زنانگی عنصر مغفول و هنوز ناشناخته عصر ماست و باور کنید هرچه بدبختی می‌کشیم از همین جاست... دختر شاهزاده‌ای است که آنقدر پاکدامن و باکره است و عطر بهشت دارد که پرستش می‌شود اما هیچ خواستگاری ندارد... پسرش اروس را مامور می‌کند او را بکشد... به تحریک خواهرانش، قول و قرارش با اروس را زیر پا می‌گذارد... هر زنی همزمان دو ابزار شگفت‌انگیز و البته وحشتناک دارد: چراغ و خنجر


درباره زن درون | اعتماد


از سال 92 به این طرف، هر وقت قرار بوده فقط یک کتاب عمری و تاثیرگذار معرفی کنم، بی‌بروبرگرد اسم دو کتاب را گفته‌ام که اولی‌اش «زن درون» [She: Understanding feminine psychology اثر رابرت جانسون Robert A. Johnson] بوده است.

زن درون» [She: Understanding feminine psychology اثر رابرت جانسون Robert A. Johnson]

زنانگی عنصر مغفول و هنوز ناشناخته عصر ماست و باور کنید هرچه بدبختی می‌کشیم از همین جاست. چیزی که از ابعاد کوچکی مثل ناسازگاری زن در خانواده شروع می‌شود و تا ابعاد بزرگ‌تری مثل به‌هم‌ریختگی در سطح جهان امتداد پیدا می‌کند. اگر حال ‌و روز الان‌مان خوب نیست، دلیلش این است که گوهر زنانگی را جدی نمی‌گیریم و ارزش تلقی نمی‌کنیم. زن و مرد هم ندارد.

«زن درون» بررسی روانشناسانه اسطوره سایکی و اروس است. سایکی دختر شاهزاده‌ای است که آنقدر پاکدامن و باکره است و عطر بهشت دارد که پرستش می‌شود اما هیچ خواستگاری ندارد. آفرودیت که دارد از حسودی می‌میرد، پسرش اروس را مامور می‌کند او را بکشد اما نوک پیکان اروس به انگشت خودش فرو می‌رود، یک دل نه صد دل عاشق سایکی می‌شود و او را به پردیس خودش می‌برد؛ اما برای سایکی شرط می‌گذارد که اگر می‌خواهد همیشه با او در پردیس زندگی کند، نباید او را ببیند و درباره‌اش چیزی بپرسد.

اما نقطه اوج و زیباترین جای داستان جایی است که سایکی به تحریک خواهرانش، قول و قرارش با اروس را زیر پا می‌گذارد و یک شب با خنجری در دست و چراغی در دست دیگر، می‌رود بالای سرش تا اگر اهریمن بود خدمتش برسد؛ اما با زیباترین فرد تمام المپ و ایزد عشق روبه‌رو می‌شود. غرق در حیرت و شرمساری دستش می‌لرزد و قطره‌ای از روغن چراغ روی شانه اروس می‌ریزد. اروس هم او را از پردیس بیرون می‌کند. این تازه اول مسیر پرپیچ‌وخمی است که در انتظار سایکی است و بهتر است خودتان آن را بخوانید.

...اما کلیدی‌ترین حرف این اسطوره که هنوز بعد از هفت سال عمق وجود مرا لمس می‌کند، این است که هر زنی همزمان دو ابزار شگفت‌انگیز و البته وحشتناک دارد: چراغ و خنجر. می‌تواند با خنجرش همه‌چیز را نابود کند یا می‌تواند با چراغش نور مهر بتاباند تا هم خودش موجود پاک، باشکوه و خداگونه درون مرد را ببیند و هم نیاز مرد را به تابیده شدن نور زنانه، نمایان ساختن سرشت ایزدگونه واقعی‌اش و آشنایی بیشتر با خودش برطرف کند. این نور می‌تواند ارزش‌های درونی مرد را یادآوری کند و به اعمال و رفتار و حضورش معنا بدهد. این مهم‌ترین توانایی زنان است که از وجودش غافلند. تمام خشونت و خرابکاری مردها یعنی زنی جایی کم گذاشته و کوتاهی کرده. اگر این‌طور نبود و زنان - و همین‌طور مردان- به گوهر زنانگی درون‌شان دسترسی داشتند، قطعا جهان بهتری می‌داشتیم.

اسطوره‌ها مرجعی برای خودشناسی و ابزاری برای خودآگاهی‌اند. آنها از صافی صدها نسل گذشته‌اند و ساده و نابند. ما در آنها به دنبال راز یا دانش درون هستیم. چیزی فاقد جهت‌گیری‌های مختلف، غرض‌ورزی، کوته‌بینی و اندیشه‌های شخصی. (جانسون: 10) اسطوره‌ها ابزاری برای دیدن راه‌های رفته‌اند تا بتوانیم آن را راهنمای راه‌های نرفته خود قرار دهیم. (جانسون: 23)

کتاب چنان ترجمه روانی دارد که وقتی سال 92 برای اولین‌بار خواندم، برای اولین‌بار در تمام عمرم به صرافت این افتادم از مترجمش تشکر کنم اما جست‌وجوی اینترنتی‌ام راه به جایی نبرد و یادم نیست چرا به این باور رسیدم که در قید حیات نیست و البته که امیدوارم اشتباه کرده باشم. فریدون معتمدی فقط کتاب را خوب ترجمه نکرده بلکه از هر فرصتی برای ارجاع به منابع مختلف فارسی و تطبیق این اسطوره با اسطوره‌های ایرانی و مخصوصا شاهنامه استفاده کرده. از من بپذیرید که لذت خواندن پاورقی‌ها اصلا کمتر از اصل کتاب نیست.

[کتاب «زن درون» با ترجمه فریدون معتمدی و توسط نشر بافکر منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...