حدیث نفس زنانه | هم‌میهن


با کتاب «هم‌مسیر» و نویسنده‌اش، فاطمه ناصحی، در اردبیل و کنار دریاچه‌ زیبای شورابیل آشنا شدم. ناصحی در رشته محیط‌زیست تحصیل کرده و با سازمان‌های مردم‌نهاد این حوزه همکاری می‌کند. او مادر دو فرزند است و در دانشگاه اردبیل تدریس می‌کند. بااین‌همه در فراسوی نقش خود به‌عنوان مادر، همسر و مدرس، به‌دنبال یافتن هویت فردی خویش هم هست. این را از شروع کتاب می‌توان دریافت: «مدتی است که شناسنامه‌ام گم شده؛ درست مثل خودم! نمی‌دانم آن را کی و کجا گم کرده‌ام.» بسیاری از ما این حس را تجربه کرده‌ایم؛ گویی در خواب راه می‌رویم و در عین ایفای کارهای روزمره، به‌دنبال گمشده‌ای می‌گردیم.

خلاصه کتاب هم مسیر فاطمه ناصحی

ناصحی بر این باور است که میلیون‌ها نفر چون او هستند که در زندگی پرفرازونشیب گاه احساس سرگشتگی می‌کنند و در تلاش برای یافتن ثبات و آرامش با او هم‌مسیر می‌شوند. نعمت‌الله فاضلی در مقدمه‌ تأمل‌برانگیزی که تحت‌عنوان «در جست‌وجوی زندگی» بر کتاب نوشته، تاکید می‌کند: «کتاب هم‌مسیر، اتوبیوگرافی نیست ولی سفری به درون زنی پُرتلاش است که می‌خواهد دنیایش را آن‌طور که دوست دارد، بسازد.» کسانی که کتاب را بخوانند از نثر ساده، صمیمی و روان آن لذت می‌برند. روح و روان نویسنده به روشنی در کتاب نقش بسته و انعکاسی است از آمال و آرزوها، نگرانی‌ها، رنج‌ها و شادی‌های زنان؛ زنانی که با دل و جان از خانواده حمایت می‌کنند ولی درعین‌حال بر هویت مستقل خویش نیز اصرار می‌ورزند.

ناصحی به‌قول خودش، «هم‌مسیر» را زمانی نوشته که احساس کرده، گم شده و نیاز دارد خودش را پیدا کند. زمانی که فهمیده دیگر نمی‌خواهد مطابق میل همگان رفتار کند و هدف‌هایی بالاتر از نقش‌های کلیشه‌ای (مادر، همسر، خواهر، دختر، مدرس دانشگاه و...) دارد. او داستان زندگی‌اش را برای کسانی قلم زده که می‌خواهند ماجرایی در زندگی‌شان داشته باشند و از روزمرگی و تکرار خسته‌اند. ناصحی کتابش را برای کسانی نوشته که می‌خواهند بدانند کیستند و از این پس می‌خواهند چه‌کسی باشند. نقش دریاچه‌ی زیبای شورابیل در کتاب و در مسیر زندگی فاطمه ناصحی، بسیار پُررنگ است. جالب آن‌که من هم ناصحی را زمانی دیدم که در کنار شورابیل ایستاده بود و گویی با دریاچه سخن می‌گفت. این صحنه آنچنان زیبا بود که توجه مرا به خود جلب کرد. وقتی ناصحی از دریاچه فاصله گرفت و به‌سمت من آمد، گفت‌وگوی ما در مورد دریاچه و محیط‌زیست خیلی زود به کتاب «هم‌مسیر» و میلیون‌ها زنی که مسیری مشابه را می‌پیمایند کشیده شد.

نویسنده کتاب معتقد است که میلیون‌ها زن می‌توانند قسمت‌هایی از خود را در کتاب ببینند و با او هم‌مسیر شوند. از زنان انتظار می‌رود که در خانه بهترین مادر، بهترین همسر و در محل کار، وظیفه‌شناس‌ترین فرد باشند. وظایف متعدد، فشار سنگینی را بر زنان وارد می‌آورد که به هیچ‌وجه با وضعیت مردان قابل مقایسه نیست. مردان در پیگیری موفقیت‌های فردی از آزادی‌عمل بسیاری برخوردارند. مردان عموماً به‌راحتی می‌توانند خانواده را برای انجام کارهای فردی ترک کنند، ولی زنان نمی‌توانند. زن مسئول نگهداری از فرزندان است و برای انجام کار فردی حتی برای یک‌هفته نیز نباید خانواده را ترک کند. سفر به ایتالیا یکی از نقاط عطف در زندگی فاطمه ناصحی است. او که برای شرکت در یک کنفرانس علمی برای یک‌هفته به ایتالیا دعوت شده، درنهایت زمانی که سفارت ایتالیا از دادن ویزا به همسرش اجتناب می‌کند، ناگزیر از سفر چشم می‌پوشد؛ تا فرزند کوچکش را ترک نکند. این چشم‌پوشی ولی با اندوه همراه است. از قضای روزگار ورق برمی‌گردد و او این سفر را می‌رود و تجربه سفرش را اینگونه می‌نویسد: «آن‌روز مال خودم و شبیه خودم بودم. بعد از مدت‌ها بالاخره فکر می‌کردم که در راه خودم هستم. آری راه خود خودم.»

تصمیم به مهاجرت از ایران، یکی دیگر از مسائلی است که برای مدتی ذهن نویسنده را به خود مشغول می‌کند. او که مدت نسبتاً زیادی در سوئد اقامت داشته و بخش اعظم کتاب را در دوران اقامت در سوئد نوشته است، شاهد بوده که سوئدی‌ها عاشق محیط‌زیست هستند و زندگی دوست‌داشتنی، ساده و بی‌تجملی دارند. ناصحی همانند بسیاری از ایرانیان، به مهاجرت فکر کرده و به‌خاطر آورده که همکاری او با سمن‌های زیست‌محیطی در ایران، در بسیاری از موارد نتایج مورد انتظار را در پی‌ نداشته و سبب یأس و دلسردی جوانان فعال شده است. بااین‌همه تردید دارد و از خود می‌پرسد: «اگر در سوئد به من به‌عنوان شهروند درجه دو نگاه شود چه؟... احساس این‌که این نقطه از دنیا به من و ایده‌هایم هیچ نیازی ندارد، حس خوبی نیست. محیط‌زیست اینجا نیازی به کمک من و امثال من ندارد. وقتی به درد کسی نمی‌خورم، احساس ارزشمندی نمی‌کنم... به این باور رسیده‌ام که هربار مهاجرت می‌تواند آدم را بی‌ریشه‌تر کند... چگونه ممکن است هویتی را که در کشور خودت گمش کرده‌ای و هنوز هم پیدایش نکرده‌ای در کشور دیگری ـ که با همه‌چیزش بیگانه‌‌ای ـ پیدا کنی؟» او سرانجام به این نتیجه می‌رسد که زندگی در ایران، طی‌کردن همان مسیری است که به آن علاقه دارد و فکر مهاجرت را از سر بیرون می‌کند.

کتاب «هم‌مسیر» در مدت‌زمانی کوتاه خوانندگانی بسیار یافته و به چاپ دوم رسیده است. مردان بسیاری نیز از کتاب استقبال کرده‌اند؛ زیرا این کتاب به آنان نیز برای شناختن دغدغه‌های زنان یاری می‌رساند. او از خود می‌پرسد: «پس از این، قرار است چه کسی باشم و چگونه زندگی کنم؟ باید خودم را پیدا کنم. باید آن ویژگی‌هایی را که از آنِ من بود و دوست‌شان داشتم، دوباره در خودم پیدا کنم و بگذارم سرِ جایِ خودشان». خواننده، همراه با نویسنده از رودخانه‌ی مواج و پُر فراز‌و‌نشیب زندگی عبور می‌کند. در سفر به کشورهای مختلف به ویژگی‌های زندگی مردم، شباهت‌ها و تفاوت‌هایشان با زندگی در ایران فکر می‌کند و سرانجام با ناصحی به دریای آرامش می‌رسد؛ هرچند می‌تواند انتظار داشته باشد که این دریا همواره آرام باقی نمی‌ماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...