هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی.


درست، زیبا و ساده بنویسیم | شهرآرا


«نوشتن» درباره «نوشتن» و به ویژه «بهتر نوشتن» کار دشواری است که نویسنده کتاب «بهتر بنویسیم»، روان شاد رضا بابایی، به خوبی‌از پس آن برآمده است. خواننده این کتاب، هنگام خواندن آن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شود که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل. بنابراین، نتیجه کار و به سخن دیگر، فراورده فرایندی که نویسنده در کتاب پیشنهاد می‌کند؛ کتابی‌است خواندنی که سه اصل مهم درباره آن رعایت شده است.

خلاصه کتاب بهتر بنویسیم»، روان شاد رضا بابایی

همان سه اصلی که در عنوان فرعی کتاب آمده‌اند و نویسنده اعتقاد دارد که این سه اصل، به ترتیب، سه مرحله رشد و کمال هر نویسنده‌ای هستند؛ اینکه اول «درست» و بی‌غلط بنویسد؛ دوم اینکه «ساده» و بی‌تکلف و دور از لکنت بنویسد که همین باعث می‌شود بیشتر و بیشتر بنویسد و سوم اینکه «زیبا» و خواندنی بنویسد تا خودش، به عنوان نخستین خواننده اثرش، از خواندن آن لذت ببرد و همین لذت، سبب شود که باز هم بنویسد و این بار، زیباتر و دل پسندتر و انصافا کتاب «بهتر بنویسیم» هم درست نوشته شده است، هم ساده و هم زیبا.

کتاب چهار فصل دارد، یک فصل نظری و به دنبال آن، سه فصل کاربردی. عنوان فصل نخست «پایه‌های نظری» است که در آن، پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند:
1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی.

ایده‌های نویسنده در فصل نخست کتاب، جالب توجه هستند. به عنوان نمونه، ایشان در صفحه22 آورده است: «راه‌های پرورش و افزایش ذوق نویسندگی بسیار است و شاید بهترین و مؤثرترین آن‌ها دیدار پی در پی با آفرینش‌های هنری برجسته است؛ اعم از هنرهای دیداری [نقاشی، مجسمه سازی و معماری] و شنیداری [ادبیات و موسیقی] و ترکیبی‌[تئاتر و سینما]. تماشا استعداد را شکوفا می‌کند و قلم را چالاک.»

اینکه نوشتن تخصصی است، اما خواندن می‌تواند این گونه نباشد، ایده جذاب دیگری است که در صفحه29 مطرح شده است: «نوشتن، می‌تواند و بلکه باید تخصصی باشد، اما «خواندن» چنین بایدی ندارد. گمان نکنید مطالعات پراکنده، وقت گیر است و کم فایده. هر بند از هر کتابی‌ که می‌خوانیم، قطره‌ای بر جوهر قلم ما می‌افزاید؛ هرچند فرسنگ‌ها از رشته تحقیقاتی و موضوع تألیفات ما دور باشد. همه نویسندگان بزرگ، عاشقان خستگی ناپذیر کتاب و مطالعه بوده‌اند. شوق به مطالعه و خواندن جنون آمیز دست نویسنده را برای هر گونه آفرینش هنری می‌گشاید.»

پس از پایان یافتن مباحث نظری، نویسنده به سراغ نخستین مبحث کاربردی پیرامون بهترنویسی می‌رود که به نظر او «درست نویسی» است. ایشان سنجه‌های درست نویسی را چهار چیز می‌داند که عبارتند از: 1. نظم و نثر کهن فارسی، با این تعبیر که «درست آن است که آنان می‌نوشتند، نه اینکه آنان درست می‌نوشتند. (ص50)»، 2. دستور زبان فارسی، 3. زبان گفتاری و 4. زبان نوشتاری روز.

در ادامه، خطاهای نوشتاری، شامل دو دسته غلط‌های املایی و انشایی مرور می‌شوند با مباحثی چون بیگانه گرایی، گرته برداری، شکل‌های بیگانه، ندیدن بار کلمه، خطاهای دستوری و لغزش‌های کاربردی، کاربردهای بی‌معنا و نابجای کلمات و نیز حشو قبیح. پس از آن، نویسنده به سراغ موضوع‌هایی می‌رود که سبب «سستی انشا» می‌گردند؛ مواردی چون درازنویسی، عطف‌های بیهوده، صفت‌های هرز و ناهمگون، فعل مجهول، تأکید بیجا و افعال، صفات و اضافات پیاپی.

دومین فصل کاربردی کتاب به «ساده نویسی» اختصاص دارد. نویسنده در فضیلت و ضرورت ساده نویسی چنین می‌آورد: «در فن و هنر نویسندگی، سادگی و بی‌پیرایگی بر زیبایی تقدم دارد. نویسنده ماهر، از دو جمله هم معنا که یکی ساده است و دیگری کمی پیچیده اما زیبا، به حتم اولی را بر می‌گزیند و عطای دومی را به لقای آن می‌بخشد. نوشتاری که هموار و بی‌گیر و گره است، چنان گرم و گیراست که نیاز چندانی به آرایه‌ها و بَـزَک‌های لفظی ندارد. (ص135)». در ادامه این فصل، با مباحثی چون معیارنویسی، بهره مندی از زبان گفتاری، کوتاه نویسی، همواری و بی‌تکلفی، چینش طبیعی، ترتیب منطقی جملات، کاستن از فعل‌های مرکب، و تتابُع افعال و اضافات آشنا می‌شویم.

و سرانجام، سومین و آخرین گام برای «بهترنویسی» چیزی نیست جز «زیبانویسی» که عنوان چهارمین فصل کتاب است. نویسنده در این فصل، با تأکید بر «غنای واژگانی» چنین می‌نویسد: «بی‌راه نیست اگر بگوییم هر کس کلمات بیشتری دارد نویسنده تر است. فقر واژگانی نوشته را افسرده، کلیشه‌ای و کسالت بار می‌کند. غنای واژگانی وامدار تنوع و تعداد کلمات غیرتکراری و غیرمنتظره در یک نوشته است. (ص202)». در ادامه، نویسنده با پرداختن به مباحثی چون تنوع در ساختمان جمله، تنوع در لحن، خاص نویسی، زنده نویسی، محسوس نویسی، استفاده از دو صنعت ادبی‌حل و تلمیح، آهنگ کلام، صمیمیت و شوخ طبعی، وحُسن مطلع و مقطع، توصیه‌هایی عملی برای زیباتر شدن نوشتار ارائه می‌کند.

و پایان بخش این نوشتار، جملاتی است شیرین از صفحه185 کتاب که یادآور یکی از سکانس‌های «باشگاه مشت زنی» نیز هست: «برای پیشرفت در هنر نویسندگی دو توصیه مهم و کلی وجود دارد که به قطع کارساز است: نخست اینکه تا می‌توانیم باید نوشته‌های خوب و زیبا بخوانیم؛ و دوم اینکه توصیه اول را جدی بگیریم؛ یعنی گمان نکنیم که از راهی غیر از خواندن آثار ممتاز، می‌توان در نویسندگی به جایی رسید.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...