ناگفته‌های پُرشگفت! | اعتماد


بدون پشتوانه یک پژوهش پردامنه و کارشناسانه، نگارش کتابی همانند: «علف داستان‌های شگفت و ناگفته»، نوشته دکتر بهمن مقصودلو نویسنده، پژوهشگر، منتقد و مدرس سینما، تهیه‌کننده و مستندساز، به راستی ناممکن به نظر می‌رسد. اگر در کار فیلمسازان مستند، پژوهش را یکی از مهم‌ترین پیش‌شرط‌های بنیادین تولید به حساب آوریم و بر این باور باشیم که یک مستندساز راستین، پیش از آنکه فیلمساز مستند باشد، یک پژوهشگر و محققِ کنجکاو وجست‌وجوگراست، درک این حقیقتِ آشکار نیز آسان خواهد شد که هر نویسنده‌ای هم که قرار است در حوزه فیلم مستند اثری قابل اعتنا را به نگارش درآورد، باید پژوهشگری شکیبا و خستگی‌ناپذیر باشد تا در مرحله نوشتن کتاب یا مقاله، از آسیب‌های گریزناپذیر ناشی از فقدان پژوهشی جدی و پُردامنه، برکنار بماند.

علف داستان‌های شگفت و ناگفته»، نوشته دکتر بهمن مقصودلو

با نگاهی گذرا به جریان نگارش کتاب ارزنده «علف، داستان‌های شگفت و ناگفته»، درمی‌یابیم که نسخه انگلیسی همین کتاب در سال 2009 میلادی، به همت انتشارات مزدا با عنوان: « Grass: Untold Story» در 348 صفحه، چاپ شده بود که به نسبت نسخه فارسی این کتاب- چاپ نشر هرمس: چاپ اول1389 و چاپ دوم: 1396، در اندازه رقعی، در 486 صفحه- نزدیک به 138 صفحه کم‌حجم‌تر بوده است، چرا که ناشر نسخه انگلیسی کتاب، بر این باور بود که می‌توان از برخی موارد فرعی صرف‌نظر کرد. چاپ و انتشار این اثر متفاوت و ارزنده را نیز باید در ادامه مجموعه فعالیت‌های بهمن مقصودلو در عرصه‌های پژوهش، نگارش، نقد و تحلیل فیلم و همچنین تولید و ساخت فیلم مستند، برای مستندسازان و دانشجویان سینما و دیگر علاقه‌مندان آثار مستند، کاری قابل اعتنا و سودمند به حساب آورد.

اگرچه در این بررسی، بیشتر بر ویژگی‌های کتاب علف باید تمرکز کرد با این حال، در راستای همین واکاوی‌ها، به گونه‌ای گذرا به خود فیلم مستند: «علف») 1925 - Grass: A Nation’s Battle for Life) (ساخته مریان سی کوپر Merian C. Cooper و ارنست بی. شودزاک Ernest Schoedsack) نیز خواهیم پرداخت تا شناختنامه روشن‌تری از این فیلم مستند به دست بدهیم و بگوییم که با توجه به موجودیت چنین اثر ویژه‌ای در گنجینه فیلم‌های مستند جهان، درک ضرورت نگارش کتابی مفصل درباره جریان تولید این فیلم مستند از سوی نگارنده چنین اثری، تا چه اندازه مهم بوده است.

فیلم سیاه و سفید و ناگویا (صامت) علف را در نگاه کلی باید یک اثر مستند سفرمانه‌ای به شمار آورد که در آن سه تن از کسانی که به ظاهر کمترین تجانس و همگونی تخصصی - تجربی نیز باهم ندارند و از قضا، فیلمساز هم نبودند، در اندیشه عملی کردن یک سفر اکتشافی از نوع سفرهای کشف یک سرزمین یا یک قوم و قبیله دور از دسترس و ناشناخته، با گذر از ترکیه و عراق سرانجام به ایران (پرشیا) می‌رسند و با نزدیک شدن به ایل بختیاری، با یکی از کوچ‌ها و جابه‌جایی رمه و بار بُنه ایل، با آنها همراه می‌شوند تا به کار و زندگی آنها نزدیک شوند. در فیلم، اگرچه به دلیل چیرگی نوعی نگاه خودبرتربینانه، در جای جای اثر، آدم‌های ایل بیشتر در پس‌زمینه‌ها و در حاشیه دیده می‌شوند و در مقابل، آدمی مثل «مارگریت هریسن» همواره در نقطه‌های طلایی هر تصویر و قاب‌بندی فیلم حضور دارد، با این همه، علف یکی از انگشت‌شمار فیلم‌های مستندی است که حدود یک قرن پیش توانسته است با همه کمداشت‌هایش، بخشی از مردم جامعه ما- یعنی از آدم‌های ایل بختیاری- تصاویری زنده را به ثبت برساند و برای پژوهش‌های مردم‌شناختی و قوم‌نگارانه بسیار قابل استفاده باشد.

شاید مهم‌ترین اشکال کار سازندگان چنین اثری در این بوده است که در بیشتر لحظه‌های فیلم، حتی در حد کسانی که با نگاه گردشگرانه و گذرا به یک اقلیم و سرزمین نزدیک می‌شوند نیز تلاشی برای نزدیک شدن به آدم‌های ایل و ثبت و ضبط جزیی‌نگرانه برخی آداب و رسوم این ایل ریشه‌دار از خود نشان نمی‌دهند و در بهترین حالت، بیشتر بر عنصر ماجراجویی و ثبت رشادت‌های ایل بختیاری تاکید دارند. گذشته از اینها، سازندگان فیلم علف، درک درستی از شرایط تاریخی و اوضاع اجتماعی روزگار پهلوی اول نداشته‌اند و به همین دلیل از ماجرای خلع سلاح ایلات و وادارساختن آنها به یکجانشینی و پرهیز از کوچ، در فیلم آنها، نشانی نمی‌توان یافت. شاید به همین دلیل است که برخی منتقدان و پژوهشگران، آگاهانه از جای دادن این فیلم در رده مستندهای قوم‌شناسانه خودداری کرده‌اند.

بهمن مقصودلو با دلشیفتگی آشکاری، با صرف نزدیک به 6 سال وقت برای کار پژوهش و نگارش این اثر، کتاب: «علف، داستان‌های شگفت و ناگفته» را برای چاپ آماده کرد. در ترکیب‌بندی کتاب ضمن استفاده از چند گفت‌وگوی موجود «ارنست بی. شودزاک» و مدارک و مستنداتی که کم و بیش از «مارگریت هریسن» Marguerite E. Harrison و «مریان سی کوپر» جست‌وجو می‌کند، خواننده کتاب را با ماجراجویی‌های سه امریکایی جست‌وجو‌گر آشنایی می‌دهد. مریان سی کوپر (سرتیپ بازنشسته نیروی هوایی ایالات متحده امریکا و خلبان جنگی، در جنگ جهانی اول، ارنست شودزاک فیلمبردار رسته مخابرات ارتش، مارگریت هریسن- جاسوسی که در پوشش خبرنگار روزنامه «بالتیمورسان» به آلمان سفر می‌کند و.... شرح چگونگی آشنایی این سه تن با یکدیگر و برشمردن برخی ویژگی‌های رفتاری و خلق وخوی هریک از آنها، کتاب را به راستی خواندنی کرده است. همجواری پرشگفت سه آدم با روحیه‌ها ی مختلف در کنار یکدیگر - تنها با یک وجه مشترک یعنی حس ماجراجویی و روحیه خطرگرایی و دل به دریا زدن - به خودی خود می‌تواند برای خواننده کتاب پرجاذبه‌ای باشد.

سفر این سه آدم ماجراجو به «پرشیا» که در آن زمان هنوز «ایران» نامیده نمی‌شد، برای بهمن مقصودلو که حدود 22 سال بعد از ساخته شدن فیلم مستند علف، به دنیا آمده، بی‌تردید بسیار پرجاذبه بوده است. به همین روی؛ آگاهانه به طرح برخی جزییات می‌پردازد تا ازدریچه نگاه خود از طریق همین مسائل به ظاهر فرعی و کم‌اهمیت، معرفی دقیق‌تری از این آدم‌های ماجراجو ارایه دهد. برای مثال چنان تصویری از ارنست بی. شودزاک که در رسته مخابرات ارتش کار فیلمبرداری را برعهده داشت به ما داده می‌شود که گویی برای اثبات بیش‌فعالی چنین آدمی در کودکی و نوجوانی وی، سند گویایی است. کسی که در 12 تا 15 سالگی‌اش پیوسته از خانه فرار می‌کرده و بعد از 17 سالگی نیز برای همیشه قید در خانه ماندن و زندگی در کنار خانواده را می‌زند و رها می‌شود! خواننده کتاب، با همین آدم فراری از خانه، همراه می‌شود و درمی‌یابد که شودزاک فیلمبردار با آمبولانس بیمارستانی به هر جایی که می‌رود، فیلمبرداری هم می‌کند و در کارهای بشردوستانه و امور نیکوکاری نیز در جریان کمک‌رسانی به مردم لهستان، تلاشی چشمگیر دارد. دکتر بهمن مقصودلو برای دستیابی به همین رشته اطلاعات به ظاهر فرعی و کم‌اهمیت، به خواندن یا جست‌وجو در کتابی که «کوین براونلو» (Kevin Brownlow) درباره شودزاک نوشته است، بسنده نمی‌کند و با سفر به لندن، به دیدار کوین براونلو می‌رود. کاری که به دور از هرگونه روحیه سهل‌انگارانه و آسان‌طلبانه، تنها و تنها از یک پژوهشگر حرفه‌ای و معتقد به کار عالمانه و دانشگاهی (Academic) برمی‌آید.

در کتاب علف، بهمن مقصودلو بی‌آنکه خود بخواهد، گویی دارد با نگاهی طنزآمیز و از سر شوخ‌طبعی به ما می‌گوید که گاه نتیجه یک جمع اضداد هم اگر هدف مشترکی داشته باشند، می‌تواند ارزنده و ثمربخش از آب در‌آید. همچنان که همجواری مریان سی کوپر - خلبان بمب‌اندازی که در جنگ‌های جهانی اول و دوم حضور داشته است - با ارنست بی. شودزاک فیلمبردار رسته مخابرات ارتش - و مارگریت هریسن به ظاهر نویسنده و خبرنگار جاسوس - با داشتن یک هدف مشترک، به ساخت فیلم مستند: «علف» در سال 1925 منجر می‌شود!

در اهمیت انتشار کتاب‌هایی از نوع: «علف» هرچه گفته شود، کم است، چرا که برای مخاطبان خاص خود - به ویژه برای دانشجویان رشته سینما و بسیاری از پژوهشگران مردم‌شناسی - می‌تواند مرجعی مناسب و قابل استناد باشد. در همین زمینه یکی، دو کار تالیف و ترجمه دیگر هم مثل: «علفزار» (سفری به سرزمین دلاوران) از یادداشت‌های مریان سی کوپر با ترجمه امیر حسین ظفر ایلخان، 1344 انتشارات امیرکبیر و ... در ایران چاپ و منتشر شده که صد البته به گستردگی کار بهمن مقصولو نبوده است. گذشته از اینها دیدار و آشنایی ایشان با «فرهاد و رهرام» پژوهشگر و مستندساز نام‌آشنا نیز موجب شد تا از فیلم مستند وی با عنوان «تاراز» (1367-1366) با موضوع زندگی چند خانوار عشایر بختیاری در مسیر کوچ نیز به نیکی یاد کند و بهره‌مند شود. به ویژه که در مقایسه با کار مریان سی‌کوپر و ارنست بی‌شودزاک، تاراز نگاهی واقع‌نما و انسانی به ایل بختیاری دارد. در فیلم تاراز، پسر «حیدرخان بابا احمدی» که در روزگار ساخته شدن فیلم مستند علف تنها 9 سال داشته است نیز حضور دارد و از جریان ساخته شدن فیلم علف، خاطره‌هایی پریده‌رنگ از روزگار کودکی‌اش را به یاد می‌آورد.

برای من که با اشتیاق کتاب علف، حاصل کار یک نویسنده و پژوهشگر فیلم مستند را خوانده‌ام در جای جای کتاب با چنین حسی روبه‌رو می‌شدم که زندگی پرماجرای هریک از این سه ماجراجوی بی‌پروا به‌طور جداگانه می‌تواند دستمایه داستان‌نویسان یا رمان‌نویسان حرفه‌ای قرار بگیرد و به خلق داستان‌ها و رمان‌هایی جذاب منجر شود. شاید تنها در این حالت است که بتوان از این اشکال کار نویسنده کتاب علف که به انگیزه پرداختن به جریان ساخت یک فیلم مستند، ناخواسته در مسائل فرعی غرق شده است، فاصله گرفت. به بیان دیگر، چون قرار نیست که در چنین اثری به فضای داستان و رمان نزدیک شویم، شاید نیاز چندانی نباشد که وقتی از مارگریت هریسن حرف می‌زنیم، در چنین کاری که قرار است تمرکز اصلی‌اش بر چگونگی ساخت فیلم مستند علف باشد، مثلا به جزییات ارتباط مارگریت با خواهرش در آلمان پرداخته شود. هرچند که زندگی مارگریت در مقام یک نویسنده، خبرنگار و آدمی با تجربه‌های عملی جاسوسی و... به خودی خود می‌تواند به شکل رمانی جذاب و خواندنی به نگارش در‌آید. همچنان که از وی یک اثر زندگینامه‌ای خود نوشت با عنوان: «همیشه فردا هست» در سال 1938 وجود داشته است که در کتاب دکتر مقصودلو نیز از آن به خوبی استفاده می‌شود.

کتاب علف، در مجموع اثری جذاب و خواندنی است. با توجه به تلقی نادرست و تا حدودی تحقیرآمیز که متاسفانه پدیدآورندگان مستند علف به مردمان ایلات و عشایرما داشته‌اند و از نگاه خود به آنها به عنوان آوارگانی گرسنه و بی‌غذا نگریسته‌اند و حتی کوچ آنها به گرمسیر و سردسیر را نیز نادانسته و از سر کم‌آگاهی، به حساب سرگردانی و آوارگی آنها گذاشته‌اند(!) نگارنده کتاب به درستی با نگاهی دوراندیشانه، اشاره می‌کند که درج نظرات مطرح‌شده در کتاب، به معنای تایید آنها نیست! در طراحی بسیار زیبای جلد کتاب که یک نما از عبور دشوار ایل از تُنداب‌های رودخانه پرخروش کارون به تصویر درآمده است، حس زندگی و همه سختی‌ها و تلاش‌های آدمی جریان دارد. خوشبختانه از خطاهای حروف‌نگاری در کتاب خبری نیست. هرچند رسم خط کتاب در مواردی چون وجود برخی دوگانه‌نویسی‌ها، پیوسته یا گسسته‌نویسی ترکیب‌های واژگانی و... با سلیقه فردی من سازگار نیست و من برای عنوان فرعی کتاب «علف»، ترکیب: «داستان‌های پُرشگفت و ناگفته» یا «داستان‌های شگفت‌انگیز و ناگفته» را درست‌تر از «داستان‌های شگفت و ناگفته» می‌دانم، با این همه، گستردگی کارهای پژوهشی و نگارشی پدیدآورنده این اثر ارزنده چنان است که این کمداشت‌های جزیی، چیزی از ارزش و اعتبار آن نمی‌کاهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...