شماره جدید فصلنامه «برگ هنر» با ویژه‌نامه‌ای درباره نجف دریابندری منتشر شد.

به گزارش مهر، بیست و دومین شماره از فصلنامه ادبیات داستانی «برگ هنر» ویژه تابستان ۹۸روی پیشخوان مطبوعات آمد.

این‌شماره از «برگ هنر» ۱۰ بخش اصلی با عناوین «سرمقاله»، «ویژه‌نامه»، «شعر»، «نقد معرف»، «سوزن‌بان»، «داستان»، «نقد»، «نگاهی دیگر»، «رویداد» و «کتابخانه» دارد. سرآغاز مطالبش هم «جناب مستطاب دریابندری از سیر تا پیاز» است که در جایگاه سرمقاله این شماره چاپ شده است.

در بخش «ویژه‌نامه» پرونده مربوط به نجف دریابندری مترجم شناخته‌شده کشور آغاز می‌شود. «کتاب مستطاب یک زندگی» نوشته منصوره تدینی، «نجف دریابندری شیخ‌المترجمین» نوشته احمد پوری، «نثر استوار و روشن دریابندری» از مهدی غبرایی، «تو که شه‌بندر دریای عشقی» نوشته اسدالله امرایی و «دریابندری و نثر نوین فارسی» در این بخش از مجله چاپ شده‌اند.

در بخش «شعر» هم شعر چاووشی از مهدی اخوان ثالث درج شده و پس از آن، بخش «نقد معرف» قرار دارد که مطلب «لایه‌برداری از یک داستان کوتاه» به قلم رضا خندان مهابادی در آن چاپ شده است. بخش «سوزن‌بان» هم دربرگیرنده مقاله «طبقات مرگ یادداشتی بر داستان "هفت‌طبقه"» نوشته محسن توحیدیان است.

برگ هنر ویژه نجف دریابندری

داستان‌هایی که در بخش «داستان» این‌شماره از «برگ هنر» چاپ شده‌اند، به تفکیک نام و نویسنده‌شان به این‌ترتیب هستند: «سرقت» از حسین مفید، «سرقبر پدر بزرگوار آقای رئیس» از مجید اژدری، «دستبندی با نگین‌های قرمز» اثر ساغر طباطبایی، «دو شمع روشن، در آن جاده خاکی» نوشته عباس خاکسار، «سیگار می‌کشی» نوشته شیرین بدرلو و «بی‌نام» از منوچهر زارع‌پور.

بخش «نقد» هم دربرگیرنده ۳ مقاله «وجدان واژگان در استعاره‌ احمد شاملو» نوشته فریبرز رئیس‌دانا، «بختیار علی و اندیشه انسان آزاد» از ابراهیم ابراهیمی و «لذت متن‌، خوابیدن با چشم‌های باز» از غلامرضا منجزی. مقاله «جنگ داخلی اسپانیا» نوشته امیر جنانی هم در بخش «نگاهی دیگر» این مجله چاپ شده است.

در دو بخش پایانی «رویداد»‌ و «کتابخانه» هم رویدادهای فرهنگی‌هنری کشور و جهان و معرفی تعدادی از تازه‌های بازار نشر چاپ شده است.

این‌مجله با ۱۶۸ صفحه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...