کتاب «سرّ سکون» اقدامات و آثار نادر افشارنادری را به‌طور نمادین و در عمل، به‌عنوان نقطه عطفی در انسان شناسی ایران مورد بررسی قرار داده است.

سرّ سکون» اقدامات و آثار نادر افشارنادری مهرداد عربستانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، نادر افشار نادری اولین انسان‌شناسی است که رسما در این رشته تا بالاترین مدارج تحصیل کرده و فارغ التحصیل شده است و پژوهش‌ها و آثار و اقدامات وی نشان دهنده شروع رویکردی متفاوت در انسان شناسی ایران، متناسب با اقتضائات یک علم نظام‌مند و دانشگاهی است. از این رو، آن طور که در این کتاب خواهید دید، اقدامات و آثار وی، هم به‌طور نمادین و هم در عمل به‌عنوان نقطه عطفی در انسان شناسی ایران مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

اگرچه از اوایل قرن گذشته، با تشکیل بنگاه مردم‌شناسی (۱۳۱۵)، مطالعاتی عمدتا در حوزه فولکلور در کشور شروع شدند، اما شکل گیری انسان شناسی، به عنوان یک رشته علمی و شاخه‌ای از علوم رفتاری و اجتماعی، تا تأسیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (۱۳۳۷) و تآلی آن، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به تعویق می‌افتد. هرچند تاکنون غالبا این دو دیدگا متفاوت مطالعاتی که با دغدغه‌های متفاوتی آغاز شده و محصولات کمابیش متباینی تولید می‌کنند، به خاطر تشابه مواد مطالعاتی، در یک مقوله قرار گرفته و حوزه یکسانی قلمداد می‌شده‌اند، اما به‌نظر می‌رسد که در عین اذعان به عدم وجود مرزهای صریح بين حوزه‌های متفاوت دانش، لازم است آنچه هر حوزه دانش به آن می‌پردازد، حتی‌المقدور منقح شود تا هم ظرایف تخصصی توسعه یابند و هم امکان ارتباط منطقی بین حوزه‌های دانش ایجاد شود. این که مثلا بگوییم فیزیک همان شیمی است، کمکی به توسعه آموزش و تحقیق در فیزیک یا شیمی نمی‌کند، با این که جاهایی وجود دارد که مرز بین این علوم مبهم و محو می‌شود. چنین نگاهی در واقع، دغدغه‌ای بوده که بر انتخاب موضوع این کتاب اثر داشته است.

مهرداد عربستانی در «پیشگفتار» این کتاب آورده است: «اتفاقی که موجب شکل‌گیری این کتاب شد، پیشنهاد صدف بیگلری، دانشجوی سختکوش و علاقه‌مند کارشناسی انسان شناسی، برای انجام تحقیقی در مورد فیلم‌های افشارنادری تحت راهنمایی من بود. با پیشرفت کار، متوجه شدم که ابعاد حضور نادر افشارنادری به مراتب وسیع‌تر و مهم‌تر از تنها پیش قدمی او در فیلم‌سازی مردم‌نگارانه است؛ حداقل این که تاکنون تقریبا هیچ خوانش تحلیلی و انتقادی‌ای از آثار کسی که، به تعبير مری هگلاند (45 :2009)، می‌توان او را مؤسس انسان‌شناسی ایران نامید صورت نگرفته است. بدین ترتیب، به خصوص فصل مربوط به فیلم‌های افشارنادری، بر اساس نوشته‌های صدف بیگلری، با تغییرات و اضافاتی که من انجام داده‌ام، شکل گرفته است. وی همچنین با جست‌وجو و یافتن متون آرشیوی از آثار افشارنادری، سهم شایسته‌ای در شکل‌گیری این کتاب داشته است.»

در «مقدمه» این کتاب می‌خوانیم: «شاید تاکنون بیش از هر انسان‌شناس دیگری در ایران، در مورد نادر افشارنادری نوشته شده است. اقدام‌گرایی، سواد علمی، بنیانگذاری، زبان‌دانی، همت و توانایی انجام تحقیق میدانی، هنرمندی، خصایص لقی و فیزیکی جذاب، و، شاید از همه مهم‌تر، مرگ غم انگیز و زودهنگام وی، از عللی هستند که وی را به شخصیتی ممتاز و جالب توجه بدل کرده‌اند، که همچنان به نظر می‌رسد ناگفته‌هایی در مورد وی و نقشش در انسان شناسی ایران باقی مانده است.

فیلم‌های مردم نگارانه‌ای که از او به یادگار مانده‌اند، به خصوص «بلوط» و «مشک»، به عنوان اولین نمونه‌های ژانر فیلم مستند مردم نگارانه در ایران شناخته می‌شوند؛ فیلم‌هایی که باعث شده‌اند نام او، هم در حوزه علمی و هم در حوزه هنری، مرتبا به همین بهانه تکرار شود؛ اگرچه، همان طور که خواهیم دید، ورود او به عرصه فیلم‌سازی موضوعی اتفاقی بود، که از توانایی‌های شخصی و نیز فرصت شناسی و اقدام گرایی وی نشئت گرفت و منجر به بنیان‌گذاری حوزه دیگری در انسان شناسی شد که همچون دیگر اقدامات بنیادین وی پس از مرگش، که مصادف با اولین ماه‌های پس از انقلاب اسلامی بوده است، آنچنان که می‌توانست در میان انسان‌شناسان آینده بالنده نشدند.

از نادر افشارنادری، بیش از هر چیز دیگر، به خاطر فیلم‌های مردم‌نگارانه‌اش یاد می‌شود و به نوعی بنیان‌گذار فیلم مردم نگارانه با رویکرد علمی قلمداد می‌شود. مهم‌ترین و معروف‌ترین فیلم های او به ثبت و توصیف فنون سنتی‌ای می‌پردازند که در جوامع عشایری، و نیز در باغات قمصر، برای تهیه گلاب به کار گرفته می‌شوند. این فیلم‌ها به ویژه مورد توجه فیلمسازان مستند و مورخین تاریخ سینما قرار گرفته‌اند. به هر حال، اگر بخواهیم این فیلم‌ها را به عنوان سرسلسله فیلم‌های مردم نگارانه ساخته شده توسط یک انسان شناس قلمداد کنیم، لازم است که آنها را در زمینه نقشه فکری و رویکرد نظري افشارنادری، و نیز، به طور کلی تر، در زمینه بینش انسان شناختی مورد بازخوانی قرار دهیم. در این صورت، خواهیم دید که این گونه از فیلم مردم نگارانه، که قطعا تنها شكل فيلم مردم نگارانه نیست، سوای ارزش تأسیسی شان، مبتنی بر نگاه و تعریف خاص افشارنادری از فیلم و نقش آن در کار انسان شناختی است.»

کتاب «سرّ سکون» با عنوان فرعی نادر افشارنادری و انسان شناسی ایران نوشته مهرداد عربستانی و صدف بیگلری در 170 صفحه با قیمت 36000 تومان از سوی نشر موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی روانه بازار شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...