کتاب «چندزبانگی: درک تنوع زبانی» [Multilingualism: Understanding Linguistic diversity] نوشته‌ جان ادواردز [John Edwards] با ترجمه شیرین وافری و امیر قربان‌پور توسط انتشارات بوی کاغذ (بوکا) روانه بازار نشر شد.

چندزبانگی: درک تنوع زبانی» [Multilingualism: Understanding Linguistic diversity] نوشته‌ جان ادواردز [John Edwards]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ این اثر سعی در ارائه تصویری مختصر از تنوع زبانی جهانی همراه با برخی تبعات و پیامدهای آن دارد. به باور نویسنده، مهمترین جنبه‌های این تنوع در واقع اصلاً زبانی نیستند، بلکه به ویژگی‌های نمادین و هویت‌بخش زبان مربوط می‌شوند. ادواردز ما را به حوزه‌های پیچیده روان‌شناختی و اجتماعی مرتبط با تعلق گروهی سوق می‌دهد که برجسته‌ترین و جالب‌ترین آنها به لحاظ تاریخی وابستگی‌های قومی و ملی هستند. نگاهی گذرا به فهرست مطالب این کتاب، تلاش نویسنده برای پرداختن به درهم‌تنیدگی مسئله زبان و هویت گروهی را آشکار می‌سازد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «تعصبات و ترجیحات زبانی همیشه وجود داشته‌اند. گفته می‌شود امپراتور روم مقدس در قرن شانزدهم تسلط‌های زبانی متعدد خود را به طور منظمی توزیع کرده بود: او با خدا به زبان اسپانیایی، با زنان به ایتالیایی، با مردان به فرانسوی، و با اسب‌ها به آلمانی صحبت می‌کرد. در قرن هفدهم، ریچارد کارو زبان ایتالیایی را «دلپذیر»، فرانسوی را «ظریف»، اسپانیایی را «باشکوه»، و هلندی را «خشن، اما مردانه» توصیف می‌کرد؛ با وجود این، برای او هیچ ‌یک از آنها با برتری زبان انگلیسی قابل مقایسه نبود. در قرن هجدهم، آنتوان ریوارول می‌نویسد که «آنچه که واضح نباشد فرانسوی نیست»، و در ادامه او از انگلیسی، ایتالیایی، یونانی و لاتین [به عنوان زبان‌هایی دارای عدم وضوح کافی] نام می‌برد. و این قبیل عقاید همینطور ادامه می‌یابند (نگاه کنید به ادواردز، 1995، 2011). امروز، اگرچه احتمالاً افراد کمتری وجود دارند که به راحتی یک زبان را ستایش و زبان‌های دیگر را مورد سرزنش و تحقیر قرار دهند، اما انتقاد در سطح گویش (که آن نیز سابقۀ درازی دارد) همچنان رایج است و نشان می‌دهد که این گونه گرایش‌ها و تمایلات ترجیحی چندان فروکش نکرده‌اند.»

مطالعه این کتاب را به خوانندگان علاقه‌مند به چندزبانگی و جامعه‌شناسی زبان پیشنهاد می‌کنیم؛ حوزه‌ای که همواره در مقاطعی از تغییرات اجتماعی و تعاملات سیاسی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد و تلاقی بسیار قدرتمند اطلاعات واقعی و اشتیاق اجتماعی را منعکس و برجسته می‌سازد. همچنین کتاب می‌تواند به عنوان منبع درسی مکملی برای دوره‌های آموزشی زبان و زبان‌شناسی مفید واقع شود.

کتاب در 138 صفحه مشتمل بر ده فصل به موضوعاتی مانند تنوع زبانی و تفسیر آن، چندزبانگی، زبان‌های میانجی، زبان‌های در معرض خطر، زوال و بقای زبان، مداخله زبانی و بوم‌شناسی جدید زبان می‌پردازد.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...