هجده داستان کوتاه در قالب یک مجموعه به نام «محله» ‌از «نجیب محفوظ»، نویسنده مصری برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۸۸، پس از ۲۵ سال به چاپ می‌رسد.

به گزارش ایسنا به نقل از نشنال، سال گذشته آثار چاپ‌نشده «سیلویا پلات» و «ارنست همینگوی» پس از آن‌که از تاریخ نگاشته شدن‌شان بیش از ۶۰ سال گذشته بود،‌ به چاپ رسیدند. هفته گذشته نیز یک نسخه کامل‌نشده از «آنتونی برجس» کشف شد که کمی بعد به عنوان بخشی از ادامه کتاب «پرتقال کوکی» معرفی شد. این‌بار مجموعه داستان‌های کوتاه «نجیب محفوظ» با عنوان «محله»‌ (The Quarter) به چاپ می‌رسد.

این اثر که توسط انتشارات «Saqi» لندن، برای اولین‌بار و به زبان انگلیسی منتشر خواهد شد در همان محله تاریخی مصر، جایی که «محفوظ» کودکی‌اش ‌را در آن گذرانده و در اکثر کتاب‌های معروفش به این نوع مکان اشاره کرده، شکل گرفته است. «محله» رویکردی بی‌نظیر به زندگی روزانه شهری در کنار حوادثی هیجان‌انگیز دارد.

این مجموعه داستان بخشی از کتابی دست‌نویس است که در ماه سپتامبر سال گذشته توسط «‌محمد شعیر» نویسنده و خبرنگار مصری در میان لوازم «محفوظ»‌ کشف شد.

این کتاب دست‌نویس شامل ۵۰ داستان است که بخشی از آن‌ها در یک مجله عربی‌زبان چاپ شده است؛ از این رمان ۱۸ داستان که تاکنون دیده نشده‌اند در قالب کتاب «محله» منتشر می‌شوند. در کنار این نسخه دست‌نویس که در یک جعبه کشف شده یادداشتی نوشته شده است که نشان می‌دهد این مجموعه برای چاپ شدن در سال  ۱۹۹۴ برنامه‌ریزی شده بود.

محفوظ در سال ۱۹۸۸ موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد و در سال‌های  ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷ «سه‌گانه قاهره» را نوشت. او اولین نویسنده مصری و عرب‌زبانی بود که توانست جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند.

«گدا»، «کوچه مدق»، «خواب»، «جنایت»، «در گذر قصر»، «زیر سایبان»، «راه» و «وراجی روی نیل» از جمله کتاب‌هایی هستند که تاکنون از او به زبان فارسی منتشر شده‌اند

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...