دعوتید به کتابی که تا نزدیکی‌های داستان پیش می‌رود | الف


«نزدیک داستان» همچنان که از نامش پیداست شاید نزدیک داستان باشد اما داستان نیست. این کتاب علی خدایی که بهار امسال منتشر شد، مجموعه‌ منسجمی است از خاطرات او. خود علی خدایی توضیح کاملی برای این کتاب نوشته است. او نوشته: «تماشا و بازی و چیدن کلمات، از شهرها، خیابان‌ها، جاده‌ها، آدم‌ها، سفرنامه‌ها، خاطرات، روزنامه‌نگاری‌ها، عکس‌ها، کتاب‌ها، داستان‌ها، مرده‌ها و زنده‌ها، کسانی که دوست‌شان دارم و با آن‌ها از زندگی لذت برده‌ام، زندگی نگاره‌های این کتاب شده است. فقط این‌که "نزدیک داستان" داستان نیست!»

نزدیک داستان علی خدایی

مخاطب در «نزدیک داستان» همراه با نویسنده‌ی اثر، علی خدایی به اصفهان می‌رود، به شهرها و کوچه‌ها، خیابان‌ها و از همه مهمتر از دل خاطرات ِ خدایی به جهانی نوستالژیک نقب می‌زند. علی خدایی متولد 1337 است و مطمئنا در 59 سال عمری که از خدا گرفته است، به عنوان داستان نویس، و البته ژورنالیست خاطرات زیادی برای تعریف کردن دارد.

از خاطرات دلنشین علی خدایی، خاطره‌‌هایی از زاون قوکاسیان؛ کارگردان، فیلمساز، منتقد و مدرس سینمای ایرانی ارمنی‌تبار است که سال 1393 دار فانی را وداع گفت. علی خدایی و زاون قوکاسیان از دوستان صمیمی همدیگر بودند. «خب این هم از زاون ما، دوستان به او غول مهربان سینما می‌گویند ولی من او را کودکی می‌دانم که تا امروز، در 64 سالگی، شور کودکی را همراه دارد. سال 94 دوستی ما چهل ساله می‌شود. نمی‌خواهم از او و روزهای آشنایی‌مان در اصفهان بگویم... پسری که همیشه جذاب است، صبح‌ها نیروگاه می‌رود، بعد از حمام عصر ادوکلن می‌زند. با مادرش چای و گاتا می‌خورد و با تویوتای قهوه‌ای‌اش از این کله‌ی شهر تا آن کله‌ی شهر برای نمایش فیلم می‌رود. زاون فیلم می‌سازد. سینمای هشتی است. نمایش فیلم برپا می‌کند. تاریخ سینما درس می‌دهد. کانون فیلم راه می‌اندازد و کتاب‌های سینمایی چاپ می‌کند. برای این کتاب‌ها گاهی، نه، با ماشین نمی‌شود، با هواپیما تا فرانسه هم می‌رود و در چند نوبت با زنده یاد فرخ غفاری گفت‌و‌گو می‌کند؛ تکه‌هایی به مناسبت فیلم‌هایش و بخشی درباره‌ی تاریخ سینمای ایران. به وین می‌رود و با لرتا، در اصفهان با ارحام صدر و در تهران با آربی آوانسیان، فرمان آرا، کیمیایی، گلاب آدینه، رخشان بنی اعتماد، جمشید خان ارجمند، مجید انتظامی، جعفری جوزانی، مهرجویی، خسرو سینایی، بیضایی، سیمین خانم معتمد آریا گفت‌وگو می‌کند، ضبط می‌کند، کتاب می‌کند و برای این کارها از همه کمک می‌گیرد.»

«نزدیک داستان» از طرفی درباره‌ی نوشتن است. این سویه، البته سویه غیرمستقیم کتاب است، وجهی ناپیدا که تلقی احتمالی مخاطب از کتاب است. علی خدایی در این کتاب از حافظه‌اش نوشته است، حافظه‌ای عمدتا اندوهگین که بار گذشته را به دوش دارد. او باید بنویسد، باید بنویسد تا بتواند این سنگینی را با کسی دیگر، با دیگرانی دیگر تقسیم کند. از این جهت «نزدیک داستان» تنها به مسئله خاطره محدود نمی‌شود. ما در آخرین کتاب علی خدایی همچنان که گفته شد تا مرزهای داستان نزدیک می‌شویم. داستان‌هایی واقعی و مستند که گاه ما را به تامل وامی‌دارد و گاه به واسطه نثر روان خدایی و موضوعیت ِ آن قطعه آرام‌مان می‌کند.

به کتاب «نزدیک داستان» لوحی نیز ضمیمه شده است. این لوح که شامل فایل‌های صوتی «نزدیک داستان» است با صدای علی خدایی اجرا شده است. با اینکه بخش صوتی این کتاب، متن کتاب را پوشش می‌دهد اما پیشنهاد می‌کنم کتاب را بخوانید و بعد به صدای خدایی که متنش را روایت می‌کند، گوش کنید. هر چند احتمالا یکی از دلایل ضمیمه کردن فایل صوتی به این کتاب، تنبلی ذاتی ما با عمل خواندن بوده است.

این پاره ختمِ کتاب «نزدیک داستان» است:

«در حجم‌هایی که از همهمه‌ی صداها و بوی ادویه‌ها و تلألو فلزات اینک رها شده‌اند من هستم و این میدان و سعدی که می‌خواندَم. می‌آید. از دالانی که به میدان می‌رسد. آرام و نرم می‌گذرد. می‌گذرد از شب تا سحر بیاید. نسیم بوزد و بگوید دیدم همه دلبران آفاق. می‌گوید سعدی"غم عشق خوب‌رویان چندان که تو می‌خوری ندیدم." و می‌رود. روز می‌آید. این دیگر سعدی من نیست. نور و صبح در میدان بساط گسترده‌اند. همه چیز زیباست. اما این دیگر سعدی من نیست. همه‌ی حجم‌ها رنگ دارند و رنگ‌ها برای تفسیر بهترین‌اند. زیبایند اما طناز و رند؟»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...