ایمانِ دوباره به انسان | سازندگی


«گلندی وندرا» [Glendy Vanderah]، نویسنده‌ معاصر آمریکایی با اولین رمانش «جایی که جنگل با ستاره‌ها دیدار می‌کند» [Where the forest meets the stars]  نامش سر زبان‌ها افتاد و کتابش به فهرست پرفروش‌های آمازون، وال‌استریت‌ژورنال و واشنگتن‌پست راه یافت و نامزد نهایی جایزه کتاب سال گوردیدز شد. این رمان با ترجمه میلاد یساول از سوی نشر روزگار به فارسی منتشر شده است.

گلندی وندرا» [Glendy Vanderah] جایی که جنگل با ستاره‌ها دیدار می‌کند» [Where the forest meets the stars]

یک دانشمند که برای مطالعه روی پرندگان در روستاهای ایلینوی اقامت کرده، یک فرد تنها و آرام که در کنار جاده تخم‌مرغ می‌فروشد، و یک دختربچه‌ که یک شب، برای تعریف داستانی خارق‌العاده ظاهر می‌شود؛ او اهل کجاست؟ با او چه خواهند کرد؟ و چگونه او زندگی بقیه افراد را تغییر خواهد داد؟ اینها تصویری کُلی از رمان درخشانِ گلندی وندرا است.

جو تیل پس از مرگ مادرش و مبارزه خود با سرطان سینه، ساعات طولانی و طاقت‌فرسایی را صرف مطالعه و ایجاد موفقیت در رساله‌ دکترای خود می‌کند. یک شب هنگامی که او به کابین خود بازمی‌گردد، دختری جوان و مرموز از درون جنگل بیرون می‌آید و وارد زندگی او می‌شود: پابرهنه، کثیف، سرتاسر کبود و با لباس‌خواب.

کودک به جو، داستانی باورنکردنی درباره ریشه‌های زندگی خود می‌گوید، این‌که او اهل سیاره‌ای دوردست به‌نام هترایه در کهکشان فرفره‌ای‌شکل است و اینجاست تا زمین و نوع بشر را مطالعه کند.
او خود را اورسا می‌نامد و ادعا می‌کند که شکل و شمایل کنونی‌اش را از جسد یک دختر مرده‌ ناشناس قرض گرفته است. او می‌گوید تنها زمانی می‌تواند به سیاره خود بازگردد که شاهد پنج معجزه باشد.
جو که مطمئن نیست داستان واقعی دختر چیست، به این کودک جذاب اجازه می‌دهد تا با او بماند. حداقل تا زمانی که بتواند بفهمد با او چه خواهد کرد. جو از همسایه‌اش، گابریل نش، تخم‌مرغ‌فروش گوشه‌نشین کنار جاده، می‌خواهد تا به‌دنبال کسی بگردد که بتواند تشخیص دهد اورسا واقعا کیست، اما پس از ملاقات با اورسا، گیب می‌گوید که هرگز قبلا او را ندیده است.

هرچه این سه نفر زمان بیشتری را باهم می‌گذرانند، به‌هم نزدیک‌تر می‌شوند، و بااین‌حال، رمزوراز پیرامون اورسا بیشتر می‌شود؛ زیرا او دارای هوش حیرت‌انگیزی است و استعداد عجیبی در ایجاد اتفاقات خوب، در هرجایی‌که پا می‌گذارد، دارد.

تابستان آرام‌آرام محو می‌شود و اورسا نیز به معجزه پنجم خود نزدیک‌تر است، جو و گیب باید انتخاب‌های حساسی را انجام دهند، اما زمانی که متوجه گذشته‌ کودک شوند، تازه صحنه‌های دردناک آشکار می‌شود و اینکه چه آینده‌ای برای آنها رقم خواهد خورد، حدسی است بسیار دشوار.

«جایی که جنگل با ستاره‌ها ملاقات می‌کند» یکی از آن رمان‌های کمیاب است که خوانندگان را از ابتدا مجذوب خود می‌کند و هیچ‌کس حاضر به رهاکردن آن نیست. این کتاب، رمانی است که با معصومیت و روحیه شناور خود، ما را جذب می‌کند، اما همزمان با قدرت ظریف و بررسی تخیلی خود از دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، ارتقا می‌یابد. شخصیت‌های وندرا می‌درخشند، و ما به سرعت به هریک از آن‌ها اهمیت می‌دهیم، زیرا داستان‌هایشان به‌تدریج آشکار می‌شوند و تعریفی اجمالی از انعطاف‌پذیری و قدرتی که برای امیدواری در زمان‌های تاریکی لازم است، نشان می‌دهند. بیش از هرچیز، این شخصیت‌های پر‌جنب‌وجوش هستند که ایمانِ ما را به انسانیت تجدید می‌کنند و باعث می‌شوند نگاهی تازه به جهان و معجزات معمولی داشته باشیم که هرروز از آنها چشم‌پوشی می‌کنیم.

[این رمان برای نخستین بار در ایران، توسط سیدرضا حسینی با عنوان «آنجا که جنگل و ستاره‌ها به هم می‌رسند» ترجمه شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...