رویا صدر کتاب‌های «قرن دیوانه من»، «انقلاب‌های ۱۹۸۹ سقوط امپراتوری شوروی در اروپا»، «نامه‌های سرگشاده» و «مسکو ۲۰۴۲» را از لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی معرفی کرد که در سال ۱۴۰۰ خوانده است.

قرن دیوانه من» [My crazy century] نوشته ایوان کلیما

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، این طنزپرداز و پژوهشگر درباره لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی که در سال ۱۴۰۰ خوانده‌ است می‌گوید: لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی که در سال گذشته خواندم انگار قطعات پازلی بودند که در کنار هم قرار گرفتند تا آینه‌ای از روز و روزگار ما بسازند و همدلی برانگیزند. این کتاب‌ها را حول یک محور می‌توان خلاصه کرد: سرگذشت یکی از امپراتوری‌های ایدئولوژیک قرن بیستم یعنی اتحاد جماهیر شوروی و سرنوشت کشورهای اقماری آن!

اولین کتاب، «قرن دیوانه من» [My crazy century] نوشته ایوان کلیما، نویسنده و متفکر برجسته اهل چک است که در سال ۱۳۹۹ با ترجمه علیرضا بهشتی شیرازی منتشر شده. کتاب قالب زندگینامه خودنوشت دارد و حکایتگر تلاش برای ماندن و زیستن شرافتمندانه در یک نظام توتالیتر است. کلیما در این کتاب به بررسی رفتارها و رویارویی‌های نیروهای درگیر در تحولات چک (زمانی‌که یکی از اقمار شوروی بود) می‌پردازد، به روند تدریجی اصلاحات در ساختار سیاسی چکسلواکی و نقش نویسندگان و روشنفکران در آن اشاره می‌کند و در این میان از دشواری‌های کار نویسندگی و روزنامه‌نگاری می‌گوید. او شرح می‌دهد که چگونه تجربه‌های زیسته‌اش را در این نظام از صافی ذهنش ‌گذرانده و به آن اعتبار ادبی بخشیده که بیان این تجربه برای مخاطب علاقه‌مند به نوشتن خلاق، الهام‌بخش است. این بود که علیرغم کاستی‌ای که در کار ترجمه و ویرایش کتاب وجود داشت خواندن کتاب به خاطر محتوای جذابش برایم لذت‌بخش بود.

«انقلاب‌های 1989» [Revolution 1989 : the fall of the Soviet empire] (سقوط امپراتوری شوروی در اروپا) نوشته ویکتور شبشتین [Victor Sebestyen]

دومین کتاب، «انقلاب‌های 1989» [Revolution 1989 : the fall of the Soviet empire] (سقوط امپراتوری شوروی در اروپا) نوشته ویکتور شبشتین [Victor Sebestyen] است که با ترجمه بیژن اشتری در ۱۳۹۹ منتشرشده. کتاب با شیوه‌ای جذاب و خواندنی روایتی موازی از روند فروپاشی امپراتوری شوروی را حکایت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه چند دهه بلوف در مورد قدرت حکومت ایدئولوژیک، از درون بی‌معنا شدن شعارها، مشروعیت‌زایی جعلی حکومت و سیاست‌های اشتباه اقتصادی و سیاسی، تحولی ناگزیر را در شوروی رقم زد. کتاب در این میان به روند تغییر تدریجی حکومت در اقمار شوروی و نقش مردمان عادی در آن می‌پردازد، تجارب بی‌واسطه خود را از فروپاشی بلوک شرق بیان می‌کند و آن را با اطلاعات آرشیوی و نقل‌قول‌هایی از شاهدان همراه می‌کند.

نامه‌های سرگشاده» [Open letters : selected writings]  واتسلاف هاول (واسلاو هاول) [Václav Havel]

«نامه‌های سرگشاده» [Open letters : selected writings] نوشته واتسلاف هاول(واسلاو هاول) [Václav Havel] نویسنده، متفکر و سیاستمدار معاصر چک، کتاب بعدی است که توسط احسان کیانی‌خواه ترجمه و توسط فرهنگ نشر نو در ۱۳۹۹ منتشرشده است. کتاب شامل مجموعه‌ای از نامه‌ها، پیام‌ها، نوشته‌ها، مقالات و سخنرانی‌های هاول است که مشاهدات و تأملاتش از شرایط زندگی در چکسلواکی را در برمی‌گیرد ولی از محدوده جغرافیایی و تاریخی فراتر می‌رود و ضمن بررسی بنیان‌های فکری، اجتماعی، ادبی، هنری و سیاسی نظام‌های تمامیت‌خواه تصویری قاعده‌مند را از زیست در این نظام‌ها عرضه می‌کند و آن را بنیانی برای ارائه نقشه راه قرار می‌دهد. هاول، اخلاق را پیش‌شرط سیاست می‌داند و این نگاه در مقالاتش هم به چشم می‌خورد. همچنین از بین رفتن اصل و روح زندگی در حکومت‌های تمامیت‌خواه از ایده‌های محوری اوست که در کتاب حاضر مفصلاً به آن پرداخته است.

مسکو ۲۰۴۲» [Moscow 2042] نوشته ولادیمیر واینوویچ [Vladimir Voinovich]،

چهارمین کتاب «مسکو ۲۰۴۲» [Moscow 2042] نوشته ولادیمیر واینوویچ [Vladimir Voinovich]، داستان‌نویس و طنزپرداز معاصر روس است که در سال ۱۴۰۰ با ترجمه زینب یونسی از سوی نشر ثالث منتشرشده است. این کتاب یک رمان دیستوپیایی است و می‌توان آن را نقیضه‌ای بر رمان ۱۹۸۹ جرج اورول دانست. موضوعش این است که یک نویسنده دگراندیش و اخراجی اتحادیه نویسندگان شوروی ساکن آلمان، در سال ۱۹۸۲ از طریق یک آژانس مسافرتی به مسکو سال ۲۰۴۲ می‌رود و می‌بیند حکومتی جدید جایگزین حکومت کمونیستی شده ولی این بار استبداد به رنگ و شکل دیگری بازتولید شده و یک دیکتاتوری جای دیکتاتوری دیگری را گرفته تا بازتاب سرخوردگی نویسنده از آرمان‌گرایی باشد و این نگاه او را انعکاس دهد که همه ایسم‌ها شکست می‌خورند زیرا طبیعت انسان آن‌ها را خدایی می‌کند و به کاریکاتورهای غیرانسانی از خود تبدیلشان می‌سازد.

جدا از پیوند مضمون و محتوای این کتاب‌ها، آنچه در خلال خواندن این آثار نظرم را جلب کرد، عنصر طنز در این آثار بود. غیر از مسکو ۲۰۴۲ که رمانی طنزآمیز است، در سه کتاب دیگر هم نقش طنز برجسته است. علاوه بر زبان شیرین و تعابیر طنزآمیز نویسندگان، گویی زندگی در این کشورها با طنز معنا پیدا می‌کند؛ طنزی گاه از نوع تلخ که در سایه توهم حاکمان، عکس‌العمل‌های شتاب‌زده و غیرعقلانی و انکارهای پیاپی‌شان در سیاست‌های حکومتی جاری می‌شود که گاه به شدت کاریکاتوریستی است! سویه دیگر این طنز از سوی مردم به کار می‌رود که در آن جدی‌ترین امور با کمیک‌ترین امور پیوند می‌یابد و حتی ایدز و چرنوبیل دستمایه خنده می‌شود تا مردم در سایه‌ طنز اندکی بیاسایند و ناملایمات را تاب بیاورند. تا جایی که استفاده از طنز به یکی از مؤلفه‌های مهم انقلاب‌های مخملی در کشوری مثل چکسلواکی تبدیل می‌شود.


................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...