گزارش اندوه به هیچ‌وجه اثری تفننی و سرگرم‌کننده نیست، بلکه اثری جامعه‌شناختی و روان‌شناختی از سه دهه سیاست‌زده جامعه ایرانی پس از انقلاب است که به رویدادهای توفنده سال ۸۸ ختم می‌شود... همه ما در آنچه به دست آوردیم و یا از دست دادیم سهیم هستیم... قدرت‌نمایی حزب‌اللهی‌ها در برابر پانک‌ها، بریک‌دنس‌ها، تشییع روز به روز شهدا، اعدام‌ها و شکستن سنگ قبرهای مجاهدین(منافقین)...

یاداشتی بر رمان «گزارش اندوه» | مهر

در سه سحر رمضان ۱۳۹۸ پی‌درپی «گزارش اندوه» نیوشای جانم شد. در سحر میلاد امام حسن (ع) آخرین سطور در آستانه نه در پایانه کتاب را به پایان رساندم.
«گزارش اندوه» عنوان آخرین اثر محمود جوانبخت نویسنده و مستندساز خوش‌فکر و خلاق است. هر که محمود را بشناسد از نگارش چنین رمانی از وی تعجب خواهد کرد. نگارش اثری تلخ و سراسر غم و اندوه از شخصیت شاد، شوخ و شنگ او انتظار نمی‌رود.

من داستان‌نویس و منتقد ادبی و… نیستم که بخواهم و بتوانم این اثر را از حیث مهارت‌های تکنیکی، ساختار متنی، قالب نوشتاری و دالان‌های کلامی و… تحلیل و تفسیر کنم و به نقد قلم بکشم. اما مایلم دریافت‌های خود را از این اثر به اشتراک بگذارم.
به واقع این اثر گزارش اندوه است، لایه لایه سرگذشت‌ها با غم و اندوه روی هم انبان شده‌اند.
شخصیت‌های بسیاری روی صفحه این رمان نقش ایفا کرده‌اند، می‌توان تصور کرد که شخصیت‌پردازی چنین اثری چه‌قدر سخت و تعب است. گذر از دالان‌های برساخته شخصیت‌ها نیاز به هوشیاری و تمرکز خواننده دارد، وگرنه دور خود گیج خواهد زد. خواننده نیاز دارد برای ماندن در مسیر به نشان‌ها و علامت‌گذاری‌های کلامی و محتوایی نویسنده توجه جدی کند. خواننده باید بتواند خود را در ۴۰-۵۰ صفحه ابتدایی کتاب حفظ کند تا بتواند در جاده اصلی رمان قرار بگیرد.

نثر کتاب روان و ساده است، سختی در خوانش آن ایجاد نمی‌شود. این نثر ساده و روان در عین‌حال بسیار صریح و بی‌پرده است، همه‌چیز را فاش به قالب کلمات در می‌آورد.

گزارش اندوه به هیچ‌وجه اثری تفننی و سرگرم‌کننده نیست، بلکه اثری جامعه‌شناختی و روان‌شناختی از سه دهه سیاست‌زده جامعه ایرانی پس از انقلاب است که به رویدادهای توفنده سال ۸۸ ختم می‌شود.
اندوهِ گزارش شده در این اثر شامل عمده وقایع سیاسی و اجتماعی سه دهه اول انقلاب است، کمتر پدیده و واقعه سیاسی است که به بهانه‌ای بدان ورود نشده باشد. فعالیت گروه‌های سیاسی در سال‌های نخست انقلاب، دردسرهای بنی‌صدر، جنگ، خیانت و... به غیر از واقعه جنگ دیگر وقایع ورودشان در سطح باقی می‌ماند، اما به خودی خود می‌تواند حافظه جمعی را تکانی دهد، و سطح هوشیاری آن را برای ادامه حیات حفظ کند.
گزارش اندوه محمود جوانبخت
گزارش اندوه یادآوری مرارت‌ها و رنج‌هایی است که مردم در امتداد انقلاب متحمل شدند. به طور حتم هر خواننده‌ای می‌تواند قطعه گم‌شده‌ای از خود را در این اثر بیابد و در نقش‌هایی که انقلاب را به این نقطه از تاریخ رساند، نقش خود را بیابد. یعنی همه ما در آنچه به دست آوردیم و یا از دست دادیم سهیم هستیم.

نویسنده تا توانسته نوستالژی وقایع اجتماعی و سیاسی را به پیش خواننده رانده است: قدرت‌نمایی حزب‌اللهی‌ها در برابر پانک‌ها، بریک‌دنس‌ها، تشییع روز به روز شهدا، طنین صوت «با نوای کربلا…» در فضای شهر، شهادت ذخایر انسانی چون متوسلیان، و البته اعدام‌ها و شکستن سنگ قبرهای مجاهدین(منافقین) برخوردهای نسنجیده همواره قضائی، رانت‌خواری‌ها، کوچک‌سازی‌های نابه‌جایی مانند ادغام جهادسازندگی و وزارت کشاورزی، مسائل آموزشی، دردهای خانواده‌های شهدا و خانواده‌های جانبازان و… این وقایع محدود در مرزها نمانده و مشکلاتی را در آن سوی آب‌ها به تصویر کشیده است، از ریاکاری‌ها و فرصت‌طلبی‌های سفرا و نمایندگان اعزامی تا فاجعه میکونوس.
پشتم لرزید از آنچه که در خصوص اسیرکشی خواندم، و نمی‌خواهم بیش از این اشاره کلمه دیگری درباره آن بنویسم.

این اثر اما یک گزارش ویژه دارد، گزارشی آوانگارد از یکی از تلخ‌ترین اتفاقات سیاسی اجتماعی کشور؛ وقایع سال ۱۳۸۸، وقایعی سخت و تکان‌دهنده که بر سر این ملت گذشت و آسیب‌هایی جبران‌ناپذیر در تاریخ به جای گذاشت؛ خون‌هایی که ریخته شد، و هجرها، حبس‌ها و حصرهایی که رقم زد، و از همه مهم‌تر ترکی که بر وحدت و یگانگی یک ملت وارد ساخت، و زخمی که جای آن برای همیشه بر پیکره تاریخ باقی خواهد ماند.

«گزارش اندوه» گزارش اندوه مادران و به عبارتی مادرانه‌هایی است در سوگ فرزندان، اندوه مام وطن. رنجنامه‌ای است از قلب‌هایی که با درد تپیدند، غم‌نامه چشمان مادرانی است که بر آستانه انتظار تاریخ خشکیدند، سوگ‌نامه لالائی‌های مادران برای نخفتن‌های فرزندان.

تراژیک‌ترین قسمت کتاب، صفحه ۶۷ است، که برشی از آن در پشت جلد کتاب درج است. گرچه می‌توان در پس این صحنه زجرآور، امتداد نوری از باور یک پدر به سوی آسمان را دید، و آن را آغازی بر یک انجامی دانست. اما بسیاری دیگر از سرگذشت‌های داستان درخشان نیستند. کم نیستند شخصیت‌هایی که خیلی تلخ ته کشیده‌اند و امیدی برای سرآمدن‌شان نیست، و دل آدمی برای سرنوشت تلخ این ناکامان تاریخ، سخت به درد می‌آید.

گاهی از این‌که می‌توانستم خواندن این کتاب را ادامه دهم از خودم بدم می‌آمد، و از خودم می‌پرسیدم، چرا باید با پیاده‌روی نویسنده از دادسرای اوین و در امتداد بزرگراه همراه شوم، و بذر ناراحتی خود را در شخم‌زدن‌های ذهنی نویسنده بکارم یا بهتر بگویم بکاوم؟

معترفم که در انتهای کتاب من هنوز چند قطعه از گزارش اندوه را در دست دارم و هنوز جای آن‌ها را در این کتاب نمی‌یابم، قطعه‌هایی مثل اشغال سفارت آمریکا، ماجرای مک‌فارلین، هدف‌قرار گرفتن هواپیمای مسافری ایرباس، پذیرش قطعنامه و...

نویسنده‌ای که مرا در پیاده‌روی ذهنی خود همراه کرده بود، وقتی به میدان «انقلاب» رسید، با زیرکی تمام مرا رها کرد، و خود را با تاکسی به خیابان «فرهنگ» رساند. چنین است که با پایان کتاب من هنوز درحال پیاده‌روی به سوی «فرهنگ» هستم.

گرچه بسیاری از خواندن رمان‌های تلخ اعراض می‌کنند، اما نیک می‌دانم که تلخی این اثر بسان تلخی دارویی است برای احیای حافظه جمعی و یادنگهداشت آنچه که بر سر ما رفته است. پس علاقه‌مندان به حوزه‌های جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، تاریخ، … و البته ادبیات را دعوت می‌کنم به خواندن این اثر.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...