مشروطه به روایت دوربین عکاسی | سازندگی


حسن هدایت در آثار خود اغلب به سراغ شاهدان و راویانی از تاریخ می‌رود که طی دوران‌های مختلف مسکوت و مهجور واقع شده‌اند. افرادی که گرچه سهمی به‌سزا در ساختن رخدادهای مهم داشته‌اند، اما اغلب در پس پرده و در حاشیه قرار گرفته‌اند. شخصیت‌هایی که تمامی بیوگرافی‌ها، مصاحبه‌ها و نوشته‌های‌شان حاوی واقعیت‌های ارزشمندی از زمانه‌ آن‌هاست، اما در سایه‌ مهره‌های بزرگ سیاست گم شده‌اند و عیار وجودشان شناخته نشده است. استپان استپانیان، عکاس بزرگ دوره‌ مشروطه در این دسته از افراد قرار می‌گیرد. شخصیتی که گرچه اسناد تصویری ماندگاری از وقایع تاریخی عصر خود به‌جا گذاشته، اما کمتر به زیست متلاطم و پرماجرای او در عصر مشروطه توجه شده است. هدایت در رمان بیوگرافیک «آگراندیسمان» سعی دارد بر چنین نقاط مغفولی از زندگی پرفرازونشیب این چهره‌ تاریخی نوری بتاباند.

آگراندیسمان حسن هدایت

مقطعی که داستان از آن آغاز می شود، محکومیت و تبعید استپانیانِ جوان به زندان ساخالین است. نقطه‌ عطفی در زندگی او که شکل دیگری از مبارزه را برایش رقم می‌زند. دوره‌ای که به سبب دشواری‌های توان‌فرسا و رکودی که بر آن حاکم است، یکی از طولانی‌ترین مقاطع زندگی استپانیان به شمار می‌آید. این دوره که در کتاب نیز به تفصیل درباره‌ آن صحبت می‌شود و بخش عمده‌ای از داستان را تشکیل می‌دهد، با مکاشفات بسیاری برای این شخصیت تاریخی همراه است. فضای عفن و رقت‌بار ساخالین که استپانیان و همبندانش مشاهدات بسیاری از آن دارند، گرچه روح انسان‌ها را می‌خراشد و از سیروسلوک آدمیزادی دورشان می‌کند، اما به شکلی حیرت‌آور بر دامنه‌ تجارب معرفتی اغلب آن‌ها می‌افزاید. استپان، به‌سبب پیشینه‌ حرفه‌ای‌اش، عکاس زندان می‌شود و با هر طبقه و درجه‌ای از افراد، اعم از زندانی، آشپز، خدمتکار و افسر درباره‌ بخش‌های گوناگون ساخالین حرف می‌زند و هر کدام آن‌ها ابعادی از این جهان تاریک و کابوس‌وار را به نمایش می‌گذارند.

مجموعه تجارب شناختی که استپان استپانیان در زندان ساخالین به دست می‌آورد، یکی از تأمل‌برانگیزترین فرازهای رمان است. این تجارب دامنه‌ گسترده‌ای دارند و از مباحث حرفه‌ای تا مضامین ایدئولوژیک را دربرمی‌گیرند. آشنایی با یپرم داویدیان، مبارز عصیان‌گر سرسختی که نه‌تنها به آزادی ارمنیان قفقاز از سلطه‌ سرکوبگرانه‌ تزارها می‌اندیشد، بلکه بعدها در مشروطه نیز جریان‌ساز می‌شود، از جمله مهم‌ترین افرادی است که بر پشتوانه‌ تجربی استپان می‌افزاید. یپرم و هوسیپ موسسیان روحیه‌ جنگجویی و شکست‌ناپذیری را در استپان چنان تقویت می‌کنند که نه‌تنها راه پرخطر فرار از ساخالین را در پیش می‌گیرد، بلکه در مراحل بعدی زندگی‌اش نیز، ایستادگی و عدم تسلیم را رویه‌ همیشگی خود قرار می‌دهد. کشیش یوحنا نیز با ذهن پرسشگری که در زمینه‌ مسائل هستی‌شناسانه دارد، تفکر انتقادی استپان را در این زمینه به رشد می‌رساند. استپان حتی از بحث‌های کشیش در زمینه‌ هنر نیز برای ارتقای حرفه‌ی عکاسی خود بهره می‌گیرد. زندگی در ساخالین، در کنار تمامی مشقت‌هایش درس‌هایی نیز برای استپان دارد که برای دوره‌های بعدی زندگی او بسیار کارساز و راهگشاست. دوره‌ای که با بخش بسیار مهمی از تاریخ ایران گره خورده است.

استپان استپانیان شخصیتی تاریخی است که از ابعاد گوناگونی می‌تواند مورد توجه واقع شود. نزدیک به نیمی از زندگی او در ایران و در اوج تب‌وتاب‌های سرنوشت‌ساز تاریخی گذشته است و او با دوربین خود از اغلب آن‌ها شواهدی تصویری ثبت کرده. او تبریز ملتهب دوران مشروطه را درک کرده و عمده سال‌های زندگی پس از تبعید خود را در آن گذرانده است. سال‌های سخت درگیری‌های داخلی و اشغال خارجی در تبریز، شاید برای او کمتر از آنچه در تبعید کشیده بوده نداشته باشد؛ زیرا او در این دوره هم ناچار به فرار و مهاجرت می‌شود. ترک ایران، اقامت نه‌چندان بلندش در ترکیه و مرگ او نیز با یکی از فاجعه‌های بزرگ اوایل قرن بیستم، یعنی نسل‌کشی ارامنه همراه بوده است.

هدایت در «آگراندیسمان» با تمرکز بر زندگی استپان استپانیان، برشی مهم و مملو از وقایع مهم تاریخی عصر مشروطه را در اختیار مخاطب می‌گذارد؛ همچون کسی که نگاتیو را در فرآیند آگراندیسمانِ عکاسی، از ابهام و تاریکی خارج می‌کند و به سمت شفافی و وضوح می‌برد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...