مجموعه اشعار طنز محمد عظیمی شاعر و معلم یزدی با عنوان «قطب قطاب» توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

محمد عظیمی شاعر و معلم یزدی قطب قطاب

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این اثر در ۷۲ صفحه و قطع رقعی به چاپ رسیده و ۳۳ شعر برگزیده از این عضو محفل طنز «قندشکن» در قالب غزل در آن منتشر شده است.

این اثر با کنایه‌های رندانه و نقادانه به بارزترین عیب‌ها و مشکلات جامعه اشاره دارد و هدف آن گوشزد کردن چالش‌ها و مشکلات اجتماعی و اصلاح امور است.

محمد عظیمی متولد ۱۳۶۶ در یزد، کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث و دبیر آموزش و پرورش است.

وی از سال ۱۳۹۵ با حضور در دوره‌های آموزش داستان‌نویسی و رمان‌نویسی حوزه هنری یزد فعالیت جدی در عرصه نویسندگی و طنز را آغاز کرد.

عظیمی که در جشنواره‌ها و رویدادهای ادبی نیز خوش درخشیده، یکی از طنزپردازان فعال و پرتلاش محافل طنز «قندشکن» است.

محفل طنز «قندشکن» از دهه فجر ۱۳۹۵ با هدف ترویج طنز عفیف و سالم، حفظ و انتشار اصطلاحات بومی و محلی، آشنایی خانواده‌ها و فرزندان با شیوه شوخی صحیح و سالم، پرورش خلاقیت‌های ادبی، حمایت از استعدادهای بومی برای تولید طنز فاخر، ایجاد فضای شاد، بانشاط و امیدبخش در جامعه و همچنین تقویت و ارتقا دانش طنزپردازان جوان و خلاق در حوزه هنری یزد آغاز به کار کرده و امروز یکی از محافل فعال و اثرگذار در حوزه طنز کشور به شمار می‌آید.

قُطاب یکی از لذیذترین، معروف‌ترین و پرطرفدارترین شیرینی‌های سنتی استان یزد است.

یکی از اشعار این کتاب به این شرح است:

بر ما گذری کن به دو ابرویِ گشاده
چون گریه شود خنده به یک بخششِ ساده

لبخند چو تاجی‌ست به لب‌های قشنگت
تاجی که نگیرد به خودش رنگِ افاده

حق می‌رسد آخر به درِ خانه‌ی حق‌دار
اخمو نشو از بابت حق‌هایِ نداده

سرشاخ شو با سنگ بزرگ سر راهت
سرشار شو از قدرتِ کمیابِ اراده

ای یار که وصلت شده دشوارترین کار
بر ما گذری کن به دو ابرویِ گشاده

................ هر روز با کتاب ................

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...