عقلانیت و اتکا به جمع در آموزش و پرورش | اعتماد
 

کتاب «آموزش اخلاق» [Moral education; a study in the theory and application of the sociology of education] اثر امیل دورکیم [Émile Durkheim] با عنوان فرعی مطالعه‌ای در نظریه و کاربرد جامعه‌شناسی آموزش و پرورش، از کتاب‌های جدید موجود در بازار کتاب است. بی‌شک کمتر مخاطبی بدون آشنایی با نویسنده‌سراغ آن می‌رود. ولی کتاب سبک پردازش و تحلیل دقیق و موشکافانه‌ای دارد که گرچه کمتر خواننده عام را به خود جذب می‌کند ولی دقیقا همان شیوه نوشتاری است که به‌غایت علمی است و می‌توان به‌راحتی با آن نظام آموزش و پرورش یک کشور را متحول کرد.

آموزش اخلاق» [Moral education; a study in the theory and application of the sociology of education] اثر امیل دورکیم [Émile Durkheim]

آموزش اخلاق در کشورهای توسعه‌نیافته کمتر ماهیت عقلانی دارد و بیشتر متکی به خانواده، دین و نهادهای وابسته به آن است. آموزش و پرورش سکولاری که دورکیم پیش می‌کشد مشخصا سعی ندارد کارکرد دین در اخلاق را تهی از معنا کند. آنچه او بر آن پافشاری می‌کند، این است که باید این اخلاق را از منظر عقلانی بررسی کرد و هر آنچه از آن می‌ماند به ارث برد و هرچه لازم است انجام داد تا سویه عقلانی‌تر و پیشرفته‌تری به خود بگیرد. از این منظر معیار عقل بدل به تعیین‌گر چیستی و چگونگی آموزش سکولار می‌شود.

از دیدگاه دورکیم این جمع است که اخلاق را می‌سازد و نه فرد. انسان در اجتماع به دنیا می‌آید و قواعد اخلاقی پیش از او وجود داشته‌اند. او به‌خصوص در سنین کودکی تاثیرپذیری سریعی از جمع دارد و قواعد اخلاقی برایش نهادینه می‌شوند. از همین‌جاست که دورکیم به این نتیجه می‌رسد که نهاد آموزشی اهمیتی به‌مراتب بیشتر از نهاد خانواده دارد، چراکه اینجا محیط آموزشی است که فرد را آماده ورود به اجتماع می‌کند و قواعد اخلاقی عقلانی را بهتر است کودک از مربی و معلم بیاموزد تا پدر و مادر.

در جایی از کتاب دورکیم به این شکل نقل قولی از پاسکال می‌آورد: «اگر انسان به خود ببالد او را خوار می‌کنم و اگر خود را خوار کند او را می‌استایم و مدام با او مخالفت می‌کنم تا زمانی که پی ببرد یک هیولای غیر قابل درک است.» در ادامه دورکیم اخلاق را چیزی شبیه به این می‌داند و آن را آمیزه‌ای از انقیاد و قدرت و تسلیم و خودمختاری برمی‌شمارد.

دورکیم در زمانه‌ای می‌نوشت که جوامع اروپایی پس از سکولار شدن و جدا شدن از قدرت نهادهای دینی سعی داشتند نظام آموزشی نویی را سر و سامان دهند. دورکیم معتقد است نظام‌های آموزشی که هنوز این مرحله را طی نکرده‌ا‌ند در جوامع غیرپیشرفته وجود دارند. او معتقد است اروپا پیش از اینکه به این مرحله برسد، نظامی سختگیرانه‌‌ را در حیطه آموزش دنبال می‌کرد که حتی تنبیه بدنی در آن مجاز بوده است. او می‌گوید شاید بتوان در آن زمان وجود این‌گونه از تنبیه را توجیه کرد ولی در زمانه خود و در جوامع پیشرفته قویا با آن به مخالفت می‌پردازد. اما این جامعه‌شناس بزرگ دل‌نگران ساقط شدن کلیت نظام اخلاقی با خروج نهاد دین در عرصه آموزش است. او می‌خواهد همچنان انضباط، هماهنگی، نظم و توالی و تداوم در آموزش حفظ شود. حفظ این نظام آموزشی نیاز به عقلانیتی جدید دارد که اخلاق پیش از خود را درنظر می‌گیرد ولی درعین‌حال آن را بسنده نمی‌داند، از دیدگاه دورکیم جمع‌های مدرن اخلاقیاتی می‌سازند که فرد را به رشد و پیشرفت رهنمون می‌کنند، این جمع‌ها باید عقلانیت را متر و معیار خود تلقی کنند. این اخلاقیات فرد را صرفا تسلیم و تحت انقیاد نمی‌خواهد، اما او را نیز به حال خود رها نمی‌کند، او خودمختار است، تصمیم می‌گیرد و واجد قدرت انتخاب است، اما اگر می‌خواهد عقلانیت را پیشه کند، لازم است به انضباط و نظم هم تن دهد.

دورکیم در این کتاب به خودمحوری، لذت شخصی و تلاش در جهت بقا و رشد فردی استناد می‌کند و اینها را فاقد ماهیت اخلاقی می‌داند. او معتقد است آنجایی که یک فرد اهداف اخلاقی را به منصه ظهور می‌رساند، اهدافش غیرشخصی است. گرچه صرف بقا لازم است و فرد باید زنده بماند تا اخلاقی رفتار کند ولی به‌هیچ‌وجه کافی نیست که تلاش جهت زنده ماندن شخصی واجد ارزش اخلاقی شود. آنجایی که فرد اخلاقی عمل می‌کند، اهداف غیرشخصی پیش می‌گیرد و به جمع نظر می‌اندازد. این کتاب منحصرا به بحث آموزش و پرورش محدود نمی‌شود. دورکیم اخلاق کانتی و فایده‌گرایانه را بررسی و نقد می‌کند، از علم و هنر سخن به میان می‌آورد و بحث‌های جامعه‌شناختی مختلفی را پیش می‌کشد. اگر بخواهیم با نحوه پیشرفت جوامع مدرن آشنا شویم، راه گریزی از مطالعه این دست آثار نداریم. باید شیوه کهنه آموزشی را با نمونه‌های موفق جهان‌ جایگزین کرد. نمی‌توان خود را به دور از هیاهو و دغدغه صرفا به‌روزمرگی مشغول کرد، باید دانست چیست که آنها دارند و ما نداریم؟!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ................

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...