کتاب «چراغ‌‌سبزها» [Greenlights] اثر متیو مک‌کانهی [Matthew McConaughey] با ترجمه سمانه پرهیزگاری منتشر شد.

چراغ‌‌سبزها» [Greenlights]  متیو مک‌کانهی [Matthew McConaughey]

به گزارش کتاب نیوز، «چراغ‌‌سبزها» نوشته‌ی متیو مک‌کانهی، بازیگر مشهور و برنده‌ی جایزه‌ی اسکار توسط نشر میلکان منتشر شد.

متیو دیوید مک‌کانِهِی متولد  ۱۹۶۹ است. او هنرپیشه، نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده آمریکایی است. نام او نخستین بار با فیلم مات و مبهوت مطرح شد که در ژانر کمدی ساخته شده بود و محصول ۱۹۹۳ است.

ناشر در معرفی این اثر او آورده است:

«چراغ‌‌سبزها» کتابی‌ست پر از داستان‌های جالب، جمله‌های حکیمانه و درس‌هایی از زندگی که از دلِ سختی‌ها به وجود آمده‌اند و همگی از راز زندگی همراه با رضایت و شادی قلبی می‌گویند.
در این کتاب می‌خوانیم: پنجاه سال است که در این زندگی‌ام، چهل‌و‌دو سال است که سعی می‌کنم معمای آن‌را حل کنم، و سی‌و‌پنج سال است که از سرنخ‌هایی که برای حل آن پیدا می‌کنم یادداشت برمی‌دارم؛ یادداشت‌هایی درباره‌ی موفقیت‌ها و شکست‌ها، شادی‌ها و غم‌ها، چیزهایی که باعث شگفتی‌ام شده‌اند و چیزهایی که به خنده‌ام انداخته‌اند. سی‌و‌پنج سال فهمیدن، به‌خاطر‌سپردن، تشخیص‌دادن، جمع‌کردن، و نوشتنِ چیزهایی که برایم تکان‌دهنده یا جذاب بوده است. این‌که چطور عادل باشم… چطور استرس کم‌تری داشته باشم… چطور خوش بگذرانم… چطور کم‌تر به آدم‌ها آسیب بزنم… چطور آدم خوبی باشم… چطور چیزی‌ را که می‌خواهم به دست بیاورم… چطور در زندگی به معنا برسم… چطور خودِ واقعی‌ام باشم.
همیشه می‌نوشتم تا بتوانم فراموش کنم. فکر‌کردن به بازنگری در زندگی و افکارم آزاردهنده بود. گمان نمی‌کردم از حملِ این زندگی و افکار لذت ببرم. اخیراً جرأت پیدا کرده‌ام به نوشته‌هایم در این سی‌و‌پنج سال ــ درباره‌ی کسی‌که پنجاه سال بوده‌ام ــ نگاهی بیندازم. و می‌دانید چه شد؟ بیش‌تر از چیزی‌که فکر می‌کردم از بودن در کنار خودم لذت بردم. خندیدم… گریه کردم… فهمیدم بیش‌تر از حد انتظارم لحظه‌ها را به خاطر دارم… و کم‌تر فراموش کرده‌ام.
این یک نامه‌ی عاشقانه است: برای زندگی.

«چراغ‌‌سبزها» اثر متیو مک‌کانهی در 320 صفحه و قیمت 88 هزارتومان در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

لازم به ذکر است این کتاب توسط نشر نون نیز با عنوان چراغهای سبز با ترجمه محدثه خوشکام به تازگی منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...