کتاب «خاطره‌های فلک‌الافلاک» نوشته سید فرید قاسمی شامل خاطرات زندانیان سیاسی قلعه فلک‌الافلاک در شهر خرم‌آباد، توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.

خاطره‌های فلک‌الافلاک سید فرید قاسمی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از  مهر، این ‌کتاب دهمین‌عنوان از مجموعه «برگی از تاریخ» است که انتشارات جهان کتاب چاپ می‌کند.

این ‌کتاب در واقع ویراست سوم کتاب «خاطرات زندانیان فلک‌الافلاک» است که قاسمی پیش‌تر ویراست اول آن را با همین عنوان در سال ۷۵ توسط انتشارات پیغام در خرم‌آباد منتشر کرد. این ‌کتاب ۸ سال بعد یعنی سال ۱۳۸۳ با افزوده‌هایی توسط نشر آبی در قالب «مجموعه خاطرات روزنامه‌نگاران زندانی» چاپ شد. ویراست اول کتاب چندماه پس از چاپ کمیاب شد و ویراست دومش هم طی یک‌سال، ۳ مرتبه چاپ شد.

«درآمد»، «قلعه فلک‌الافلاک»، «زندان دژ سپه» و «راویت» فصول اصلی این ‌کتاب هستند که فصل «روایت» خاطرات این زندانیانِ فلک‌الافلاک را در بر می‌گیرد: احمد عاشورپور (۱۲۹۶ ۱۳۸۶ ش)، مرتضی قاسمی (۱۲۸۶ ۱۳۶۵ ش)، حبیب‌اللّه کاکاوند (۱۳۱۴ ۱۳۹۱ ش)، غلامحسین گلسرخی (۱۳۰۷ ۱۳۹۶ ش)، خلیل ملکی (۱۲۸۰ ۱۳۴۸ ش)، احمد ناظرزاده کرمانی (۱۲۹۲ ۱۳۵۵ ش) و ایرج نبوی (۱۳۱۲ ۱۳۷۵ ش)

قاسمی در معرفی این ‌کتاب می‌گوید «در وسط شهر خرم‌آباد، بر فراز تپه‌ای آهکی، بزرگ و سنگی، قلعهٔ فلک‌الافلاک قرار دارد. ساختمانی با مصالح سنگ، آجر، خشت و ملات گچ و آهک با دیوارهای محکم و بلند و برج دیده‌بانی با پایه‌هایی که بر روی تیغه‌های سنگی و بنای قلوه‌سنگی استحکام دارد. پیشینه این دژ به عهد ساسانیان بازمی‌گردد و تاریخ پرفراز و نشیبی دارد.

اما نام قلعه در نیمه نخست سده چهاردهم خورشیدی، اوّل بار پس از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ بیش از هر زمانه‌ای بر سر زبان‌ها افتاد. چرا که حبس‌گاه شماری از مشاهیر شد…»

در قسمتی از این ‌کتاب می‌خوانیم:

سکوت اولیه و تاثر و بهت و نگرانی و بیم و دلهره به‌زودی و با خاتمه آواز مرموز جای خود را به عصیان و امید و شور و شوق و نشاط و پایکوبیو رقص و حرکت داد.
در آن شب من به مناسبت سکوت مطلق ناگهانی که حکم‌فرما گردید، مانند اغلب شب‌ها کنار پنجره اتاق خود آمدم و به صحنه هنری دژ دوم فلک‌الافلاک خیره شدم. در آن شب کذایی مثل اینکه شاهد رقص اموات و اشباح بودم.
داستان و تم دانس ماکابریا، رقص اموات، همواره در من تاثیر عمیق داشت، اما در آن شب این داستان از دنیای خیال به واقعیت قدم گذارده بود.
آیا زنده‌به‌گورهایی نبودند که برای فراموش نکردن زندگی به رقص و حرکت درآمده بودند؟ و می‌خواستند زندگی آینده خود را اقلاً در رویایی زنده و مجسم سازند؟
در هرحال، نظری که فرمانفرمایان از زنده‌به‌گور کردن آن جوان با قریحه داشتند، به هدف اصابت نکرده بود. آن جوان نه‌تنها از جمع و آن صحنه هنری دور نشده بود، بلکه در آن شب نیرومند کذایی از همه‌وقت به همه نزدیک‌تر شده بود، و این جدایی ظاهری باعث وحدت بیشتر و نیرومندی بالاتر گردیده بود.

این ‌کتاب با ۱۵۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...