نویسنده روسی، روایت فرانسوی، ترجمان فارسی | شهرآرا


کتاب«زندگی تولستوی» [Tolstoy] که امروز معرفی می‌کنیم، سه ویژگی و مزیت مهم را در کنار هم دارد که عبارت اند از:
1. نویسنده مهم و بزرگی آن را نوشته است: رومن رولان [Romain Rolland] (1866-1944)، نویسنده فرانسوی، برنده جایزه نوبل ادبیات۱۹۱۵ و دارنده نشان لژیون دونور1910، خالق رمان‌های عظیمی چون «جان شیفته» و «ژان کریستف» و نویسنده زندگی نامه نوابغی چون بتهوون، گاندی، میکل آنژ و تولستوی که آخری همین کتابی است که قرار است به آن بپردازیم.

زندگی تولستوی» [Tolstoy]  رومن رولان

2. مترجم مهم و مجربی آن را ترجمه کرده است: علی اصغر خبره‌زاده (1302-1387) که در سال1328 دکتری خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی زیرنظر استادانی چون محمدتقی بهار و بدیع الزمان فروزانفر گرفت. نخستین اثر ترجمه ای ایشان «بیگانه» کاموست که با ویراستاری جلال آل احمد در سال1328 چاپ شد. جالب است که مرحوم خبره زاده در ادامه فعالیت‌های ادبی اش هر دو رمان رولان یعنی «جان شیفته» و «ژان کریستف» را در کنار آثار دیگری چون «دکتر ژیواگو» بوریس پاسترناک، «جن زدگان» داستایفسکی و «ظلمت در نیمروز» آرتور کوستلر هم ترجمه کرد، با نثری پاکیزه، تا حدی قدمایی، با نیم نگاهی به ادبیات کهن فارسی و البته محکم و استوار.

3. کتاب موضوع جذابی نیز دارد: زندگی یکی از رمان نویسان بزرگ تاریخ و صاحب یکی از روح‌های ناآرام بشری، یعنی لئو تولستوی (1828-1910) که یکی از رمان‌های عظیم جهان یعنی «جنگ و صلح» را پدید آورد. البته در کنار دو رمان مهم دیگر، «آنا کارنینا» و «رستاخیز»، و شمار فراوانی داستان‌های کوتاه و بلند درخشان، مانند «مرگ ایوان ایلیچ» و «پدر سرگئی». در ادامه ضمن اشاره به سه نکته درباره کتاب، بخش‌هایی از آن را نقل می‌کنیم:

1. نویسنده کتاب، جناب مستطاب رومن رولان، را یکی از نویسندگان انسان شناس تاریخ می‌دانند و صاحب یکی از نگاه‌های دقیق و ریزبین به روح و روان آدمی و درونیات انسان. یکی از نشانه‌های واضح این امر، دایره واژگان وسیع و متنوع رولان است، هنگامی که به توصیف خلق وخوی انسان‌ها می‌پردازد. به عنوان نمونه، به این جملات از صفحه هفتاد کتاب درباره تشریح یکی از شخصیت‌های رمان «آنا کارنینا» توجه فرمایید: «نمونه کامل یک کارمند عالی رتبه و سیاست مدار برجسته و معتدل [است]، با جنون پنهان داشتن احساسات واقعی اش، درپس ریشخندی دائمی. آمیزه ای است از لیاقت و رذالت، ریاکاری و صداقت مسیحی، حاصل شگفت یک محیط تصنعی که با وجود ذکاوت و جوانمردی بی کم وکاست خویش برایش محال است که بتواند خود را از آن برهاند.» تنوع واژگانی که یکی از نشانه‌های «دقت زبانی» است (که آن نیز نتیجه «دقت ذهنی» و اندیشگانی نویسنده و میزان عمق و وسعت اندیشه‌های او درباره موضوع نوشتار است ) در آثار رولان فراوان به چشم می‌خورد. این ویژگی سبب می‌شود خواننده نیز با دقت بیشتری به هدف مدنظر نویسنده که همانا شناساندن و «برآفتاب افکندن» ریزه کاری‌ها و پیچ وخم‌های ظریف روح و روان آدمی است، نزدیک شود؛ درست شبیه دایره واژگان وسیع بانوان برای اشاره به رنگ‌هایی که ما آقایان معمولا آن‌ها را «قرمز» یا «نارنجی» می‌نامیم، اما خانم‌ها گل بهی، اخرایی، صورتی، کالباسی، جگری، بژ تیره، گوجه ای، عنابی، آجری، ارغوانی، زرشکی، حنایی، نارنجی کرم، نارنجی پررنگ، هلویی و... . به نظر شما کدام مجموعه از واژه‌ها دقیق تر است و می‌تواند رنگ مثلا یک لباس را واضح تر به ما بنمایاند؟

2. همان طورکه پیش ازاین نیز عرض کردم، تولستوی روح ناآرامی داشت؛ روحی که یک جا بند نمی‌شد و دائم در تکاپو و جست وجوی حقیقت بود. خودش نوشته است: «ناآرامی نفس حیات است. تجسم کنید همه آدمیانی که به حقیقت دست یافته اند، گرد هم آیند و در جزیره ای آرام گیرند. آیا می‌توان آن را حیات نامید؟» (ص155)؛ یا «باید خدای را سپاس گفت که از خویش ناخشنودم. [...] شر و نقصان [است] آن گاه که آدمی آسوده است و از خویش خشنود.» (ص154) همچنین، تولستوی فوق العاده صادق بود و چه بسا پیش تر و بیشتر از صادق بودن با دیگران، با خودش صداقت داشت و یک رنگ بود. این صفت مثال زدنی را می‌توان در کتاب «اعتراف» او مشاهده کرد که خلاصه ای از آن در صفحات 73 تا 84 همین کتابی که داریم معرفی می‌کنیم، آمده است . این جملات را ببینید: «من هنوز پنجاه سال نداشتم. مهر می‌ورزیدم و به من مهر می‌ورزیدند. فرزندان شایسته داشتم و یک ملک پهناور، و نیز افتخار و تندرستی و قدرت جسمی و معنوی. [...] اما ناگهان زندگی ام توقف کرد. می‌توانستم نفس بکشم، بخورم، بیاشامم و بخوابم، اما این زیستن نبود. دیگر میل و تمنایی نداشتم.» (ص74)

3. کتاب سرشار است از حقایق زندگی نامه ای درباره تولستوی و سیر آفاقی و انفسی او. به عنوان نمونه، بخش‌هایی که در ادامه نقل می‌کنم و به نقش انکارناپذیر همسر تولستوی در تکوین و تدوین آثار او می‌پردازند، برای حقیر بدیع و جالب بودند. این نوشتار را با همین جملات به پایان می‌رسانم: «نفوذ شخصی همسر تولستوی برای هنر گران بها بود. او ذوق ادبی داشت. [نویسنده در پاورقی آورده است که می‌گویند همسر تولستوی هفت بار 'جنگ وصلح' را پاک نویس کرد.] او آن چنان آثار شوهرش را از بر می‌کرد که خود تولستوی می‌گوید او یک نویسنده واقعی بود. با شوهرش کار می‌کرد. آنچه را تولستوی بر او می‌خواند [و دراصطلاح دیکته می‌کرد] می‌نوشت. چرک نویس هایش را پاک نویس می‌کرد. [...] به نبوغ خلاق او گرما می‌بخشید. [...] مردم دوست می‌دارند تا باور کنند که نه تنها 'ناتاشا' در 'جنگ وصلح' و 'کیتی' در 'آنا کارنینا' تجلی همسر تولستوی بوده اند، بلکه او به خاطر همدلی و دید خاص خویش، توانست برای تولستوی همکاری گران قدر و رازپوش باشد. در برخی صفحات 'آنا کارنینا'، به دیده من، دست زن پدیدار است. [...] تولستوی زیر بال فرشته عشق توانست بیندیشد و با فراغت شاهکارهای اندیشه اش، کاخ‌های بلندی را که بر همه رمان‌های قرن نوزدهم سایه می‌افکنند [درود بر مترجم!]، تحقق بخشد: 'جنگ وصلح' و 'آنا کارنینا'.» (صص54 و 55)

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...