دم که از این سرزمین یشم پوش، از خط موزون جزر و مد قدم بیرون بگذاریم، موجی بر خواهد خاست چون شراره، چون نَریانی در فیلمی صامت، و ما را به زیر خواهد کشید، زیر فلات قارهای که مقاومت میکند تا آن دَم که موجها سفید میشوند، پیش از شکستن.
زنبقهای شیپوری هم مردهاند، آن همه سفید و وحشی، آنها هم خواهند شکست در نم باران سبزی که باد میپراکند، آن همه زنبق شیپوری که ما را میبرند به دورها. من زنبقها را میبینم و میگویم از اتوبوس پیاده شویم. اتوبوس بدون ما به حرکت ادامه میدهد همان وقت که ما در نوار بالایی زنبقها ایستادهایم، پیش از آنکه آنها از خاکریز گورهای محصور در نردههای چوبی سرازیر شوند و در موجها مکرر شوند...»
آنچه خواندید مطلع داستان "زنبقهای دهه هشتاد" بود به قلم تِرِزا اسووبودا. این داستان کوتاه و بشدت خواندنی یکی از یازده داستان مجموعه داستانهای برگزیده جایزه اُ. هنری سال 2006 [The O. Henry Awards prize stories 2006] است که در سال 1394 توسط انتشارات نیستان با همین نام [زنبقهای دهه هشتاد] به چاپ رسیده است.
در این مجموعه آثار چند تن از برترین نویسندگان معاصر امریکایی کنار هم گردآوری شدهاند، نویسندگانی چون پائولا فاکس، دِبورا آیزنبرگ، لوییز اردریش، آلیس مونرو و...
در داستان "املاک وسیع مرگ" نوشته پائولا فاکس، در مسیر سفر ماه عسل زوجی جوان با آنان همراه میشویم. هَری و آملیا در راه سفر، در نیومکزیکو توقف میکنند تا با پدرِ به قهر رفته و بیمار هری دیدار کنند. در این ملاقات آملیا با کودکی تلخ همسرش آشنا شده و درمی یابد که گذشته او آن گونه که خودش آرزو داشت هرگز ترک یا فراموش نخواهد شد. او درمییابد با مردی ازدواج کرده که هیچ نمیشناسدش. پائولا فاکس، نویسنده رمان مشهور و جایزه گرفتهی بَرده رقصان، در این داستان کوتاه با چیره دستی تمام از طریق حوادث ساده و حتی به چشم نیامدنی، تحول عاطفی ظریفی را به تصویر میکشد.
داستان "عشق" نوشته آلیس مونرو، یک بلاتکلیفیِ کلاسیکِ آلیس مونرویی را به نمایش میگذارد. گریس دختری جوان و فقیر است که با جوانی بنام مائوری آشنا میشود. مائوری که جوانی موفق و خانواده دار است از او درخواست ازدواج میکند. ولی گریس با اینکه میداند این ازدواج از هر نظر به نفع اوست، با اقدامی عجیب همه چیز را خراب میکند. در این داستان ضربه اصلی را همان ابتدا دریافت میکنیم، همانجا که گریس بعد از چهل سال به منزل خانواده مائوری بازمی گردد.
" پنجره" را دِبورا آیزنبرگ نوشته است. شخصیتهای داستانهای آیزنبرگ اغلب میکوشند گذشته و حال را آشتی دهند و تلاش آنان برای ساختن یک زندگی کامل از خرده تجربیاتشان هسته اخلاقی داستان را تشکیل میدهد. شخصیتهای وی نمیتوانند به خوبی درک کنند که هستند یا در تنگناها خود را چگونه مییابند. در داستان پنجره، کریستینا از یک خانه فرو پاشیده فرار میکند و به زندگی مردی مرموز و پسر کوچک و زیبایش قدم میگذارد. او در آغاز کودک را دوست نمیدارد ولی به دلایلی چنان به او متعهد میشود زندگی خودش را به خطر میاندازد.
داستان "گرگ ها" نوشتهی سوزان فرام برگ شیفر، در قالب استعارهای طولانی، درباره ازدواجی دیرپا و وحشت از پیری صحبت میکند. زوجی سالخورده دوران پیریشان را سپری میکنند. آن دو به ظاهر در زندگی آرامشان مشکلی ندارند و همه چیز بخوبی پیش میرود، ولی هر یک پنهان از دیگری با وحشتی دائمی دست و پنجه نرم میکند: ترس از معضلات و مصائب پیری. زن برای فرار از این ترس، با گرگی طرح دوستی میریزد و پس از تلاش بسیار از او میخواهد او را بکشد و از آن همه وحشت رهایی بخشد. غافل از آنکه همسرش هم پنهان از او... این داستان در پس ظاهر فانتزی خود، به بعضی از واقعیترین واقعیتهای زندگی اشاره میکند.
اما داستان "بلای پرندگان" را لوییز اردریش نوشته است. داستانهای اردریش حسی را به خواننده منتقل میکنند که پیوسته در جهان جاریست. حس غور در غریبگی و آشنایی حیات آدمی. حس اینکه همیشه زمان ساز کردن قصهای دیگر است. زمان افزودن پیچ و تابی دیگر به آنچه ممکن میپنداریم. زمان گشودن چشمها و تخیل. راوی داستان بلای پرندگان دختری نوجوان و اهل مینهسوتاست که در تاریخچه ماجراهای عاشقانه خاندانش سیر میکند. تاریخ خانوادگی و قبیلهای بشدت بر طرح این داستان سنگینی میکند. ولی در لحظات نفس گیر پایانی داستان، راوی از تاثیرات میراث عاشقانه تبارش بر زندگی شخصی خود آگاه میشود و در مییابد قصه گویی و عشق چه مسئولیتها و مخاطراتی دارند.
راوی داستان تکان دهندهی "قحطی" نوشتهی ژو ژی، زنی میانسال است که به سودای روزگار بهتر از هونگ کنگ به نیویورک فرار میکند. او که بخاطر وسواسهای ذهنی و سختگیریهای پدرش از کودکی حرص و ولعی غریب به خوردن غذا دارد، پس از مرگ والدینش برای آنکه باقی عمر را بیدغدغه کمبود غذا در وفور نعمت بگذراند، ترک دیار میکند ولی در پایان میتواند بر ترس همیشگیاش از گرسنگی چیره شود.
داستان "زنبقهای دهه هشتاد" که این مجموعه نام خود را از آن وام گرفته است، اعجازی از ایجاز است. زوجی جوان همراه فرزند خردسالشان به زلاندنو سفر میکنند تا مگر میان معادن و غارهای آن منطقه جان پناهی برای جنگ بعدی عالَم بیابند. تصاویری که ترزا اسووبودا از استخوانهای گوسفندان، زنبقهای شیپوری و امواج برافراشته پیش چشم مخاطب نقش میزند مجذوب کننده اند و در داستانی کمتر از هزار کلمه درامی خواندنی را پیش میبرند.
اما داستان "نامههایی در برف" نوشته ملانی رایی تون، داستانی بسیار تاثیرگذار است که تنهایی عمیق زنی آسیب دیده را به تصویر میکشد. نیکول زنی زیباست که به رغم داشتن اسباب جمع برای خوشبختی، زندگی خود را تباه میکند. رایی تون داستان خود را در قالب چند نامه تعریف میکند، نامههایی که نیکول برای آنانکه در حقشان ناروایی انجام داده مینویسد. او در این نامهها میان گذشته و حال پرسه میزند، آخرین پیامهای خود را درباره رنجهایی که کشیده و آزارهایی که داده انشا میکند، خطاهایش را بازمیگوید و برای اشتباهات وحشتناکش عذر میخواهد. نیکول که از ترس همسر وحشی و نیمه مجنونش ناگزیر از خانه فرار میکند، پس از یک شبانه روز دربهدری در برف زمینگیر میشود و با تنی رنجور و ناتوان، آخرین نامهاش را برای امدادگرانی که گمان میکند برای نجاتش خواهند آمد انشا میکند.
«... در بستری از برف بیدار شدم. آسمان صاف بود و زمین درخشنده. تابش همه رنگها را در سفید میدیدم: بنفش، سبز، سرخ، کهربایی. همهی عالم میلرزید. هر ذره هوا را میدیدم. ارتعاش آن را میشنیدم. فکر کردم مُردهام. فارغ بودم از درد و سرما و فقدان و گرسنگی. با صدای بلند خندیدم. چیزی به من صدمه نزد. بعد فرشتهای ظاهر شد، آهویی کوچک. نزدیک آمد و ایستاد. صورتش در سایه بود. تیره بهنظر میرسید. چشمان درشتش تیرهتر... میخواستم در دستانم نگهاش دارم... این اتفاق تقریبا افتاد و من از شعف ناب آن لرزیدم. بعد بدنم شروع کرد به لرزیدن، گرفتکیهای شدید و این آخر کار بود. بازگشت پرجنبش من به این دنیا...»
مجموعه داستانهای برگزیده جایزه ا. هنری که تا به حال سی و شش جلد از آن به همت انتشارات نیستانِ هنر ترجمه، چاپ و منتشر شده است، گنجینه گرانبهایی است از بهترین داستانهای کوتاه جهان. از آنجا که داستانهای این مجموعه چند مرحله داوری را از سر میگذرانند، میتوان آنها را از برترینها دانست. خواندن داستانهای این مجموعه به خوانندگان امکان میدهد تا با دغدغهها، معضلات، بیمها و امیدها، حسرتها و در یک کلام هر آنچه که انسان معاصر با آن دست به گریبان است آشنا شوند. یکی دیگر از لطایف خواندن داستانهای این مجموعه این است که میتوانیم با سیر تحول آثار نویسندگان در طول زمان آشنا شویم. بسیار پیش آمده چند داستان از یک نویسنده – خواه نوقلم یا کهنه کار- در چند سال متوالی یا پس از وقفهای کوتاه یا بلند در این مجموعه به چاپ رسیده اند. مقایسه اثر یک نویسنده در دهه بیست زندگیاش با آثار همو در میانسالی و پختگی شیرین است و این به مدد قدمت صد و اند ساله چاپ این مجموعه فراهم است.
خواندن همه داستانهای همه مجلدات مجموعه داستانهای کوتاه برگزیده جایزه ا. هنری را از دست ندهید که هریک لطف خاصی برای خود دارند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............