محسن آزموده | اعتماد


تقی ارانی (1318-1280) در ایران بیشتر به عنوان یکی از پیشگامان اندیشه و عمل چپ شناخته می‌شود و چپ‌گرایان ایرانی به ویژه حزب توده می‌کوشند او را به خود منتسب یا از آن خویشتن سازند. این امر سبب شده بسیاری از وجوه شخصیتی او زیر سایه پایان اندوهناک زندگی‌اش، پنهان بماند یا در پرتو آن دیده شود. به خاطر دارم چند سال پیش دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک با استناد به کتابی که در اروپا درباره ارانی نوشته شده، می‌گفت ارانی از نخستین دانشمندان ایرانی است که نگاهی مدرن به دانشگاه داشت و در این زمینه متفاوت از دیگرانی چون عیسی صدیق و علی‌اصغر حکمت می‌اندیشید.



این اشاره کوتاه دکتر منصوری سبب شد که پس از سال‌ها که نام ارانی را به عنوان یکی از بنیانگذاران حزب توده در ذهنم بایگانی کرده بودم، بار دیگر نسبت به او حساس و مشتاق شوم. خوشبختانه روایت فارسی کتاب مورد اشاره دکتر منصوری، با عنوان «تقی ارانی دانشمندی در برلین» [Taghi Erani, a Polymath in Interwar Berlin : Fundamental Science, Psychology, Orientalism, and Political Philosophy] نوشته یونس جلالی [Younes Jalali]، توسط خود ایشان به تازگی توسط نشر مرکز منتشر شده است. نشر پارسه هم ترجمه امیر میرحاج از این کتاب را با عنوان «تقی ارانی دانشمندی در برلین» منتشر کرده است. دکتر جلالی در این کتاب کوشیده ابعاد و سویه‌های مختلف زندگی دکتر ارانی را در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی داخلی و بین‌المللی مورد بررسی قرار دهد و با درنظر داشتن همه منابع در دسترس و گفت‌وگو با بازماندگان خانواده و دوستان ارانی، همه جنبه‌های فکری و علمی و عملی زندگی او را شرح دهد. به مناسبت انتشار این کتاب و همچنین در هشتاد و سومین سالگرد درگذشت تراژیک ارانی، با دکتر یونس جلالی گفت‌وگو کردیم.

‌نخست بفرمایید علت و انگیزه توجه شما به تقی ارانی و تحقیق و نگارش کتابی درباره او چیست و چرا به او پرداختید؟
اواسط دهه ۶۰ به فکر نوشتن کتابی راجع به تقی ارانی افتادم؛ وقوع جنگ و اتفاقات دیگر شور و شوق انقلاب را به دلسردی بدل کرده بود و این انگیزه را در من پدید آورد که در کنار تحصیلات دانشگاهی، کار پژوهشی کنم. به مباحث علمی و تاریخ علم علاقه داشتم و نسبت به تاریخ ایران کنجکاو بودم. با برخی از آثار ارانی که در خارج از کشور چاپ شده بود آشنا بودم و شخصیتش برایم جذابیت خاصی داشت. ارانی به علوم مدرن مسلط بود و در حیطه‌های فرهنگ و سیاست از خود نامی به‌جای گذاشته بود، اما این نام بیشتر به یک اسطوره شباهت داشت تا یک واقعیت تاریخی. پی بردن به این واقعیت انگیزه اصلی من بود. البته از این هم غافل نبودم که جریان‌های سیاسی هر کدام به سلیقه خود برای او هویتی ساخته‌اند که برحسب اتفاق در راستای خط‌مشی تشکیلاتی آنهاست.

با مطالعه و تحقیق بیشتر به تدریج به این نتیجه رسیدم که اهمیت ارانی در شیوه تفکری است که ارایه داد. ارانی با تاکید بر نقش مرکزی منطق و استدلال که بر پایه یافته‌های علمی بشر درباره طبیعت و انسان است و حکم جوهر آن را دارد هنر اندیشیدن را به مخاطب یاد می‌دهد که در هر جا و هر زمان به درد بخور است و حکم کیمیا را دارد؛ مانند عینکی که تصویری واضح از محیط ناهمواری که در آن حرکت می‌کنیم به دست می‌دهد و از افتادن در چاه و چاله نجات‌مان می‌دهد. ارایه این طرز نگرش و نتایجی که از استعمال آن در حیطه‌های کلیدی چون تشخیص بیماری جامعه و یافتن مسیر درمانی آن حاصل می‌شود به انگیزه اصلی من تبدیل شد. البته یکی از نتایج این پژوهش آشنایی نزدیک با تاریخ ایران در اواخر قاجار و عصر پهلوی اول است که مصادف با دوران زندگی ارانی است. آشنایی نزدیک از این بابت که این یک بیوگرافی است و زیر و بم زندگی او را در بستر تحولات زمانه در ایران و اروپا دنبال می‌کند. پس سه انگیزه این کار ارایه هویت واقعی او، نظام فکری‌اش و نزدیک‌نگری به تاریخ آن دوران بود.

‌در تحقیق راجع به زندگی و اندیشه‌های ارانی به چه مشکلاتی برخوردید؟
از آنجا که هدفم تدوین زندگینامه بود، باید تمام مراحل زندگی او را در بر می‌گرفت، اما اکثر اطلاعات پیرامون ارانی، درباره شش سال آخر زندگی او، از یک بهمن 1312 تا 14 بهمن 1318، بود، یعنی از انتشار مجله دنیا تا بازداشت و قتل در زندان موقت شهربانی. این مشکل با برقراری تماس با فرزندانِ خواهرانش که مدارک خانوادگی را دراختیارم گذاشتند (شجره‌نامه، مدارک تحصیلی، دعوتنامه‌های رسمی، عکس‌ها) و مصاحبه با پنج تن از افرادی که او را می‌شناختند و در قید حیات بودند، یعنی مهدی آذر، سید محمد علی جمالزاده، آقای آیرملو، بزرگ علوی، انور خامه‌ای، تا حدی برطرف شد. مطالبی نیز از آرشیوهای آلمان پیدا کردم که گاهی با قید روز و ساعت فعالیت تدریسی او را ثبت کرده بودند. در دهه‌های 1370 و 1380 نیز آثاری توسط باقر مومنی، حمید احمدی، حسین بروجردی و خسرو شاکری منتشر شد که حاوی یافته‌های آرشیوی از دوران پهلوی اول و حکومت وایمار و شوروی است، به‌علاوه کتب خاطراتی که برخی در این رابطه نوشتند.

برای غربال کردن این اطلاعات و سر و سامان دادن به آن لازم بود در تاریخ آن دوران موشکافی کرد که حلقه‌ها یک به یک به هم متصل شوند، تجسسی که وقایع مهم تبریز، تهران، برلین، پاریس، لندن و مسکو را در بر می‌گرفت. مشکل بعدی آشنا شدن با زمینه‌های متفاوتی بود که او به‌مثابه پژوهشگر یا گزارشگر درگیر آنها شد چون فیزیک کوانتوم و نسبی، کیهان‌شناسی، شیمی آلی، بیولوژی عصبی و تکاملی، روانشناسی، شرق‌شناسی و جامعه‌شناسی. بازسازی تاریخ نظریه‌ها و جدال‌های این رشته‌ها در زمانی که او درگیرشان بود، برای مستدل کردن جهت‌گیری نظری او، با مشاوره با متخصصین سال‌ها به طول انجامید. مشکل آخر خلأ‌هایی بود که در تفسیر تاریخ این دوران وجود داشت که برای حل معمای رویدادهای کلیدی زندگی او (به ویژه ماهیت رابطه پهلوی اول و رایش سوم) ضروری بود و باید با اتکا به داده‌های موجود حل و فصل می‌شد. سوای مشغولیت‌های حرفه‌ای شخصی، اینها دلایلی بودند که پژوهش به درازا کشید.

‌در عنوان انگلیسی کتاب او را «polymath» خوانده‌اید که معمولا در فارسی به «علامه» و «همه‌چیزدان» یا «بحرالعلوم» ترجمه می‌شود. چرا چنین عنوانی را برای او انتخاب کردید؟

با در نظر گرفتن جدیت ارانی در فراگیری رشته‌های متفاوت از شاخه‌های اصلی علم (تجربی، طبیعی، انسانی) که از تالیفات او برای دانش‌پژوهان و غیرمتخصصین آشکار است (مقالات علمی برای همگان)، واژه «پلی مات» مناسب‌ترین عنوان به نظر رسید. عمده تالیفات او در مجموعه‌ای منتشر شد به نام «سلسله علوم دقیقه» شامل فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی. علتی که سلسله را به این نحو ترتیب داد این بود که این ترتیب بازتابی بود از تاریخ طبیعت که علم جدید اتصال حلقه‌های آن را چون زنجیری آشکار می‌کرد. کشف ساختمان اتم در علم فیزیک چگونگی به‌هم پیوستگی اتم‌ها یعنی تشکیل مولکول‌ها را که حوزه علم شیمی بود، نشان می‌داد. ترکیب موادی چون اوره و پروتئین در آزمایشگاه که زنجیره‌ای از مولکول‌ها هستند و تنها در موجودات زنده یافت می‌شوند علم شیمی و زیست‌شناسی را به هم متصل می‌کرد.

ظهور مغز و دستگاه عصبی که پدیدآورنده ذهنیت و حالات روحی موجود زنده است، زیست‌شناسی را به روان‌شناسی وصل می‌کرد. روانشناسی فردی پلی بود به روانشناسی فرهنگی که باورهای بشر را که در قالب اسطوره، دین، فلسفه، علم و منطق طی اعصار متجلی شده بود و شکل‌دهنده کنش و رفتار او بود کنکاش می‌کرد و از این گذر به حیطه جامعه‌شناسی راه می‌یافت که در پی درک چگونگی عملکرد جمعی انسان‌هاست. توجه به این به‌هم پیوستگی‌ها حائز اهمیت بود، زیرا برآورده کردن احتیاجات زیستی بشر در گرو درک این ارتباطات و تسلط بر کارکرد آنها بود. با این بینش او به کالبدشناسی جامعه ایران پرداخت و مسیر درمانی آن را مشخص کرد و در راه تحقق آن گام نهاد. او یک «پلی مات» بود، اما از نوعی که عزمش برای کنشگری اجتماعی او را در این مسیر انداخت.

‌تقی ارانی عمری کوتاه اما بسیار پربار داشت. زندگی او را می‌توان به پنج یا شش دوره تقسیم کرد: 1. سال‌های کودکی در تبریز (1291-1280) و تهران (1301-1291)، 2. دوران تحصیل و کار در آلمان (1307-1301) و سال‌های بازگشت به ایران که خود به دو دوره قابل تقسیم است، 3. سال‌های آرام (1312-1308)، 4. دوران ناآرام (1315-1313) و 5. دوران زندان (1318-1316). چنان‌که در مقدمه گفته شد، معمولا به دو دوره پایانی زندگی که دوران اوج سیاست‌ورزی و سپس زندان و پایان تلخ زندگی اوست، اشاره می‌شود، اما شما بیشتر به دوران تحصیل و کار در برلین پرداخته‌اید. علت توجه به این دوره چیست؟

اگر هدف وسیله قرار دادن ارانی برای روایت‌سازی از مقطع حساسی از تاریخ معاصر ایران بود، توجه به مراحل مختلف زندگی او و دقت در این زمینه بی‌مورد می‌بود و یک نگاه کلی کفایت می‌کرد. اما هدف تدوین یک بیوگرافی (زندگینامه) بود که یکی از فرآورده‌های آن تصویری پرنقش از زندگی بیرونی او بود که به درک تاریخی ما کمک جدی می‌کند، زیرا روایت تاریخی نمی‌تواند در تضاد با تجلیات آن در زندگی افراد و شخصیت‌ها باشد. اما فرآورده اصلی این نوع پژوهش آشکار نمودن زندگی درونی قهرمان داستان است و اینکه چگونه شخصیت او که در بروز اراده و رفتارش نقش تعیین‌کننده دارد طی مراحل پی در پی زندگی و چالش‌های آن شکل می‌گیرد و متحول می‌شود. در کارهای هنری نیز منتقدین بیشتر به این نکته توجه می‌کنند که هنرمند تا چه حد توانسته زندگی درونی فرد را برملا کند و علت جذابیت چنین آثاری نیز همین است، چون مخاطب می‌تواند با آن رابطه شخصی برقرار کند و بدین‌گونه کار هنری اثرگذار می‌شود. در پژوهش علمی نیز روش‌هایی برای این نوع کار وجود دارد. اگر از خواص یک سیستم آگاهی داریم، با تعریف ورودی می‌توانیم خواص خروجی را تعیین کنیم. اما اگر شناخت ما از سیستم در حد کلیات است، با مشاهده ورودی و خروجی تدریجا از مشخصات درونی آن شناخت پیدا می‌کنیم. با مشاهده محیطِ شخص و واکنش او به تاثرات محیطی می‌توان رفته‌رفته از شخصیت او که در شرف شکل گرفتن است پرده برداشت. پی بردن به شخصیت کنشگران یک دوره تاریخی به درک ما از آن دوره کمک اساسی می‌کند و این مستلزم زیر ذره‌بین بردن تمام مراحل زندگی آنهاست و ارانی نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست.

‌باتوجه به کتابی که شما نوشته‌اید، یکی از ویژگی‌های ارانی این است که به سختی می‌توان او را در یک دسته یا گروه خاص قرار داد، مثلا در عین حال که گرایش‌های چپ‌گرایانه در سیاست دارد، اما ایران را هم دوست دارد یا همچنان‌که ایران را دوست دارد، با ناسیونالیست‌های باستان‌گرا یا گذشته‌گرایان و ملی‌گرایان افراطی نسبتی ندارد و سنت فرهنگی و ادبی ایران را هم نقد می‌کند. آیا با این برداشت موافق هستید و علت آن را چه چیز می‌دانید؟

بله با این مشاهده شما موافقم که قرار دادن ارانی ذیل گرایش‌هایی که نام بردید پر از چالش است و خوب است که چنین است، چون آن گرایش‌ها با توسل به اندیشه‌هایی که ریشه در واقعیات ندارند عدم کفایت در ارایه راهکار برای حل مسائل کلیدی جامعه را نشان داده‌اند. اما این به این معنی نیست که ارانی به هیچ سنتی در تاریخ معاصر ما تعلق ندارد. مهم‌تر اینکه وجوه نظری‌ای را که برشمردید نه تنها با هم ناسازگار نیستند بلکه کلیتی هماهنگ و منطقی را تشکیل می‌دهند. وجه مشترک راست و چپ افراطی (ایدئولوژی زده) این است که تنها برای بخشی از جامعه برنامه دارد، در حالی که مساله ارایه برنامه برای کل جامعه است. در حیطه مطالبه‌گری تلاش الزاما گروهی است، اما در حیطه برنامه‌پردازی رویکرد گروهی به بن‌بست منجر می‌شود. برنامه ۶۹ ماده‌ای که ارانی و یارانش برای پی‌ریزی نظام جمهوری دموکراتیک مطرح کردند در راستای سنتی بود که با انقلاب مشروطه متولد شد و با استقرار حکومت پهلوی اول به خاک سپرده شد.

بانیان این نهضت که پدیدآورندگان نهادهای جریان‌ساز آن بودند -مرکز غیبی، انجمن تبریز، حزب دموکرات، حکومت‌های انقلابی آذربایجان، گیلان و خراسان- پیشینیان او بودند. البته این معطوف به کنشگری سیاسی است، اما در حیطه نظری هم او بی‌پیشینه نبود. «سلسله علوم دقیقه» در راستای سنتی است که اقدامات روشنگری میرزا آقاخان کرمانی، تالبوف تبریزی و دیگران (اشاعه علوم برای عامه) که منشا آن به اقدامات عباس میرزا و امیرکبیر همچون اعزام محصلین به فرنگ، تاسیس دارالفنون، تالیفات آموزشی، برمی‌گردد که سلف آن است. تجربه آلمان که در عرض نیم قرن به یکی از کشورهای قدرتمند اروپا تبدیل شد نشان داد که توسعه دیرهنگام، در تعارض با قدرت‌های تثبیت شده، بدون برنامه ملی امکان‌پذیر نیست و این برنامه تنها با میانجی‌گری نهادهایی که منافع اقشار و طبقات مختلف جامعه را نمایندگی می‌کنند، تحقق‌پذیر است و حمایت از فعالیت علمی، چیرگی بر فناوری و اقتصاد ساختارمند از ارکان آن است. قرار گرفتن ارانی در آن بستر و درگیر شدن او با مسائل علمی، فنی و صنعتی این بینش را در او به وجود آورد که جهش بزرگی نسبت به نظرگاه پیشینیان بود و او را از معاصرین خود متمایز کرد.

‌ارانی در آلمان به کارهای علمی و فرهنگی می‌پرداخت و دانشمندی اهل تتبع و تحقیق بود، علت گرایش او به سیاست را چه می‌دانید؟

سیاسی شدن ارانی دو مرحله داشت؛ مرحله اول زمانی بود که رضاشاه به تخت نشست که به تعبیر ارانی به معنی خاکسپاری جنبشی بود که با مشروطه آغاز شد و با شکست قیام‌های آذربایجان، گیلان و خراسان به آخر عمر خود نزدیک شد. دوره‌ای بیست ساله که شاهد صف‌آرایی دو گزینه در برابر هم بود؛ یکی رادیکال و انقلابی که کوشش داشت با تثبیت امتیازات و آزادی‌های به دست آمده در دوران مشروطه مثل قانون اساسی، مجلس، احزاب و جراید آزاد به سوی تعمیق و تداوم آن برود و اصلاحات روبنایی را به حوزه زیر بنایی و قدرت سیاسی مثل انحلال سلطنت، تقسیم اراضی خالصه، اوقاف، عشایر و ملاکان تعمیم دهد و بدین‌گونه از شر استعمار خلاصی یابد. دیگری محافظه‌کار و ارتجاعی با این شگرد که با سر و سامان دادن به ساختار حکومت یعنی اقداماتی چون تقویت قشون و دیوانسالاری، سرکوب جنبش‌های رادیکال و خوانین محلی و تبانی با قدرت‌های استعماری نظام ارباب رعیتی و رانتی را از انهدام نجات دهد. درنهایت ارتجاع پیروز و انقلاب شکست خورد و ارانی و یارانش را به سوی فعالیت انقلابی سوق داد.

تشکیل فرقه جمهوری انقلابی ایران در برلین مصادف شد با جلوس رضاشاه که نماد ارتجاع نوین بود. پس از اینکه فرقه در نتیجه فشار دولت ایران و انگلیس بر دولت آلمان منحل شد، ارانی به ایران بازگشت و چند سالی مشغول فعالیت‌های حرفه‌ای و انتشاراتی شد. در این حین دنیای سرمایه‌داری در بحران بی‌سابقه‌ای فرو رفت، ماشین جنگ به راه افتاد، خطر جنگ در نتیجه بازی دوگانه رضاشاه با انگلیس و آلمان نازی بر ایران سایه افکند و چشم‌انداز تکرار فجایع جنگ اول در ایران پدیدار شد. در این مقطع بود که ارانی از نو وارد صحنه سیاسی شد که با دستگیری و مرگ او پایان پذیرفت. این موضوع را از دید روانشناختی نیز می‌توان بررسی کرد، اما اینجا مجال نیست.

خلاصه کتاب تقی ارانی دانشمندی در برلین» [Taghi Erani, a Polymath in Interwar Berlin : Fundamental Science, Psychology, Orientalism, and Political Philosophy] نوشته یونس جلالی

‌حزب توده بعد از تاسیس (1320) خیلی کوشید که ارانی را از آن خود کند. آیا در این کار موفق شد و آیا می‌توان او را پدر فکری حزب توده خواند؟

حزب توده چهار دهه عمر کرد و چهار دهه از محو شدن یا مطرح نبودنش می‌گذرد؛ محو شدن حزب توده به معنی شکست آن است و شکست همیشه معلول تناقضات درونی است. تناقض بنیادین حزب توده که در رویکردش به ارانی نیز برجسته بود این بود که امنیت و ترقی مملکت را با توسل به توجیهات ایدئولوژیک، در همسویی با اتحاد جماهیر شوروی می‌دید و در این جهت تلاش می‌کرد. به عبارت دیگر به دنبال تعویض دکترین امنیتی پهلوی دوم بود که به بلوک غرب و امریکا متعهد بود. البته از آنجایی که رژیم شاه نتوانسته بود از این جهت‌گیری ژئوپلیتیک برای توسعه توانمندی‌های صنعتی و تجاری کشور، (آن‌طور که کره موفق شده بود) بهره ببرد، حزب توده توانست تا مدتی خود را در صحنه سیاسی کشور حفظ کند. اما وقتی تعرض به آزادی‌های فردی و معیشتی مردم که معلول سیاست وابستگی نظامی-محور پهلوی بود به اوج رسید و مبارزه علیه وابستگی به موتور اصلی تحولات اجتماعی جامعه ایران بدل شد، حزب توده که وابستگی‌اش به اتحاد جماهیر شوروی بر همگان عیان بود در سراشیب نابودی افتاد.

در دوران افول حزب توده، پروپاگاندا، تاریخ‌سازی و هویت‌سازی که ارانی نیز یکی از قربانیان آن بود، شدت و حدت یافت. بنابراین باید پذیرفت که حزب توده در توده‌ای کردن شخصیتی که چندین سال قبل از تاسیس آن به قتل رسیده بود و در نقطه مقابل مرام آنها قرار داشت تا حد زیادی موفق شد. اطلاق عبارت «پدر معنوی حزب توده» به ارانی که پایبند استقلال و توسعه مملکت و عدالت اجتماعی بود کاملا بی‌اساس است و در کتاب بر پایه اسناد مستدل شده است، از جمله چگونگی قرار گرفتن یک جاسوس بلندپایه شوروی‌ها در رهبری حزب در دهه ۱۳۲۰، کسی که در حذف ارانی فعالانه شرکت کرده بود.

‌همان‌طور که در مقدمه اشاره شد، ارانی نگاه متفاوتی به علم و دانش و دانشگاه و شاید بتوان گفت اصولا مدرنیته داشت. آیا این ارزیابی صحیح است و علت آن را در چه می‌بینید؟

برای ارانی مدرنیته و مدرنیزاسیون تفکیک‌ناپذیر بود. بدون چیرگی بر علوم و فنون جدید و پایه‌گذاری اقتصاد نوین یعنی اقتصاد صنعتی، ضد خام‌فروشی، که مستلزم ریشه‌کن کردن روابط مالکیت قرون وسطایی ارباب رعیتی بود، خشونت و انحصارطلبی حاصل از عقب‌افتادگی اقتصادی، جامعه را فلج زده می‌کرد و در دنیای رقابتی مدرن به قهقرا می‌راند. از این جهت بود که تشکیل بانک کشاورزی، انقلاب ارضی، تشکیل شرکت‌های سهامی صنعتی، اخذ فناوری، ایجاد حصار گمرکی، نظام مالی و مالیاتی منضبط، تجمع سرمایه، پرورش نیروی انسانی و اقداماتی از این دست در کنار اصلاحات ضروری سیاسی یعنی لغو سلطنت، تفکیک قوا، تشکیل ارتش ملی، جدایی دین از حکومت، در برنامه ۶۹ ماده‌ای فرقه برجسته شده است. همان‌گونه که فرد برای کسب یک زندگی آبرومندانه باید در فکر آموختن هنری باشد، جامعه نیز تابع همین قانون‌مندی است و تا زمانی که جامعه بی‌هنر یا کم‌هنر است انتظار رفاه بیهوده است. اگر جامعه بتواند حول چنین برنامه‌ای اجماع کند به جلو می‌رود، در غیر این صورت در چرخه معیوبی دست و پا خواهد زد. چنین بود رویکرد ارانی به مساله مدرنیته که او را در مسیر شناسایی و تربیت نیروهای اجتماعی که به مثابه نخستین گام در ایجاد اجماع در مقیاس وسیع‌تر، مستعد تشکل حول این برنامه بودند سوق داد.

فعالیت تدریسی و انتشاراتی او نیز در این راستا بود؛ در دانشکده فنی که در بنای دارالفنون شروع شد، دارالمعلمین و دبیرستان‌های مختلف با استفاده از کتب درسی که تالیف کرده بود و اجزای تشکیل‌دهنده «سلسله علوم دقیقه» بود (شامل دو جلد فیزیک و مجموعه مقالاتی درباره فیزیک مدرن که جمعا بالغ بر هزار صفحه می‌شد، اندوخته‌ای که از درس‌گفتارهای پلانک، اینشتین و نرنست که در پایان نامه دکتری‌اش ثبت شده است به ارمغان آورده بود، سال‌ها قبل از اینکه دیگران چنین اقداماتی بکنند) به تدریس علوم مبادرت ورزید. در مجله دنیا نیز منظره جامعی از پیشرفت‌های مدنی جوامع اروپایی به دست داد. واضح است که دید وسیع او به پدیده علم و جایگاه آن در جامعه مدرن و نهادهایی که برای تضمین پویایی آن ضروری بود، تدابیری که در آلمان از نزدیک با آن آشنا شده بود، خندق بزرگی بین او و امثال حکمت، صدیق و حسابی که از قِبل علم و فرهنگ دلالی می‌کردند ایجاد کرد و در برخوردهای شخصی او با آنها نیز تجلی یافت. محیط ویژه خانوادگی و شرایط حساس تاریخی شخصیتی را در او شکل داد که با اتکا به هوش و پشتکار قابل‌توجهش توانست دید نافذی نسبت به زمانه خود به دست آورد و در کنشگری اجتماعی از آن بهره‌مند شود.

‌به نظر شما تا چه اندازه ارانی قربانی مسائل سیاسی و اجتماعی و حتی ژئوپلیتیک شد و تا چه اندازه اشتباه‌ها یا خطاهای سهوی خودش در این زمینه موثر بود؟

تمام این عوامل در رقم خوردن سرنوشت تراژیک او دخیل بودند. ارانی درپی استحاله فعالیت فرهنگی به فعالیت سیاسی بود. رضاشاه انگیزه‌های ژئوپلیتیکی داشت و بازی ظریفی را با متغیرهای آلمان، انگلیس و روسیه انجام می‌داد. مختاری و متین دفتری که در شکار ارانی نقش‌آفرین بودند انگیزه‌های جاه‌طلبانه داشتند (متین دفتری پس از ماجرای ۵۳ نفر نخست‌وزیر شد). کامبخش که از کادرهای ورزیده دستگاه اطلاعاتی شوروی بود در پی حفظ مهره‌های حساس شبکه‌اش بود و تبانی با پلیس برای حذف ارانی مطلوب‌ترین گزینه‌اش بود. در این دوران شواهدی نیز از فعالیت شبکه اطلاعاتی انگلیس در ایران و مراوده با شهربانی وجود داشت. شرح مفصل اینها در کتاب آمده است. اینجا کافی است که سِکانس نهایی را مرور کنیم.

ارانی در خرداد ۱۳۱۵ معاون وزیر صنایع شد و برنامه‌ای برای کادر‌سازی و جایگزینی متخصصین آلمانی ریخت. در آذر ماه یالمار شاخت که وزیر اقتصاد آلمان هیتلری بود با هیاتی از روسای صنایع آلمان به تهران آمد و روابط طرفین شتاب برداشت. در بهمن ماه اسماعیل فروهید در بندرانزلی و محمد شورشیان در اهواز دستگیر شدند و کامبخش تحت پیگرد پلیس قرار گرفت. در اسفند ماه ارانی دو بار به دعوت نخست‌وزیر محمود جم به کاخ گلستان دعوت شد (بار دوم برای مراسم جشن تولد رضا شاه). اوایل فروردین ۱۳۱۶ ارانی برا ی آخرین‌بار با کامبخش ملاقات کرد و از دستگیری فروهید مطلع شد. اواسط فروردین کامبخش دستگیر شد و همکاری با شهربانی با تمرکز بر حلقه ارانی را آغاز کرد. در اردیبهشت ماه پلیس بدون رو کردن کامبخش با شورشیان که نام ارانی را نیز نمی‌دانست به منزلش آمد و ارانی دستگیر شد. وقتی کامبخش رو شد تاریخ دستگیری‌اش را به دو روز پس از دستگیری ارانی جعل کردند. در دی ماه کمی پس از دیدار بالدور فون شیراخ مسوول سازمان جوانان نازی از تهران، ادعانامه دادستان علیه ۵۳ نفر صادر شد. در آبان ۱۳۱۷ دادگاه برگزار شد و ارانی به عنوان متهم ردیف اول به ده سال حبس انفرادی محکوم شد. او تمام این مدت را (به استثنای چند هفته) در زندان شهربانی که مرکز عملیات پزشک احمدی (جلاد حرفه‌ای) بود به‌سر برد. بقیه ۵۳ نفر به زندان قصر منتقل شدند. او در ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ در زندان شهربانی به قتل رسید.

‌فصل پایانی کتاب شما میراث ارانی نام دارد. به نظر شما امروز ضرورت و اهمیت بازخوانی زندگی و آثار ارانی چیست و تحقیق و دانستن زمینه و زمانه و کارهای او چه دستاوردی برای نسل جدید خواهد داشت؟

کلنجار رفتن با تاریخ برای درک آنچه می‌تواند از دل اکنون برآید ضروری است، زیرا جریان‌هایی که آینده‌ساز هستند زیر لایه‌های قابل رویت حوادث گذشته و حال نیز جاری‌اند و گستره‌ای جهانی و قانونمندی‌ای گریزناپذیر دارند. داستان ارانی قریب یک قرن با ما فاصله دارد و او نیز یک قرن با زمانی که تاریخ ایران به تاریخ جهان ملحق شد فاصله داشت، گرچه اولین مواجهه نبود. اولین مواجهه در زمان صفوی رخ داد اما در آن زمان هنوز از انقلاب صنعتی خبری نبود و گرچه دنیای تجارت با کشف مسیرهای نوین دریانوردی متحول شده بود، صنعت سنتی در آسیا و اروپا حکمفرما بود و علی‌رغم کشاکش بین این دو هیچ طرف دست بالا را نداشت. اما وقتی بار دوم در دوران قاجار، این مواجهه رخ داد، داستان کاملا عوض شده بود و انقلاب صنعتی چنان جوامع اروپایی را به جلو سوق داده بود، انقلابی که معلول تجمیع سرمایه از زمان وقوع انقلاب تجاری بود که عواید آن در معدود سرزمین‌هایی صرف توسعه ساختارهای کشوری و نظامی شده بود و نه تنها باعث پیشی گرفتن آنها از ملل تاریخ‌دار آسیا شد، بلکه آنها را از هم قاره‌ای‌های خود نیز که درگیر زیستی محلی و دولت-شهری بودند متمایز کرد، واقعه‌ای ناخوشایند برای ملل آسیا که انتخاب بین دو گزینه را تحمیل می‌کرد- اصلاح بنیادین یا انقراض. د

رگیر شدن با ارانی دو ثمره دارد؛ نخست کسب درکی ژرف از تجربه یک قرن مواجهه نابرابر و راهکاری که برای خروجی از این وضعیت رفته رفته به دست آمد و او بیان فشرده‌ای از آن را بر پایه تجربیات انقلاب مشروطه و پی‌آمد‌های آن ارایه داد. راه‌حلی که در آن مقطع تنها شگرد ممکن برای خروج از بن‌بست و بازیابی مسیر اصلی تاریخ بود. مسائل امروز با مسائل دوران او تفاوت اساسی ندارد، زیرا حول تامین سه‌گانه امنیت-رفاه-آزادی (که مستلزم ایجاد یک جامعه پیشرفته صنعتی است) چرخ می‌زند و باید با درنظر گرفتن واقعیات امروز و تجربه مللی که توانستند غفلت را به جهش تبدیل کنند (تحولی که پیشاهنگ آن ژاپن بود و کانون آن خاور دور است) راهکارهای متناسب با شرایط کنونی را به وجود آورند. انجام این تکلیف به کاربست بینش و منطق علمی نیاز دارد، نظام فکری‌ای که ارانی برای تربیت نسل جوان زمان خود با اتکا به تسلط بی‌نظیرش بر علوم تجربی، طبیعی و انسانی تدوین کرد و برای آیندگان به ارث گذاشت. این دیگر ثمره کنکاش در زندگی پربار و پرماجرای ارانی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...