تنهایی آدم‌ها | آرمان ملی


«عادت‌های صبحگاهی» دومین کتاب آسیه نظام‌شهیدی شامل نُه داستان است که برگزیده‌ جایزه‌ هفت‌اقلیم در بخش مجموعه‌داستان نیز شده است. داستان اول، «آداب‌ سوگواری» با مراسم عزا آغاز می‌شود ولی در ادامه، شخصیت اصلی یعنی (نورمهر-نوری) با یادآوری مراسم عروسی خودش داستان را بسط می‌دهد. منطق این سفر به گذشته و به‌طور اختصاصی یادآوری مراسم عروسی آن‌هم در عزا با توجه به شخصیت‌پردازی را می‌توان قابل‌قبول دانست، چراکه «نوری» زنی توصیف شده که در عزا، به‌سختی خنده‌ ناخواسته‌اش را کنترل می‌کند و در جشن عروسی، گریه می‌کند!

عادت‌های صبحگاهی آسیه‌ نظام شهیدی

این ماهیت ضدونقیض از شخصیت، نشان از تفاوت دیدگاه او به جهان پیرامونش دارد. تفاوتی که باعث شده نتواند ارتباط پایدار و صمیمی با اطرافیان برقرار کند و نتیجه‌ آن تنهایی را برای او به‌ارمغان آورده. در بخش‌های خاطرات گذشته‌، با اشاره به عبور آمبولانس و کامیون‌‌های ارتش و سربازهایی که هنوز پسر‌بچه هستند، به‌طور غیرمستقیم برهه‌ زمانی داستان مشخص شده که سال‌های جنگ است. ولی این اشاره‌ تاریخی در همین سطح باقی می‌ماند و به داستان پس‌زمینه نمی‌دهد. شاید کشف بزرگ این داستان را بتوان کشف بیماری شخصیت اصلی و احتمال سرنوشت مشترک او و مادرش در ابتلا به این بیماری دانست. این داستان تا حدی اطناب نیز دارد؛ چراکه بیان گذشته‌ آباواجدادی شخصیت‌ها در حجم کمتر و با چند اشاره هم قابل‌ بیان بود و توضیح بسیاری جزئیات، ضروری نبود؛ چراکه نقش کلیدی و مهمی در پیرنگ اصلی ماجرا نداشتند.

داستان «جمعه‌‌ خوش» نیز به‌نوعی دیگر دچار اطناب شده. اگر داستان کوتاه را «یک برش از زندگی یک شخصیت با محوریت یک عدم‌ تعادل اصلی» درنظر بگیریم، بخش اول یعنی «یک برش از زندگی» کاملا رعایت شده. ولی در پاسخ به این پرسش که داستان، داستان کیست، مخاطب دچار سردرگمی می‌شود. بنابراین پتانسیل توجه به موضوع اصلی درمیان موضوعات مختلف دیگری که نویسنده به آنها پرداخته، تا حدی از بین می‌رود. گرچه که هریک از این شخصیت‌ها و موضوعات به‌تنهایی، خوب ساخته و پرداخته شده و هرکدام ظرفیت قصه‌‌ای مستقل‌شدن را دارد.

داستان «عادت‌های صبحگاهی» با یک عدم‌ تعادل آغاز می‌شود. عادت همیشگی شخصیت اصلی (آذردخت) با اتفاق ساده‌ای مثل تمام‌شدن قرص‌های خوابش تغییر می‌کند و زودتر بیدارشدن به او چشم‌اندازی جدید از محیط پیرامونش می‌دهد. آشنایی با مردی در همسایگی، زندگی تکراری و روزمره‌ آذردخت را تغییر می‌دهد. کم‌کم مرد برای او، به موجودی اثیری و برتر تبدیل می‌شود که مفهوم گمشده‌ ایمان، آن‌هم به شکلی ساده و نه بغرنج را وارد زندگی‌اش می‌کند. اشاره به فیلم «روشنایی‌های شهر» از سمت نویسنده و هم‌ذات‌پنداری آذردخت با شخصیت اصلی فیلم (دختر کور) در مواجهه با مرد اثیری همسایه نیز به نوعی بیان پناه‌جستن و امید به کمک مرد همسایه برای بیناشدن (در مفهوم دانستن و خوش‌بینی) است. گرچه پایان داستان دو ضربه‌ غافلگیری برای خواننده به‌همراه دارد: یکی در مواجهه با حقیقت و دیگری در مواجهه با تصمیم آخر آذردخت که از نقاط قوت داستان به‌شمار می‌روند.

داستان «معاشرت با دزدان» را می‌توان یکی از بهترین‌های این مجموعه داستان دانست. دید نمایشی و دیالوگ محوربودن داستان از طرفی و تمرکز نویسنده تنها روی یک اتفاق از زندگی یک شخصیت (بدری) از طرف دیگر نه‌تنها در حجم متن داستان تاثیر داشته بلکه حواس مخاطب را نیز روی آنچه روایت می‌کند، متمرکز کرده است. علاوه بر این نویسنده در این داستان به‌خوبی از تکنیک فوتوفیکشن بهره برده و در قالب چند عکس، اطلاعات مهمی از زندگی گذشته شخصیت به خواننده منتقل می‌کند. آن‌هم در خلاصه‌ترین حالت ممکن. غیرقابل‌ اعتمادبودن شخصیت و حرف‌های ضدونقیض او نیز برای خواننده درگیری ذهنی ایجاد می‌کند و این کشف‌وشهود را به‌دنبال دارد تا از کنار‌هم گذاشتن این ضدونقیض‌ها و اظهارنظرهای مختلف دیگر شخصیت‌ها به یک واقعیت جدید برسد.

در کل داستان‌های این مجموعه را عمدتا باید داستان تنهایی آدم‌هایی دانست که جوانی را پشت سر گذاشته‌اند و در فضای جدید شهری، هویت خود را گم کرده‌اند. آدم‌هایی که توانایی ارتباط‌گرفتن با دنیای جدید را ندارند و خود را غریبه‌ای در میان دیگران می‌بینند. پس ناچار پناه می‌برند به گذشته و مرور خاطرات تا شاید خود گمشده‌ خویش را از این طریق پیدا کنند. ندانستن اسامی جدید خیابان‌ها و یادآوری مکرر زندگی در خانه‌های قدیمی و ارتباطات و مناسبات با آدم‌های آن زمان نیز گواه همین است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...