باشگاه-مشتزنی-به-روایت-دیوید-فینچر-فیلم

تمام ماجرای فیلم در این جمله خلاصه شده است: «من زندگی به فنا رفته‌ی جک هستم.» ... تایلر یا همان جک در حالی که اجازه می‌دهد کارگر فروشگاه _ که تا سرحد مرگ ترسیده است _ فرار کند می‌گوید: «فردا زیباترین روز زندگی اوست!» و این نه فقط به‌خاطر فرصت دوباره‌ای‌ست که برای زندگی پیدا کرده است؛ بلکه برای تغییری ست «بالاجبار» در مسیر زندگی‌اش رخ داده است. آقای «ریموند کی هاسل» از فردا «مجبور» است برای رسیدن به «آرزوی سرکوب شده‌اش» تلاش کند نه برای

تمام ماجرای رمان چاک پالانیک در این جمله خلاصه شده است: «من زندگی به فنا رفته‌ی جک هستم.» گوینده که از یک زندگی بی‌هدف، پر از عادت، پوچ و تکراری، یا به قول خودش «زندگی راکد» خسته شده است، تصمیم می‌گیرد تمام آرزوها و خواسته‌هایش را در وجودی به نام «جک» برآورده کند. در سکانسی که از اقتباس دیوید فینچر از رمان «باشگاه مشت زنی» [Fight Club] می‌بینید؛ تایلر یا همان جک (با بازی درخشان براد پیت) در حالی که اجازه می‌دهد کارگر فروشگاه _ که تا سرحد مرگ ترسیده است _ فرار کند می‌گوید: «فردا زیباترین روز زندگی اوست!» و این نه فقط به‌خاطر فرصت دوباره‌ای ست که برای زندگی پیدا کرده است؛ بلکه برای تغییری‌ست که «بالاجبار» در مسیر زندگی‌اش رخ داده است. آقای «ریموند کی هاسل» از فردا «مجبور» است برای رسیدن به «آرزوی سرکوب شده‌‌ی خودش» تلاش کند نه برای برآوردن مطامع بی‌پایان صاحب فروشگاه:

باشگاه مشت‌زنی | چاک پالانیک | دیوید فینچر 1999م.
بازیگران:
ادوارد نورتون، براد پیت و هلنا بونهام کارتر.

هشدار: این فیلم داری صحنه‌های محدود جنسی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...