گزیده‌ای ببینید از سخنان رضا امیرخانی در نشست اینستاگرامی «روایت افغانستان بدون روتوش» که 27 مرداد ماه جاری به همت محمد صمصامی و با حضور فاطمه اکبری، سرباز روح الله رضوی و هدیه مولایی برگزار شد:


رضا امیرخانی | افغانستان بدون روتوش 1400ش.
...
هر کس جلوی هویت‌سازی ملی را بگیرد، به سود غلبه‌ی قدرت غالب جهانی کار کرده است، اتفاقی که هم در استقرار طالبان می‌بینیم، هم در بالا آمدن رییسی... در هر دو واقعه شادی حتا از بخش طرف‌دار دریغ شد... هر که در ساخت هویت بومی تلاش کند، در جبهه‌ی من است، گیرم اورهان پاموک غیراسلام‌گرا در ترکیه باشد. نگاه سیاست‌زده این را نمی‌فهمد.
ما دشمن خوی استعماریم، فکر امریکا دشمن ماست نه تن او... این فکر می‌تواند روزی در تن چین بنشیند، حتا در تن جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با کشورهای دیگر. از آن سو روح مقابله‌ی با این فکر می‌تواند به جان فرهنگ کشور دیگری بنشیند غیر از ما.
طالبان برای حفظ قدرت قادر بود از دل سنت با سلاح مدرن و حکومت مدرن کنار بیاید، حالا هم یحتمل با کنترل افکار عمومی مدرن کنار می‌آید.
اگر کسی خیال کند طالبان به او نزدیک شده است، به جای‌گاه طالبان شک نکند، به جای خودش شک کند؛ او به طالب نزدیک شده است!
 

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...