تبعات مدرنیسم آمرانه... بافت جنوب شهر و محلات فقیرنشین و حاشیهای را نیز ماهرانه به تصویر میکشد... روستاییان صاحب زمین میشوند اما باور دارد که پشت این بخشش، توطئهای نهفته است... عین یک بادکنک بادت میکنند و میبندند به شاخه اقاقیا که گلهگله تیغ دارد... پسرش در برابر او قد علم میکند و به بندگی فئودالهای نورسیده تن میدهد... به خاطر «بیآبی، قحطی و گرسنگی» روستاها را ترک کرده و در شهر به عملگی مشغول شدهاند
...
سیمین جان، عزیز دلم، دختر سیاهسوخته شیرازی، چه بگویم؟ عمرم! جان من به لب آمد تا کاغذت رسید... سیمین جان، یک خریت کردهام که ناچارم برایت بنویسم... هوای تو را بو کردم و در جستوجوی تو زیر همه درختها را گشتم ... همینطور گریه میکردم و هقهقکنان میرفتم... همین یک دسته کوچک مو کافی است... دانه دانه مرتب کردهام و وسط آن را با یک نوار کوچک چسب روی یکی از عکسهایت چسباندهام و بو میکنم. و راستی چه خوب بوی تو را دارد
...
یك مطلب را گفته بودیم اما به دو زبان... افكار او همگرایی غیرقابل انكاری با ایدئولوژی نازیستها دارد... «نیهیلیسم» از نظر یونگر بخشی از «استثمار معنوی» انسان مدرن است، نوعی «پوچی درونی» و خالی شدن از ارزشهای والا؛ اما برای آلاحمد «نیهیلیسم» ایدئولوژیی ست كه سرمایهداری متاخر را در جای خود تثبیت میكند... آلاحمد در آثارش به هیچ وجه مخالف تكنولوژی و ابزار مدرن نیست... ماشین وسیله است و هدف نیست. هدف، نابودی فقر و رفاه مادی و معنوی را برای همه است
...
و همانجور در احرام. و در همان سرما. و در سنگلاخى دراز كشیدیم. زنها توى كامیون ماندند و مردها بر سینهكش پاى كوه ... مىدانستم كه در چنان شبى باید سپیدهدم را در تأمل دریافت و به تفكر دید و بعد روشن شد. همچنانكه دنیا روشن مىشود. اما درست همچون آن پیرزن كه 40 روز در خانهاش را به انتظار زیارت خضر روفت و روز آخر خضر را نشناخت، در آن دم آخر خستگى و سرما و بىخوابى چنان كلافهام كردهبود كه حتى نمىخواستم برخیزم.
...
این زن این همه در خانهی شما زحمتِ بی اجر میکشد. اجرش را با یک کلامِ شاعرانه بدهید، شما که خوب بلدید... نیما میرود و سه کیلو پیاز میخرد و آنها را برای عالیه خانم میآورد و به او میگوید: بیا عالیه. عالیه خانم می پرسد: این چی هست؟ نیما میگوید: پیازِ سفیدِ مازندرانی، خانمِ آلِ احمد گفته... نیما به موسی صدر حسودیاش شد. موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. من در رو باز کردم. گفتم تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید.
...
دورهای که ناصرالدین شاه سفرنامه بنویسد یا رضاخان در توافق با انگلیس برای یکسره کردن کار شیخ خزعل، سفرنامه خوزستان را برایش بنویسند و... گذشته است... به نظر میرسد یکی از مسائلی که برخی نویسندگان و هنرمندان موسوم به متعهد را به نوشتن سفرنامه وا میدارد، تبِ «جلال شدن» و «خسی در میقات نوشتن» است... از نظر من سفرنامهنویسی زیرمجموعه گزارشگری است. گزارشگری نه به مفهوم رایج روزنامهای یا رسانهای آن، بلکه به معنی مستندنگاری.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
معمار چین نوین است... افراطیونِ طرفدار انقلاب فرهنگی و جوخههای خاص آنها علاوه بر فحاشی در مطبوعاتِ تحت امر، به فرزندان او که در دانشگاه درس میخواندند حمله بردند و یکی از آنها را از پنجره به بیرون انداختند که منجر به قطع نخاع او شد... اولین و مهمترین درخواست او از آمریکاییها (پس از توافق) نه وام بود و نه تجهیزات و نه تجارت، بلکه امکان اعزام دانشجو به دانشگاههای معتبر آمریکایی بود... میدانست عمده تغییرات، تدریجی است و رفتار پرشتاب، ممکن است نتیجه عکس دهد
...
بازیهای معمول در مدرسه مجاز بود، ولی اگر خدای ناکرده کسی سوت میزد، واویلا بود... جاسوسی و خبرچینی از بچهها و معلمان نزد مدیریت مدرسه معمول بود... تعبد و تقید خود نسبت به مذهب را به تقید به سازمان تبدیل کردند... هم عرفان توحیدی دارد، هم مارکسیستی است، هم لنینیستی، هم مائوئیستی، هم توپاماروبی و هم چهگوارایی...به این نتیجه رسیدند که مبارزه با مجاهدین و التقاط آنان مهمتر از مبارزه با سلطنت پهلوی است
...
تلاش و رنج یک هنرمند برای زندگی و ارائه هنرش... سلاح اصلیاش دوربین عکاسیاش بود... زندانیها هویت انسانی خود را از دست میدادند و از همهچیز تهی میشدند... وقتی تزار روسیه «یادداشتهایی از خانه مردگان» را مطالعه کرد گریهاش گرفت و به دستور او تسهیلاتی برای زندانهای سیبری قایل شدند... نخواستم تاریخنگاری مفصلی از اوضاع آن دوره به دست بدهم... روایت یک زندگی ست، نه بیان تاریخ مشروطیت... در آخرین لحظات زیستن خود تبدیل به دوربین عکاسی شد
...
هجوِ قالیباف است... مدیرِ مطلوبِ سیستم... مدیری که تمامِ بهرهاش از فرهنگ در برداشتی سطحی از دو مفهومِ «توسعه» و «مذهب» خلاصه میشود... لیا خودِ امیرخانیست که راویاش اینبار زن شدهاست تا برای تهران مادری کند؛ برای پسربچهی معصومی که پیرزنی بدکاره است در یک بنبستِ سیساله... ما را به جنگِ اژدها میبرد امّا میگوید تمامِ سلاحم «چتربازی» است و «شاش بچّه» و... کارنامهی امیرخانی و کارنامهی جمهوری اسلامی بهترین نشاندهندهی تناقض در مسئلهشان است
...
بازخوانی ماجراهای چپ مارکسیست- لنینیست که از دهه ۲۰ در ایران ریشه دواند... برای انزلی و بچههای بندرپهلوی تاریخ مینویسد... تضاد عشق و ایدئولوژی در دوران مبارزه... گاهی قلم داستاننویسانهاش را زمین میگذارد و میرود بالای منبر وعظ. گاهی لیدر حزب میشود و میرود پشت تریبون. گاه لباس نصیحتگری میپوشد... یکی از اوباش قبل از انقلاب عضو کمیته میشود... کتاب پر است از «خودانتقادی»
...