فیلسوف در بیمارستان | اعتماد


نمی‌شود حکم قطعی داد که بستری شدن یک متفکر دست به قلم و مشهور در یک بیمارستان یا درمانگاه، به نفع آنجاست یا به ضررش. نتیجه به شرایط بستگی دارد که برای او پدید می‌آید. در هر صورت متولیان آن بیمارستان یا درمانگاه خیلی باید حواس‌شان جمع باشد تا به این قسم بیمار سخت نگذرد، یا دست‌کم کاری کنند که او دیگر نتواند بنویسد! البته این را که به این منظور چه می‌توانند بکنند، صراحتا نمی‌توان گفت. خلاصه باید کاری کنند که نویسنده بیمار راضی باشد وگرنه نتیجه آن چیزی می‌شود که برای تیموتی اسنایدر [Timothy Snyder]، مورخ و نویسنده مشهور امریکایی رخ داد.

تیموتی اسنایدر [Timothy Snyder] خلاصه کتاب ناخوشی ما: درس‌هایی در باب آزادی و همبستگی» [Our malady : lessons in liberty and solidarity]

این استاد تاریخ دانشگاه ییل و نویسنده پانزده کتاب تحسین شده ازجمله زمین سیاه و سرزمین‌های خونین، در روزهای پایانی سال 2019 بیمار شد و در بیمارستانی در ایالات‌متحده امریکا بستری شد. ظاهرا برخورد بیمارستان و متولیانش با او چندان مساعد نبود و پروفسور اسنایدر از نتیجه راضی نبود. رویارویی مستقیم او با ارایه‌دهندگان خدمات سلامت و بهداشت، حقایق زیادی را برای او آشکار کرد.

ظاهر امر آن است که هدف نهایی نظام سلامت، سلامتی مردم است. اما تجربه تلخ اسنایدر نشان داد که همیشه این‌طور نیست. او متوجه نابسامانی‌های نظام سلامت ایالات‌متحده شد و کتاب «ناخوشی ما: درس‌هایی در باب آزادی و همبستگی» [Our malady : lessons in liberty and solidarity]، حاصل این تجربه است. این کتاب که در ماه‌های ابتدایی همه‌گیری جهانگیر کرونا و در آخرین ماه‌های ایالات‌متحده نوشته و منتشر شده، به نوشته علی کاظمیان، مترجمش، کتابی صریح در شرح و تحلیل مشکلات نظام سلامت امریکاست. آقای کاظمیان در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته، تاکید می‌کند: «در نگاه اسنایدر، یک نظام خدمات سلامت ناموفق نه تنها سلامتی را ارتقا نخواهد داد که آزادی را نیز پاس نخواهد داشت. اسنایدر بر تامین خدمات سلامت همگانی از جانب حکومت پای می‌فشارد و تاکید می‌کند وقتی حکومت‌ها خدمات سلامت را برای همگان تامین نکنند، نابرابری و رنج را میان مردم گسترش می‌دهند.»

اسنایدر در این کتاب به مقایسه نظام سلامت در امریکا با کشورهای اروپایی و ژاپن می‌پردازد و نشان می‌دهد که «در امریکا سود ذی‌نفعان محور بسیاری از سیاست‌ها قرار داشت. به نظر اسنایدر، اگر دونالد ترامپ در آغاز همه‌گیری حقیقت را بر قدرت اولویت می‌داد و مردم را از اطلاعات صحیح محروم نمی‌کرد، هزاران امریکایی جان خود را از دست نمی‌دادند: سیاستمدارانی که حقیقت را پاس نمی‌دارند، به دموکراسی و به مردم ضربه می‌زنند.»

اسنایدر خود در مقدمه کتاب می‌نویسد: «وقتی در پایان سال گذشته بیمار شدم، دلواپس آزادی بودم. من به عنوان مورخ، بیست سال صرف نوشتن درباره فجایع قرن بیستم، مثل پاکسازی قومی، هولوکاست نازی‌ها و وحشت‌افکنی شوروی کرده بودم. اخیرا درباره این موضوع تامل و صحبت کرده‌ام که چگونه تاریخ در زمان حال، در مقابل جباریت می‌ایستد و از آزادی برای آینده محافظت می‌کند. آخرین باری که توانستم در مقابل مخاطبان بایستم، درباره این سخنرانی کردم که امریکا چطور می‌تواند یک کشور آزاد باشد. آن روز عصر درد داشتم، اما کارم را به پایان رساندم و بعد به بیمارستان رفتم. رویدادهای بعدی کمکم کرده است که درباره آزادی و امریکا عمیق‌تر بیندیشم.»

کتاب ناخوشی ما: درس‌هایی در باب آزادی و همبستگی که انتشارات سروش مولانا آن را منتشر کرده، بعد از مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه نویسنده، از چهار فصل و یک نتیجه‌گیری و یک بخش با عنوان سخن آخر: خشم و همدلی تشکیل شده است. عناوین فصول کتاب که به صورت درس‌هایی مرتب شده‌اند، گویاست: درس 1: خدمات سلامت یک حق انسانی است؛ 2. درس 2: بازآفرینی از کودکان آغاز می‌شود؛ 3. درس 3: حقیقت ما را آزاد خواهد کرد؛ 3. درس 4: پزشکان باید مسوول باشند. کتاب به شکل روایت تجربه‌های اسنایدر از فرآیند بیمار شدن و بستری شدن در بیمارستان و مراقبت‌های پزشکی و... نوشته شده است، با این همه نویسنده از خلال بازگو کردن تجربیات خود و مواجهاتش با سایر بیماران و پزشکان و پرستاران و نظام اداری، به انتقادهای تند و تیز به کلیت نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی امریکا و به‌طور اخص سیستم درمانی و بهداشتی آن می‌پردازد.

او در پایان کتاب می‌نویسد: «هر جای این کشور که زندگی کنیم، ممکن است بیمار شویم؛ ما شیء نیستیم، ما انسانیم و وقتی با ما انسانی رفتار شود، کامیاب می‌شویم. هر کدام از ما مشعلی داریم که در برابر مرگ زبانه می‌کشد و هر یک از ما تخته‌ای از یک کلک هستیم که در زندگی همراه با دیگران شناور است. سلامتی آسیب‌پذیری مشترک ماست و شانس مشترک ما برای رشد آزادترمان همراه با هم. بهبودی از ناخوشی‌مان زندگی را غنی می‌کند، آزادی را می‌گستراند و به ما امکان می‌دهد که تنها و همراه با هم، در تنهایی و همبستگی، شادکامی را دنبال کنیم. ما برای آزاد بودن به سلامتی نیاز داریم و برای سلامتی به یکدیگر.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...