وارسی تاریخ با بنیامین | شرق


تاریخ سنتی دیگر اعتبار قدیم خود را ندارد، چه آنکه برآورد روزشمار تاریخ بر مدار مردان سیاست یا همان تاریخ فاتحان توان ترسیم چشم انداز تازه را از دست داده و هرچه هست یا تفوق دارد، نوعی بازگشت به قدیم آن هم با رویکردی ارتجاعی است. این است که می‌توان با حدی از مسامحه گفت اجتماع، خاصه جامعه متفکران و اهل اندیشه دستخوش نوعی بازنگری تاریخی و نقب زدن به گذشته خود است.

خرده شیشه‌های اندیشه: پاریس پایتخت قرن نوزده» [The arcades project] walter benjamin   والتر بنیامین

با این وصف، چاپ و ترجمه آثاری از والتر بنیامین [Walter Benjamin] چندان بی‌ارتباط با این وارسی تاریخی نیست. البته اگر از مد روز و زور بازار بگذریم و چاپ آثاری از این دست را به میل ناخودآگاه یا خودآگاه جامعه نسبت به اندیشه‌های چپ نسبت بدهیم به عنوان تنها رویکرد انتقادی به سرمایه‌داری متأخر که تمام جوانب زندگی اجتماعی و خصوصی ما را درنوردیده و هر از گاهی با روش شدن دستش، تغییر شکل می‌دهد و با ماهیت ویرانگر تازه باز می‌گردد.

این میل به بازنگری تاریخ برای درک دلایل واماندگی و شکست‌ها و سیر وقایعی که روزگار ما را رقم زده است، با رویکرد بنیامینی بیشتر همخوانی دارد تا وابستگی به تاریخ سنتی که فاتحان تعریف کردند و روایت‌های بسته و صلب و توپری که انگار هیچ امکان شک در آنها نیست و بسته‌ای حاضرآماده برای آیندگان است. والتر بنیامین درست برعکس این تلقی از تاریخ، با «نخاله‌های تاریخ» سروکار دارد و ردپای تاریخ مدرن را با تمرکز بر «کاغذ پاره‌ها و پس مانده‌ها» پیگیری می‌کند و به تعبير خود بنیامین «ساختن تاریخ بر اساس فضولات تاریخ»، کاری است که او در آثارش خاصه در پروژه ناتمام پاساژها طرح ریزی می‌کند و بیراه نیست اگر ادعا کنیم بنیامین بیش از همه، به این اعتبار شناخته شده است.

پروفسور هوارد ایلند در مقدمه‌اش بر ترجمه فارسی «خرده شیشه‌های اندیشه: پاریس پایتخت قرن نوزده» [The arcades project] می‌آورد «بنیامین ابژه‌های تاریخی‌اش را از تقریبا تمام گوشه و کنارهای فرهنگ مادی و زندگی روزمره دوران بیرون می‌کشد». این ابژه‌ها در پروژه پاساژها، فضاهای درون بورژوازی است که اغلب به طور پر زرق و برق مبله شده و حتی پنهان شده‌اند، و خیابان‌های پاریس و زیرزمین لابیرنت‌گونه شهر و ساختمان سازی آهنی و نمایشگاه‌های گوناگون؛ از تبلیغات گرفته تا پیکره‌های مومی و مد و قماربازی و دیگر چیزها.

اما به تعبیر پرفسور هوارد ایلند، ردپاهای نیمه پنهان و گوناگون زندگی روزمرۂ امر جمعی، موضوع مطالعه ماتریالیستی تاریخی پروژه پاساژها را تشکیل می‌دهد و شیوۀ کار بنیامین به روش کلکسیونرهای آثار قدیمی قرن نوزدهم شبیه‌تر است تا مورخ علمی. «مؤلف به مثابه کلکسیونر» لحظه تاریخی مسخ شده را به «بلور شفافی از کلیت رخداد دوران ساز» بدل می‌کند و این آنات تاریخی به دقت دستچین شده را طوری کنار هم مونتاژ می‌کند که به سبب «قرابت‌های مخفی» متعدد پیوند برقرار می‌کنند و در نتیجه چیزی را بنیان می‌گذارند که به آن مونتاژ ادبی گفته می‌شود، «تلاشی نه تنها در جهت خوانش امر واقع به مثابه متن، بلکه منتقل کردن اصل مونتاژ به تاریخ» پراکسیسی انضمامی شده و در عین حال فراگیر که به شفافیت امکان می‌بخشد.

بنیامین با این رویکرد، در پروژه پاساژها «دایرةالمعارفی جادویی» از یک عصر به دست می‌دهد. هوارد ایلند، اسناد جمع آوری شده و قطعات پراکنده بنیامین را پنجره‌هایی با زاویه‌های بسیار و رنگارنگ در روشنایی روز می‌خواند: «قطعه‌ها به عنوان مونادی که همزمان به پشت سر و پیش رو می‌نگرند و مکان‌های گوناگون را گویی در آینه ای جادویی درهم می‌آمیزند» و این گونه «تصویری دیالکتیکی» به دست می‌دهد و این تصویر به زعم ایلند، صورت بندی اساسی بنیامین برای ابژه تاریخی تفسیر در پروژه پاساژهاست که زیر نگاه خیره کلکسیونر در سایه زمان و مکان خاص خود، مناسبت دیگری پیدا می‌کند.

قرائت اکنون دیگر براساس تاریخ سنتی ناممکن است و به تعبیری اکنون تفسیر شونده خود را پیشاپیش به زبان درآمده در گذشته قابل تفسیر می‌یابد. «ابژه تاریخی تنها می‌تواند بر اکنونی ظاهر شود که قابلیت بازشناسی و دریافت آن را داشته باشد. این است منطق دیالکتیکی «اکنون شناخت پذیری» که با ایده‌های سنتی پیشرفت فاصله بعید دارد. گذشته هر بار از دالان منظومه‌های اکنون می‌گذرد، دوباره از سر نو مفصل‌بندی می‌شود و در همین فضای گذرا و موقت بازشناسی که مانند راهروهای غبارآلود و درهم برهم پاساژها، خیابان و فضای درون درهم می‌آمیزند، می‌توان اشاراتی مبنی بر رستگاری جمعی پیشا تاریخی از زمان از دست‌رفته را به دست آورد.

آنچه از گذشته تاریخی ما قابلیت بازشناسی داشته باشد، به درد اکنون ما می‌خورد و از قضا به جای تاریخ رسمی و جاافتاده، خوانشی به کار می‌آید که به قول آدورنو در کار بنیامین می‌توان سراغ گرفت و آن «ایجاد جرقه از طریق نوعی برقراری اتصال کوتاه اندیشه‌ای» است که بر موارد مألوف نوری ناگهانی می‌افکند و چه بسا آنها را به آتش می‌کشد.

[این کتاب با ترجمه محمد حیاتی و توسط نشر نیلوفر منتشر شده است.]

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...