محمدحسن ابوالحسنی | اعتماد


توماس آکویناس [Thomas Aquinas] (1274-1225 م) مشهور به حکیم آسمانی در کنار آگوستین قدیس (430-354 م) از بزرگ‌ترین و مشهورترین فیلسوفان مسیحی در سده‌های میانه به حساب می‌آید. آکویناس متفکری عقل‌گرا و ارسطویی است و تاثیر عمیقی بر سیر فلسفه پس از خود گذاشته است. او در عمر نسبتا کوتاه خود، آثار فراوانی را پدید آورد. از این میان برخی به فارسی ترجمه شده، مثل «درباب هستی و ذات» با ترجمه فروزان راسخی و گزیده‌ای از جامع علم کلام با ترجمه علی رضا عطارزاده. به تازگی سعید ماخانی، دانش‌آموخته اندیشه سیاسی کتاب «درباره پادشاهی» [Aquinas: Political Writings] آکویناس را به همراه ضمائمی از جامع الهیات، شرح کتاب جمل و درباره حکومت بر یهودیان به فارسی ترجمه کرده و نشر کرگدن آن را منتشر کرده است.

خلاصه درباب پادشاهی» [Aquinas: Political Writings]

«درباره پادشاهی» شامل دیدگاه‌ها و اندیشه سیاسی آکویناس است. به مناسبت انتشار این کتاب با دکتر سعید ماخانی گفت‌وگو کردیم و از او ضمن پرسش درباره این کتاب، در باب اهمیت آکویناس و احیای اندیشه‌های او در عصر مدرن پرسیدیم:

کتاب درباره پادشاهی چه جایگاهی در میان آثار توماس آکوئینی دارد؟ آیا این کتاب می‌تواند مدخلی برای دیگر کتب وی به شمار برود؟
این اثر تنها اثر مستقلا سیاسی توماس آکوئینی قدیس است؛ از این جهت می‌تواند اثری بنیادین در فهم اندیشه سیاسی او باشد، اما در عین حال، اثری است ناتمام که فهم اندیشه سیاسی توماس را پیچیده می‌کند. توماس نگارش کتابش را به قصد نصیحت هوگوی دوم، پادشاه قبرس آغاز کرد که در خلال جنگ‌های صلیبی نقشی مهم و حامی داشت، اما پس از مرگ هوگو به سال 1267 از اتمام کتاب منصرف شد. این اثر در نوع ادبی اندرزنامه‌نویسی یا سیاستنامه‌نویسی نوشته شده که در سده‌های میانه آینه شاهی یا specula principum نامیده می‌شده است. فراتر از این، این رساله می‌تواند تاثیر ارسطوگرایی سیاسی بر توماس را به خوبی آشکار کند، تاثیری که پس از ترجمه آثار سیاسی و اخلاقی ارسطو به لاتینی در سده دوازدهم به خوبی در مراکز علمی اروپا محسوس بود. مهم‌ترین عناصر ارسطویی که در سراسر رساله مشهود است شامل دسته‌بندی انواع حکومت و طبع مدنی آدمی می‌شود که ارسطو در سیاست به آن پرداخته بود. بنابراین، درباره پادشاهی می‌تواند تاثیر آرای سیاسی ارسطو، به ‌طور خاص طبیعی‌گرایی سیاسی، بر توماس را به خوبی روشن کند. در پاسخ به قسمت دوم پرسش شما، باید بگویم که توجه به این رساله برای فهم اندیشه توماس در انواع حکومت و تعاریف آنها، چیستی حکومت مرکب و انواع قانون حائز اهمیت است.

چند سال پس از مرگ توماس آکوئینی، برخی آموزه‌های وی توسط اتین تامپیه، اسقف پاریس، محکوم و تدریس آنها بدعت‌آمیز اعلام شد. مهم‌ترین این آموزه‌ها، «وحدت جوهری انسان» بود. چه چیزی در آن زمان این آموزه را خطرناک و مشکوک می‌ساخت؟
در این مورد، توماس باور داشت که تنها یک صورت حقیقی، یعنی نفس ناطقه، در انسان وجود دارد و این نفس ناطقه، صورت یگانه انسان است، یعنی چیزی که او را به انسان تبدیل می‌کند. این در حالی است که بیشتر الهی‌دانان مسیحی بر این باور بودند که انسان دارای سه صورت نباتی، حسی و عقلی است. بر این اساس اگر نظریه توماس پذیرفته می‌شد، به این معنا بود که پس از مرگ مسیح و جدایی روح از جسمش، جسم مرده مسیح با جسمِ مسیح زنده اتحاد ندارد و یکی نیست؛ این بدعت‌آمیز تلقی می‌شد و الهی‌دانان را با مشکلی جدی رو به رو می‌کرد. البته، پاسخ توماس این بود که جسم مرده مسیح همچنان با پسر متحد مانده، پس مشکل اتحاد بدن بلاموضوع است. البته، باید توجه داشت که این نظریه بعدها در شورای وین به سال 1312 به رسمیت شناخته شد و تاکید شد که نفس ناطقه صورت واحد و منحصر به فرد در انسان است.

دو پاپ کاتولیک در انتهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فتاوایی به جهت احیای فلسفه توماسی صادر کردند. صدور این فتواها چه هدفی داشت؟ چرا کلیسای کاتولیک این اندازه دیرهنگام به احیای فلسفه توماسی مبادرت ورزید؟
این‌ صحیح نیست که فکر کنیم که تومیسم تا فراخوانده‌ شدن آن توسط کلیسای کاتولیک در اواخر سده نوزدهم کلا به تاخیر افتاد. لورنس کندی کتابی دارد که به قول خودش «تومیست‌های تاریخ اندیشه» تا سال 1900 را فهرست کرده است؛ این فهرست شامل 2034 نام می‌شود. پس می‌بینیم که توماس چندان هم محجور نبوده است! با این حال، این درست است که تبدیل ‌شدن جامع الهیات به کتابی درسی و استاندارد برای محافل علمی و دانشگاهی تقریبا تا سده شانزدهم به تاخیر افتاد که البته به همت متفکران مکتب سالامانکا ممکن شد.

اما در مورد اینکه چرا در چند فتوای پاپی به توماس توجهی ویژه شد باید بگویم که اعاظم کلیسای کاتولیک برای موضع‌گیری علیه عقل‌گرایی و سوبژکتیویسم دوره مدرن به دنبال پاسخی فلسفی - عقلانی به شکاکیت پسادکارتی بودند؛ این پاسخ را در فلسفه توماس یافتند. معرفت‌شناسی توماس با مبانی واقع‌گرایانه‌اش می‌توانست نظریه ایدئالیست‌هایی را به چالش بکشد که معمولا انطباع یا داده حسی را واسطی برای شناخت بین ذهن و واقعیت می‌دانستند. این در حالی بود که توماس باور شناخت زمانی حاصل می‌شود که صورت شیء در ذهن حاضر باشد. این به معنای باور به نظامی پیشینی و عقلانی بود که شکاکیت‌های معمول نمی‌توانست آن را دستخوش انحراف کند. بنابراین، فلسفه تومیستی پاسخی بود به نسبی‌گرایی و پوچ‌گرایی دوره مدرن که کلیسا و آموزه‌های آن را تهدید می‌کرد.

نومدرسی‌گرایی یا نوتومیسم چه بخش‌هایی از فلسفه مدرن را نقد می‌کند؟ رئوس انتقادی این جریان چیست؟
به این پرسش شما باید پاسخ مفصل‌تری بدهم. نوتومیسم جنبشی فکری‌ است که با حمایت پاپ در نیمه دوم سده نوزدهم توسعه و رسمیت یافت. این جنبش به همان اندازه که رویدادی فکری بود، رویدادی سیاسی هم بود. از جنبه سیاسی، جدال بین گروه‌های انقلابی در اروپا از یکسو و سلطنت‌طلبان از سویی دیگرکه نظام حکمرانی پاپ در کلیسای کاتولیک مصداقی از آن بود، به ‌طور فعال در جریان بود. برای مثال، پیوس هفتم - که توسط ناپلئون زندانی شد - برای بیشتر پاپ‌های سده نوزدهم، چه از نظر سیاسی و چه از نظر فکری، الگویی از یک دستورکار احیاگرایانه علیه مدرنیسم بود؛ مقاومت او در برابر دولت نمایندگی، لیبرالیسم و مظاهر مدرنیسم (مانند راه‌آهن) در زمان جانشینانش، لئو دوازدهم، پیوس هشتم، گرگوری شانزدهم و پیوس نهم تداوم یافت.

درباره پادشاهی آکوئینی در گفت‌وگو با سعید ماخانی

اما از جنبه فکری، تاکید فلسفه روشنگری بر اینکه الهیات باید مبتنی بر عقل باشد، الهیات را به مدارس و حوزه‌های علمیه کاتولیکی محدود کرده کرده بود و جدال بین مدرنیسم و سنت در فلسفه و الهیات مشهود بود؛ در این بین، رابطه بین ایمان و عقل مهم‌ترین مساله بود: حقایق ایمان تا چه حد می‌توانند موضوع بررسی عقلانی باشند و بر اساس چه استدلالی؟ چه معرفت‌شناسی و روش الهیاتی می‌تواند به بهترین وجه به الهیاتی یاری رساند که به نقد روشنگری از مسیحیتِ سنتی پاسخ دهد؟ در نیمه اول سده نوزدهم، برخی از متفکران کاتولیک، به ویژه در آلمان، به فلسفه‌های انتقادی، رمانتیک و ایده‌آلیستی روی آوردند تا درکی منسجم از رابطه ایمان و عقل ارائه کنند؛ شاید جسورترین آنها، متکلمان کاتولیک در توبینگن، مانند جی. اس. فون دری، جی.‌ای. مولر و جی.‌ای. کوهن بودند. با این همه، هیچ ‌یک نتوانستند شرحی نظام‌مند از حقیقت فلسفی و الهیاتی ارائه کنند: اینجاست که نوتومیسم وارد صحنه شد.

پیروزی نوتومیسم سریع و فراگیر بود، اما مانند اکثر انقلاب‌های فکری، دوره رشد چشمگیر و البته پنهان داشت. دومینیکن‌ها نقش مهمی ایفا کردند، به ویژه وقتی که این فرقه پس از تحولات انقلاب و دوره ناپلئون احیا شد. صومعه‌های دومینیکن در اسپانیا و ایتالیا (به‌ویژه رم و ناپل) به مراکز آموزه‌های توماس تبدیل شدند. در پی چنین توجهی به فلسفه و الهیات توماس بود که پیوس نهم در سال ۱۸۶۴رساله بدعت‌ها را منتشر کرد، رساله‌ای که فهرستی از بدعت‌ها را به دست داده بود: طبیعی‌گرایی، خردگرایی، لاادری‌گری، سوسیالیسم، کمونیسم و لیبرالیسم و... . بعدها، شورای اول واتیکان 1869-1870با نظر به همین رساله برگزار شد و کوشید نظریه جدیدی در نسبت ایمان و عقل را به شیوه‌ای اساسا سازگار با دیدگاه توماس - آن‌ طور که در جامع الهیات آمده بود - به دست بدهد. لحن نوتومیستی اسناد شورای اول چشمگیر است. بر همین اساس، موج نوتومیسم در دهه 1870 نه تنها در رم، بلکه در سراسر اروپا در اسپانیا، پاریس، لوون و وین مشاهده شد. با این حال برای اتحاد در یک نیروی واقعی، حمایت نهادی مرکزی و قدرتمند ضروری بود. این مهم بر دوش کلیسای کاتولیک و پاپ لئوی سیزدهم بود.

توجه لئو به مسائل اجتماعی، مانند محکومیت برده‌داری و حمایت از حکومت دموکراتیک تغییر مهمی را در باورهای پاپ در سده نوزدهم نشان می‌دهد؛ اما لئو به سختی یک لیبرال بود. او از نزدیک در تدوین رساله بدعت‎‌ها مشارکت داشت و پذیرش کامل نوتومیسم توسط او به گونه‌ای طراحی شده بود که سدی نظام‌مند، ستیزه‌جو و سازش‌ناپذیر در برابر اندیشه مدرن ایجاد کند. نوتومیسم کارگزار لئو برای این برنامه بلندپروازانه بود که اساسا پاسخی به بدعت‌های فلسفی و الهیاتی عصر روشنگری و جهان پساروشنگری بود. برنامه لئو یک مولفه بسیار مثبت نیز داشت، زیرا توانست به عنوان نیرویی یکپارچه‌کننده هم در عرصه‌های فکری و هم در عرصه‌های اجتماعی عمل کند و به موضوعاتی توجه پیدا کند که پیش از این کلیسا از آنها غافل بود. به‌رغم فروپاشی نهایی آن، نوتومیسم یکی از مهم‌ترین ابتکارات کاتولیک مدرن بود.

به نظر شما، مطالعه فلسفه توماس آکویناس و به‌خصوص کتاب درباره پادشاهی چه دلالت و نتایجی برای ایرانیان می‌تواند داشته باشد؟
اهمیت این اثر برای ایرانیان بیشتر می‌تواند به لحاظ تاریخ اندیشه سیاسی باشد. می‌دانیم که این اثری در سنت اندرزنامه‌نویسی و سیاستنامه‌نویسی است و از این جهت، شباهت‌هایی به سیاستنامه‌های دوره اسلامی دارد. این اثر به موضوعاتی پرداخته که در آثاری مانند سیرالملوک و قابوسنامه وجود دارد؛ از جمله این موارد می‌توان به موضوعاتی مانند فنّ حکمرانی، فضیلت‌های حاکم، نسبت دین و حکومت و... اشاره کرد. با این حال، برخی از جنبه‌های این اثر مانند طبیعی‌گرایی و ارسطوگرایی از مواردی است که در سیاستنامه‌های اسلامی غائب هستند. پس شاید بررسی تطبیقی بین این دو سنت جهت شناخت فهم تمدن اسلامی و غربی از سیاست برای ما ارزشمند باشد.

بهترین صورت حکومت نزد توماس آکوئیناس چیست؟ جمهوری، آریستوکراسی یا پادشاهی؟ و چرا وی این صورت را بهتر از همه می‌داند؟
این موضوعی است که بسیاری از مفسران مورد بررسی قرار داده‌اند. توماس در درباره پادشاهی، از پادشاهی، به عنوان بهترین صورت حکومت، سخن می‌گوید؛ از نظر او، پادشاهی بهترین و طبیعی‌ترین صورت حکومت است، زیرا روش حکمرانی خداوند بر عالم نیز هست. او باور داشت مسائل اجتماع مستلزم تدبیر یک فرد است. به همین جهت ژیلسون باور داشت که هر برداشتی از سیاست نزد توماس را باید با ارجاع به استنباط او از عالم طبیعت فهمید، یعنی تعمیم نظام اندراجی و طبیعی عالم به نظام سیاسی. اما مساله اینجاست که برداشت توماس از بهترین صورت حکومت را نمی‌توان به این موارد محدود کرد و اینکه به راحتی بگوییم او نظام پادشاهی را برترین صورت حکومت می‌دانسته به ‌معنای بی‌توجهی به پیچیدگی‌های اندیشه سیاسی فکری توماس آکوئینی است.

بر اساس فقراتی که در جامع الهیات آمده است، حکومت پادشاهی باید با مزایای صورت‌های دیگر حکومت هم تلفیق شود. در این فقرات، شاهدیم که او حکومت مرکب را بهترین صورت حکمرانی می‌دانست. برای این مهم، او عناصری از بنیادهای حکمرانی در عهد عتیق، یعنی اصول موسایی را با اصول ارسطویی در هم آمیخت تا برداشت منحصر به فرد خود از حکومت مرکب را ارائه کند. بر این اساس، توماس معتقد است شکل مرکب حکومت، متشکل از خصایصی از پادشاهی، آریستوکراسی و دموکراسی، بهترین صورت حکومت است. باید توجه داشته باشیم که در چنین بحثی، توماس صرفا توصیف سیاست ارسطو از پولیتی را در ذهن نداشت؛ بلکه اقتدار الزام‌آور متن مقدس را هم پیش چشم داشت که نهادهای الهی برخوردار از قانون اساسی مختلط را در تاریخ بنی‌اسراییل ثبت کرده بود.

اکنون پرسش این است که اظهارات به ‌ظاهر ناهماهنگ، ترکیبی و البته نامنسجم توماس را چگونه باید فهمید؟
مفسران کلاسیک‌تر اندیشه سیاسی توماس، بدون هرگونه تردیدی، پادشاهی را صورت مرجح حکومت نزد او می‌دانستند، هر چند بعدها، برخی حدودی را برای پادشاه پذیرفتند و پادشاهی مشروطه را صورت مرجح نزد توماس دانستند. ایشان معتقدند اگر پادشاه به‌یاری مشاوران آریستوکرات یا به ‌تعبیر توماس بهترین مردان، کار کند و انتخاب خود را مدیون انتخاب از سوی مردم باشد، همچنان قدرت قانونگذاری و اجرایی اجتماع در دست پادشاه است. اما پژوهش‌های اخیرتر، مانند کتاب حکومت مرکب در سده‌های میانه نوشته جیمز ْبلیث این استدلال مطرح می‌شود که مفهوم حکومت مرکب، با نظر به زمینه‌های آن و نیز کلیت اندیشه توماس، باید یک آلترناتیو سیاسی برای شیوه حکمرانی دانسته شود که با ظرافت تمام و به ‌شکلی آگاهانه پرداخته شده است. به تعبیر بهتر در عین اینکه توماس مدافع پادشاهی است، اما حکومت مرکب را صورتی آرمانی برای حکمرانی می‌دانسته است. پس اگر بکوشیم که با تعابیر خود توماس به این موارد بنگریم و اجازه ندهیم که تضادِ بین حکومت مطلقه و دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی در ذهن مدرن ما این موارد را خلط کند، می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که هیچ ناهمسازی بنیادینی در دیدگاه‌های مختلف او درباره صورت حکومت وجود ندارد.

در بخشی از کتاب درباره پادشاهی، آکوئیناس راجع به استبداد و تیرانی سخن می‌گوید. در این بخش، فساد ناشی از حکومت اکثریت (یا حکومت کسان بسیار) بیش از فساد ناشی از حکومت یک تن (پادشاهی) برآورد می‌شود؛ به عبارتی اگر آریستوکراسی یا جمهوری به فساد گراید ضرر بیشتری می‌رساند تا پادشاهی. آیا این نظر آکوئیناس، پیشاهنگ مفهوم استبداد اکثریت در عصر مدرن نیست؟ آیا آکوئیناس پیشاپیش دموکراسی مدرن را نقد نمی‌کند؟
شاید بهتر است از این وسوسه دست بکشیم که اندیشمندان قدیم تمام معایب دنیای مدرن را پیش‌بینی و نقد می‌کردند. توماس در اینکه مضارِ الیگارشی یا دموکراسی بیشتر از تیرانی است، تابع نظریه ارسطوست؛ نظریه‌ای که در دنیای قدیم پذیرفته شده بود. بنابراین، این باور توماس بیش از آنکه ناشی از خلاقیت او بوده باشد، ناشی از پذیرش یک نظریه جاافتاده است. با این حال، توماس در طرح مفهوم حکومت مرکب در جامع الهیات، تاکید داشت که باید عناصری مردمی در حکومت در کار باشند، یعنی مزایای حکومت دموکراسی. پس دموکراسی تا جایی موجه بود که می‌توانست به حکومت یاری رساند و مصالح مرسله اجتماع را برآورده کند.

شخصا اگر بخواهید کتابی دیگر از توماس آکوئیناس ترجمه کنید کدام را انتخاب می‌کنید؟ آیا اثری دیگر از فیلسوف قرون وسطایی دیگری را برمی‌گزینید؟
اگر بخواهم اثر دیگری از توماس را ترجمه کنم، ترجیح می‌دهم شرح او بر سیاست ارسطو را به فارسی برگردانم؛ ولی فعلا قصد این کار را ندارم. با این حال، اخیرا ترجمه درباره قدرت امپراتوران و پادشاهان از ویلیام اُکامی را به اتمام رسانده‌ام و مشغول ویرایش و نگارش مقدمه آن هستم. قصد دارم پس از تکمیل این اثر، سراغ مدافع صلح مارسیلیو پادوآیی و مرد سیاسی جان سالیسبوری بروم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...