می‌تواند چنین نباشد! | اعتماد


یاسمن خلیلی فرد‌، دختری است در آستانه ورود به سی سالگی. نویسنده جوان، با دلبستگی غریب به سینما. اکنون با مجموعه داستانی آمده است با عنوان «فکرهای خصوصی»، نامی وام گرفته از نخستین داستان این مجموعه. به دنبال آن ده قصه دیگر هم آمده. چهار، پنج قصه نخستین، همه از زن‌هایی می‌گویند که به گونه‌ای دردناک، رانده‌شده زندگی‌اند. با ازدواج‌های ناموفق، ازدواج‌های دوم و تلخی‌های بدتر از نخستین.

یاسمن خلیلی‌فرد نقد فکرهای خصوصی

پروانه، به گونه‌ای اهل هنر، فرهیخته، با همسرش هم دانشکده‌ای دیروز، حالا همسر یک مغازه‌دار است. مغازه کاشی‌فروشی. دومی، «چمدان» است، دانشجویی که بعدتر معلمی جوان و همسر استادش می‌شود و اکنون با تلخی یک زندگی دردناک رودررو است.

داستان‌هایی کوتاه، پایانی گاه لرزاننده و تکان‌دهنده با مرگ فجیع دارند. مثل همان داستان «پسر‌خوانده» یا داستان دیگر، «نامادری» ازدواج اول و ازدواج دوم و پایانی تکان‌دهنده.

به نیمی از مجموعه داستان می‌رسید، تلخی حادثه‌های زندگی و فجایع رفته بر زنان، بیشتر قربانی به تامل وا می‌داردتان. چقدر تلخ. نمی‌توان همین طور تاخت و آسمان را همچنان گرفته، تیره، در آستانه انفجار ابرهای سیاه، آنچه روی جلد آمده است، دید تامل می‌کنید و با خود می‌گویید: اینها، حاصل اندیشه، خیال و نگاه واقعی به زندگی واقعی‌تر است که با خوانشی خوش نوشته شده است. زنانی درمانده، تنها، از پا در آمده، زنانی قربانی که با خود می‌گویید: این زندگی امروز زنان است؟

البته همه زن‌ها نه، اما بی‌گمان، بخش بزرگی از آنها باید چون آن مبل قرمز رها شده، با رومیزی طلایی رهاتر باشند، می‌گویید که زندگی اینها تهی است. بهانه‌ای می‌شود که مروری به زندگی خانواده‌ام داشته باشم. پدر از عشایر آمده از روستای کهنه ماوانا، در حاشیه ارومیه، با همسری که لب چشمه از روستایی، کمی پایین‌تر انتخاب می‌کند، دخترک 13 ساله و جوان 17ساله. جنگ جهانی را می‌بینند. کوچ دردانگیز و فرار از ستم جنگ جهانی هم و چون، سامان می‌گیرند، هرگز خشم‌شان، ترشرویی‌شان، جدل‌شان را کسی ندیده بود. چون کودک، آرزو می‌کردم که به جوانی برسم و طعم خوش زندگی را با عشقم بچشم. خواهر در 13 سالگی، عشق زندگی‌اش را پیدا می‌کند. جوان، ‌همسرش 12 سال از او بزرگ‌تر، شیدای هم‌اند. کسی قادر نیست مانع ازدواج آنها شود. عاشقانه، زندگی را آغاز می‌کنند و آن را بعد البته به جهنمی دردناک بدل می‌کنند. اما، تا پایان، با هم می‌مانند.

برادر، بی‌عشق، همسر خویشاوند انتخاب شده پدر و مادر را به همسری در می‌آورد. خالی از عشق و باز هم جهنمی دیگر می‌شود. اما آنها هم تا پایان می‌مانند. اگر چه در جدل، اما دلباخته هم می‌مانند و من چون روزگار آنها را می‌بینم، به خلاف دوران کودکی، با خود می‌گویم، هرگز تن به ازدواج نخواهم داد. شش ماه از عهدم نمی‌گذرد که همبازی دوران کودکی را به همسری انتخاب می‌کنم. همیشه می‌اندیشم، با عشق یا تهی از عشق، زندگی می‌گذرد، چه تلخ، چه شادان.

با این همه هرگز به رمز و راز آن زندگی صمیمانه و عاشقانه و در صفای ماندنی پدر و مادر که بیش از شصت سال پایید، پی نبردم، صفای کرانه‌نشینان چشمه‌های روستا بود، یا درک و تفاهم با هم؟ حالا به داستان‌نویس جوان و فرهیخته یاسمن خلیلی‌فرد، با نگاهی به همه زندگی‌های آشفته و از هم گسسته، با قلمی گیرا، با همه تسلط و آگاهی بر داستان‌نویسی، باید بگویم آن رویه دیگر زندگی در خانواده را از یاد نبرد... زندگی، تنها تلخی و درد و آشفتگی و گسستگی از هم نیست. می‌تواند جز این هم باشد. می‌تواند؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...