قلبی برای تپیدن؛ قلبی برای مردن | ایبنا


«تعمیر زندگان» [The Heart (Réparer les vivants)] دومین رمان میلیس دکرانگال [Maylis de Kerangal] نویسنده فرانسوی است که در سال 2014 منتشر شد و بار دیگر نام او را سر زبان‌ها انداخت. این کتاب در ایران سال نودونه توسط نشر برج با ترجمه‌ی «محمدمهدی شجاعی» منتشر شده است. برخی از منتقدان فرانسه در آن سال با انتشار این رمان «دُکرانگال» را «صدای تازه ادبیات فرانسه» نامیدند. «تعمیر زندگان» در سال 2016 به مرحله نهایی جایزه ‌بوکر بین‌المللی راه یافت و در سال 2017 نیز برنده جایزه ادبی وِل‌کام شد.

تعمیر زندگان» [The Heart (Réparer les vivants)]  میلیس دُکرانگال [Maylis de Kerangal]

داستان رمان در مورد «سیمون لَمبر» پسر جوان موج‌سواری است که مثل تمام هم‌سن‌وسال‌هایش بی‌پرواست. والدینش «ماریان» و «شان» او را این‌گونه وصف می‌کنند: «سیمون مثل گربه چابک و خودرأی بود.»

درهمان ابتدای داستان «سیمون» در یک حادثه‌ی رانندگی دچار ضربه‌ی مغزی می‌شود و به کما می‌رود. داستان این کتاب سفر قلب اوست که از زبان آدم‌هایی که با آن همراه بودند، برای ما روایت می‌شود. داستان دست‌وپنجه نرم‌کردن نیروی زندگی با مرگ، چالش انسان‌هایی که در این میدان هرکدام بازوی یکی از این دو نیرو هستند.
این قالب کلی رمان «تعمیر زندگان» است؛ اما داستان رمان بیشتر از داستان یک قلب است.

نویسنده کاملاً به داستان مسلط است. با شرح جزءبه‌جزء ماجرا که گاهی بیش از اندازه کشدار می‌شود، سعی دارد خواننده را همراه خودش کند. نویسنده برای روایت داستانش از زاویه‌دید سوم‌شخصی استفاده کرده که نه دانای‌کل است و نه محدودبه‌ذهن یکی از شخصیت‌ها؛ بیشتر شبیه راوی فضولی است که همه‌جا، به تمام سوراخ‌ها و دهلیزهای تاریک ذهن‌ و روان شخصیت‌های داستان سرک می‌کشد. در بیشتر فصل‌ها دو نوع راوی داریم؛ یعنی نویسنده ابتدای فصل از زوایه‌دید محدودبه‌ذهن یک شخصیت استفاده کرده و داستان را از یک زمان و بخش مهم شروع کرده است. بعد مثل دوربین فیلم‌برداری یک‌هو کات می‌خورد و راوی به روایت ذهن و نگاه شخصیت دیگر می‌پردازد؛ یا زوایه‌دید ابتدا دانای‌کل است؛ بعد محدود به ذهن شخصیت می‌شود. با این روش نویسنده هیچ ابهام و جای خالی‌ای برای خواننده در رمان نمی‌گذارد. این شیوه گاهی افراطی می‌شود و روح‌ و حس را از رمان می‌گیرد. یعنی جزئیات و نگاه نویسنده، شیوه‌ی روایتی که باید به تزریق بیشترین احساس و کشش در داستان کمک کند، گاهی بخاطر افراط زیاد نویسنده در توصیف این زوایای ذهن، خواننده را از تخیل مستقل باز می‌دارد و تعلیق و کشش داستان را از رمان می‌گیرد و این باعث می‌شود رمان کسالت‌آور به نظر برسد؛ اما با همه‌ی این احوال نویسنده در توصیف غم‌ و اندوه بسیار عالی است؛ و در توصیف لحظات انکار و فقدان، مرگ‌ و زندگی درخشان عمل کرده است.

ساختار‌های داستانیِ «دُکرانگال» در رمان‌هایش بی‌پروا و کارآمدند. صحنه‌های مختلف کتاب مانند فیلمی مستند صرفاً به شرح مستندگونه‌ی بخش‌های اداری و منظم بیمارستان خلاصه نمی‌شود. بلکه حس ناچاری در امر اهدای عضو، تعادل درست بین احساسات، اخلاقیات و عملگرایی در رمان به یک روایت قدرتمند از نظر بصری تبدیل شده است.

شخصیت‌های رمان همگی به‌درستی و موشکافانه شخصیت‌پردازی شده‌اند. در هر فصل شخصیتی از داستان خود را نشان می‌دهد. نویسنده نگاهی به گذشته‌ی او می‌اندازد و شخصیت را می‌سازد. یعنی ابتدا بخشی از احوالات، کاراکتر، وضعیت شغلی و احساسی‌اش را در زمان حال نشان می‌دهد. بعد به همان شیوه‌ی روایتی که در بالا توضیح داده شد، بسته به نوع اهمیت و نیاز رمان به شخصیت، فلش‌بک می‌زند به گذشته، به چند ساعت قبل و شخصیت را برای خواننده به تصویر می‌کشد.

نثر داستان بسیار شبیه به نثر حماسه‌های قرن سیزدهم و چهاردهم فرانسوی است؛ نثری حماسی، پیچیده و آهنگین که به‌خوبی در ترجمه منعکس شده است؛ نثری که گاهی به‌خاطر توجه بیش از اندازه به جزئیات روحی یا توجه زیاد به جزئیات مکانی و زمانی، نثری مکانیکی و بدون احساس جلوه می‌کند.

نویسنده در روایت داستانش با انتخاب نوع زاویه‌دید که درست مثل دوربین فیلمبرداری یک فیلم مستند، سرد و خشک است. انتخاب نوع نثر و توصیفاتش سعی کرده احساسات انسانی، احساسات انسان‌هایی که در میان مرگ‌ و زندگی سرگردان هستند را بکر و دست‌نخورده به نمایش بگذارد و این روش باعث شده رمانش را از تبدیل‌شدن به رمانی رمانتیک و سرشار از احساسات غلیظ نجات دهد. او با بیان جزءبه‌جزء واقعیت بدون ذره‌ای دخل‌وتصرف در آن تمام حواس و سلول‌های خاکستری مغز خواننده را به کار گرفته و به جای تعلیق و کشش‌بخشیدن به داستان، خواننده را با چالش درونی و ذهنی مواجه کرده است.

«دومینیک ویار» یکی از منتقدان معاصر فرانسوی، تقسیم‌بندی جدیدی در ادبیات معاصر فرانسه ارائه داده و نام آن را «ادبیات میدانی» گذاشته است. او در تعریف این ادبیات می‌گوید: «در این نوع ادبیات نویسنده با تحقیق در حوزه‌ای خاص، ورای روایت داستان، پرده از ناگفته‌هایی بر می‌دارد که معمولاً از دید ما مخفی می‌ماند.» طبق این تعریف خواننده با خواندن رمان «تعمیر زندگان» از دنیای پشت پرده‌ی بیمارستان خبردار می‌شود. در این رمان ما از دنیای پنهان روابط و احساسات دکترها، پرستارها و محیط بیمارستان اطلاع پیدا می‌کنیم. موضوعی که در حالت عادی از آن چیزی نمی‌دانیم. تقریباً تمام کتاب‌های «دُکرانگال» در این تقسیم‌بندی می‌گنجند. «ویار» اعتقاد دارد این نوع ادبیات و شیوه‌ی نگارش رمان میدان تازه‌ای است برای تعهد نویسندگان و نویسنده‌ی کتاب «تعمیر زندگان» به‌خوبی از این میدان پیروز بیرون آمده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...