کتاب «مترو، مخاطب، حرکت» به قلم محمد نیکدل توسط انتشارات راه یار منتشر شد.

مترو، مخاطب، حرکت محمد نیکدل

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، در بخشی از مقدمه این کتاب به قلم وحید جلیلی قائم مقام رئیس صداوسیما در امور فرهنگی و دبیر ستاد تحول در رسانه ملی آمده است:

«سال‌هایی که معاون شهرداری مشهد بودم، ساخت هر کیلومتر مترو، اگر درست یادم مانده باشد، ۱۶۰ میلیارد تومان هزینه داشت و می‌شد با کمتر از ۱ درصد این هزینه برای هر ایستگاه، معماری هویت‌محور اجرا کرد؛ ولی مترو از بی‌اعتناترین سازمان‌ها بود به نمودهای هویتی.

بی‌توجهی به «هویت» یکی از شاخص‌های اصلی در بیشتر پروژه‌های فنی جمهوری اسلامی در چند دهه گذشته بوده است. یک نمونه بارزش باغ کتاب تهران است که با وجود صرف ۱,۰۰۰ میلیارد تومان در اوایل دهه نود، گویی به پیمانکار پروژه ابلاغ شده است اگر کوچک‌ترین نشانه انقلابی یا دینی یا ایرانی در معماری آن به چشم بخورد، مجازات می‌شود. حاصل اینکه وقتی وارد فضای کالبدیِ باغ کتاب در ام‌القرای جهان اسلام و پایتخت تمدن ایرانی می‌شوی، گویی با فرودگاه دوسلدورف یا کارخانه فیات مواجهی!

غلبه مهندسی بر معماری و تکنوکراسی بر فرهنگ تا آنجا پیش رفت که در دهه هشتاد، کلیدواژه «پیوست فرهنگی» برای ترمیم خسارت‌هایِ اجتماعی‌فرهنگی توسعه، ابداع شد؛ ولی در نهایت به فرجام مؤثری نرسید. همواره توجیهاتی برای جلوگیری از ورود دغدغه‌های فرهنگی و هویتی و تمدنی به تصمیمات عمرانی و توسعه‌ای وجود داشت که ژورنالیسم غرب‌زده و مدیریت منفعل و سیاست‌باز، پشتیبان اصلی آن بود.

نیک‌دل در این رساله که دست‌کم مشابه تألیفی‌اش را من سراغ ندارم، در تکاپوی تاباندن نوری از سنت است که در اینجا دیگر معنای سیدحسین نصری و علیاحضرتی ندارد و رایحه «شهادت» از آن استشمام می‌شود که آل‌احمد نور امید جامعه ایرانی می‌دانستش در ظلمات غرب‌زدگی. چه بازآفرینیِ تابلوی گرافیکی سارا نجفی باشد در میدان امام‌حسین (ع) یا نشاندن مدیران باشد بر صندلی چرخ‌دار معلولان یا معرق‌کاری مشارکتی با حضور اقشار مختلف مسافران برای وحدت یا سرودخوانی نوجوانان در مناسبتی حماسی. و اگر مترو تأویل شود، تمنای فتح باقی قلمروهای مدرن محال نیست.»

محمد نیکدل، نویسنده این کتاب نیز در قسمتی از مقدمه خود نوشته است: «وقتی دغدغه کار فرهنگی دارید؛ یعنی می‌خواهید «تأثیرگذار» باشید. هشت سالِ پیش، مترو را به‌عنوان گذرگاه رسانه‌ای و فرهنگیِ تأثیرگذار باور کردم. میلیون‌ها مسافر طرح‌های گرافیکی مرا روی بنرهای متروی تهران می‌دیدند و این برایم هیجان‌انگیز بود. با وجود اینکه نام من و هیچ‌کدام از طراح‌ها جایی درج نمی‌شد، خودم را بیش از همیشه مؤثر می‌پنداشتم. با جایگاه‌های مدیریتی خداحافظی کردم و مشغولِ کار در متروی تهران شدم.

کار فرهنگی در مترو را خیلی دوست می‌دارم! بیشتر دوستانم من را با جنبه‌های دیگر کارم مثلِ سینما و تلویزیون می‌شناسند؛ ولی هرگز آن جنبه‌ها را به کار فرهنگی در مترو ترجیح نداده‌ام. مترو جایی است که مخاطب بی‌شمار و منتقدِ بی‌غرض پیش روی شماست و تقریباً همه‌نوع هنری را می‌شود در آن بُروز داد. این برای من خیلی خواستنی است.

در شروع و هنگامه کارم به داده‌هایی، شبیه به داده‌های این کتاب احساس نیاز می‌کردم و حالا فکر کردم که ثبت منسجمِ دریافته‌هایم از این دنیای شگرف را بدهکارم. برای شروع، دو پرسش بزرگ من این بود که مختصاتِ این گذرگاه فرهنگی چیست و چگونه می‌تواند باشد؟ پس از آن و با درک بهتری از موقعیت، به اشتباهاتی فکر می‌کردم که نباید مرتکب شد، به‌ویژه آن‌هایی که ممکن است فاجعه و رسوایی به بار بیاورد! در این کتاب کوشیده‌ام تا پاسخی برای این پرسش‌ها بیان کنم.

فکر می‌کنم که خوانش تجربه، گنج گرانی است به بهایی اندک و تجربه‌نگاری مقدمه تشکیلِ دانش است. حافظه انسانی جایی مانا برای ثبت تجربه نیست و انتقال شفاهی تجربیات راه به جایی نمی‌برد. متروی تهران برای ما اولین است و سرمشق می‌دهد. باید به آن نگریست و از تجربه فرهنگی آن برای ساخت و اداره متروی دیگر شهرها سود برد.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟

فایده این کتاب فقط برای عملیات در مترو نیست. داده‌های این کتاب هر جا که بحث طراحی و اجرای محصول و برنامه فرهنگی و هنری در میان باشد، مفید است.»

«مترو، مخاطب، حرکت» در ۱۶۰ صفحه، شمارگان ۱۵۰۰ نسخه و با قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...