تولد یک کتاب خوب همیشه "وجدآور" بوده و هست و خواهد بود خاصه آنکه این محصول فرهنگی ماندگار از جنس تاریخ و تورق برگ‌های پندآموز روزگار باشد؛ حالا هم سید فرید قاسمی برای پاسخ به یک ضرورت(!) تاریخی کتاب "روزنامه حزب خران" را به پیشخوان فرستاده تا علاوه بر بازخوانی علل و عوامل تاسیس و توقیف این حزب و ثبت یک اثر پژوهشی برای آیندگان به ویژه حزب‌بازان کشور، یک دوره طلایی از عصر روزنامه نگاران خلاق کشور را نیز در قالب کتابی کم‌حجم و پرمغز  آن هم در این روزهای بی‌حالی و بی‌کاری مطبوعات و البته پرکاری مسئولان _ برگزاری جشنواره _ پیش روی مخاطب می‌گذارد.

اصل داستان اینجا است که تشکلی به نام باشگاه خران در سال 1321 در کرمانشاه تاسیس می‌شود و پنج سال بعد، نشریه توفیق با عنایتی ویژه و دستمایه‌قراردادن آن به عنوان یک سوژه کاری، باشگاه محلی خران را به حزب ملی خران ارتقا می‌دهد! اوایل دهه سی با توقیف روزنامه توفیق، این حزب هم به اغما می‌رود تا اینکه دقیقا 10 سال بعد از ملی‌شدن! دوباره تجدید حیات می‌شود و روزنامه حزب خران به شکلی نسبتا مستقل در تاریخ 14شهریور 1346 منتشر می‌شود که البته تا اول تیرماه 1350 هم بیشتر عمر نمی‌کند.

«بیچاره آن‌کسی که گرفتار عقل شد/خوشبخت آن‌که کره‌خر آمد، الاغ رفت»
این بیت شعر، همسایه همیشگی لوگوی روزنامه حزب خران بود که به‌عنوان "ناشر افکار حزب خران، با مدیری کله‌خر و خردبیری کره‌خر" و البته به‌صورت لایی نشریه‌ توفیق منتشر می‌شده است.

ضمنا بد نیست بدانید شرط عضویت(!) در باشگاه خران «ارایه سند خریت از طرف مراجعین محترم»بود و «مردهای زن‌دار» و «کسانی که انتخابات دوره‌ای پانزدهم مجلس را حقیقی و طبیعی» می‌دانستند برای عضویت «حق تقدم» داشتند!
در دیباچه کتاب نکته قابل تاملی به چشم می‌خورد: «این حزب درستی و راستی و پاکی را خریت می‌دانست و آدم، کسی بود که فاقد این خصلت‌ها باشد، به همین دلیل هر کسی که می‌خواست عضو حزب خران شود، باید سند خریت ارائه می‌داد، یعنی این که در زندگی چه کارهای نیکی انجام داده است:
ما خران از فرط دانش خر شدیم
وارد یک عالم دیگر شدیم
هر که راحت خواست باید خر شود
تا به  وادی سعادت در شود
در بخشی از کتاب قاسمی که مروری بر تاریخ روزنامه حزب خران و دوره‌های مختلف انتشار آن هم هست، در خصوص فراخوان عمومی این حزب آمده است: دلیل خریت خود را برای ما بنویسید و هم‌وزن خود جو بگیرید! همچنین شوخی با اشعار بزرگان نیز همواره از دستمایه‌های اصلی نویسندگان این روزنامه بوده است:
ای کره خر بکوش که صاحب هنر شوی
وارد میان معرکه با عر و عر شوی
از آدمی‌ مدار توقع به جز ریا
کاری بکن که از ره تحقیق خر شوی

"خرمقاله، تفسیر خرکی، اخبار حزبی، برای خر فهم‌کردن شما، خرغلت ادیبانه، اول خر شهر شما، ادبیات و مشاعره خرکی" از جمله بخش‌های این روزنامه بوده که گزیده‌ای از آثار منتشر شده در هر ستون در این کتاب جمع‌آوری شده است. خواندن 72 صفحه از کتابی که یک سوم آن راجع به روزنامه و حزب خران است و باقی هم "شاهکارهای ادبی"! این حزب و روزنامه‌نگارانش، بدون شک لحظات مفرح و متفکرانه‌ای را برای شما رقم خواهد زد. تلاش خوب سید فرید قاسمی را که از لابلای صفحات روزنامه توفیق گلچین شده نشر امرود با قیمت 2هزار تومان بهار امسال منتشر کرده که اکنون چاپ سوم آن در بازار کتاب توزیع می‌شود...

خواندن این کتاب در فضای فعلی بویژه با وجود روزنامه‌های پرتیراژ و پرمغز و حرفه‌ای کشور که هر روز با به بکارگیری ناب‌ترین و منحصر به‌فردترین ادبیات ژورنالیستی بر تعداد مخاطبان خود می‌افزایند خیلی خیلی توصیه می‌شود، حداقل سود تورق این کتاب کوچک اما دوست‌داشتنی جلوس لبخند حتی برای دقایقی کوتاه روی اعصاب شماست! پیدا کردن ما به ازای امروزی اصطلاحات و مطالب منتشرشده در این کتاب هم باشد به سلیقه خودتان، حتی اگر برخی از متون کتاب در نسخه فعلی نباشد! راستی به نظر شما امروز هم روزنامه حزب خران در کشور منتشر می‌شود؟!

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...