روایت زوال | اعتماد


وجوه اشتراک فراوان میان قاتلین سریالی، حتی با مروری اجمالی بر سرگذشت هر یک از ایشان اولین نکته‏ای است که توجه خواننده را جلب می‌کند. یک قاتل سریالی برخلاف بسیاری از تصاویری که پس از دستگیری از او منتشر می‏شود ظاهری عادی دارد، میان مردمان سرزمینی زیست می‌کند، خواب و خوراک دارد و در مواردی حتی خانواده و شغل و تخصصی. تفاوت اما در گذشته است؛ گذشته‏ای که گویی قاتل توان رهایی از آن را ندارد. اختلالات روحی و روانی، مشکلات دوران کودکی، قربانی تعرض‏های جنسی قرار گرفتن و... از جمله مواردی است که در سرگذشت یک قاتل سریالی به چشم می‏خورد. قاتلین سریالی به محض ظهور خبرساز می‏شوند، پس از دستگیری واکاوی روانی می‏شوند و درنهایت اعدام و فراموش می‏شوند.

نقد شکار کبک رضا زنگی‏‌آبادی

رمان «شکار کبک» اثر آقای رضا زنگی‏‌آبادی از نایاب‏ترین نمونه‌های پرداخت به معضل قتل‏های سریالی است. نویسنده به قصد درگیری کردن خواننده، رمان را با شروعی کوبنده و جذاب آغاز می‌کند. «قدرت» قهرمان اصلی رمان به بیماری‏اش وقعی نمی‌گذارد و ناتوان در برابر میلی آتشین به قتل که در وجودش رخنه کرده از بستر بلند می‏شود و دنبال شکار می‏رود.

نویسنده پس از صفحات ابتدایی رمان با بازگشت به گذشته مسیر رمانش را از یک رمان جنایی جدا می‌کند، بازگشتی هوشمندانه با این نیت که روایتی از مسیری داشته باشد که از انسانی قاتل می‏سازد. قدرت، قربانی تازه‏اش را رها می‌کند و به بستر می‏رود، برای تسکین بیماری سراغ گل‏های ختمی می‏رود، دمنوش بنفش‏رنگی که همیشه در خانه دارد و فارغ از خواص درمانی یادآور مادرش است و تونل بازگشت نویسنده به دنیای داستان؛ دنیایی که نقطه‏‌ ضعف و نیاز قهرمان، خاطرات تلخ گذشته، آرزو و خواسته‌هایش آنجاست. چیدمان حوادث رمان معماری دقیقی دارد و رفت و برگشت‏ها بی‏مفهوم نیست. هر قدم قهرمان که هیولای درون وجودش را بیدار می‌کند برمبنای ضایع شدن یک ارزش بنا شده. ارزش‌هایی که دایم در نوسان است؛ مانند قوت و ضعف، مرگ و زندگی و وفاداری و خیانت؛ نقاط عطفی در زندگی هر انسانی که بهترین لحظات برای نمایش خوی اصلی شخصیت و عمیق‏ترین ابعاد انسانی یا غیرانسانی او است.«گمان می‌کرد از آبادی که بیرون بزند همه‏چیز درست می‏شود، اما همه‏ آن آدم‏ها همراهش آمده بودند. مراد، خاور، فالی، پدرش، می‏آمدند و زیر درخت گیلاس می‏نشستند. شب، روز، غروب، صبح زود، بعد به طرف اتاقش هجوم می‏آوردند و میان کابوس‏هایش می‏دویدند؛ مراد به طرفش می‏آمد، قدرت بچه بود، می‏ترسید، نمی‏توانست فرار کند. گاهی پیرزن هم میان آدم‏های آبادی بود. همه زیر درخت گیلاس جمع می‏شدند.»

نویسنده اعمال قهرمان را نه بر پایه‏ تصادفات که برمبنای علیت بنا کرده. تحقیر میان جامعه کوچک آبادی اولین عامل شکاف قهرمان و جامعه است که با مرگ مادر و اتفاقات تلخ دیگری همراه می‏شود؛ شکافی که نویسنده با روایت خواسته‌های شخصیت و آنچه درنهایت برایش امکان‏پذیر است نمایش می‌دهد. اتفاقاتی که قهرمان را، کنش‏های جبران‏ناپذیرش را و عاقبت تاسف‏بارش را برای خواننده قابل درک می‌کند. پویایی شخصیت همچنین براساس کنش‏های جامعه و خانواده نسبت به او شکل می‌گیرد. جلب همدلی خواننده با قهرمان رمان شاید دشوارترین چالش نویسنده در نگارش این رمان بوده است که با تکنیک‏های گفته شده امکان‏پذیر شده است و با نمایش تمام کنش‏های قهرمان برای فرار از سرنوشتی که حتی خود نیز دوست ندارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...