از جنس تیغ و تیزی | همشهری داستان (کتاب پنجم)


«کبوتربازا وقتی می‌خوان کبوتر حریفشونو بدزدن از یه جور کبوتر جلد استفاده می‌کنند که به‌اش می‌گن پرقیچی» با این توضیح کوتاه درباره اسم کتاب انتظار بجایی است اگر بخواهیم با رمانی حادثه‌ای روبه‌رو باشیم که در آن کسی می‌خواهد چیزی یا کسی را بدزدد؛ مثلا جان قاتل برادر را.

پر قیچی جمشید خانیان

دستمایه اصلی رمان، انتقام جویی فردی به نام جهانگیر شفیق است. وی بنا به وصیت پدرش تصمیم گرفته از قاتل برادرش انتقام بگیرد. از اصفهان به تهران می‌آید ولی در همان ابتدا گرفتار صاحب هتلی می‌شود که فردی مداخله‌جوست و بازرس را خبر می‌کند. بازرس به جهانگیر شک می‌کند و همین باعث فرار و ایجاد مشکلاتی برای او می‌شود. قاتل یا همان شهباز وثوق سردبیر روزنامه ایران جوان است و به این راحتی‌ها نمی‌توان گیرش آورد. وی که از حمایت سیاستمداران دوران برخوردار بوده، محاسباتش اشتباه از آب درمی‌آید و همانها قصدش را می‌کنند. در آخر هم او را به جای جهانگیر می‌کشند.

شاید خیلی‌ها که دیگر دوره جوانی را پشت سر گذاشته‌اند هنوز «شهرفرنگ»ها را یادشان باشد؛ چرخ‌دستیهای آهنی‌ای که باید جلویشان زانو می‌زدی و از سوراخ کوچکی می‌رفتی به درونشان که ماکتی از دنیای گذشته بود. «پرقیچی» با چاشت جدی‌اش از سیاست و تاریخ، شهرفرنگی است که البته لازم نیست جلویش زانو بزنی؛ بلکه دستت می‌گیری، پا روی پا می‌اندازی و از دریچه داستانی پلیسی‌اش گذشته را سیر می‌کنی.

نویسنده در ابتدای کتاب با آوردن برشی از ماریو بارگارس یوسا _ نویسنده‌ای از آمریکای جنوبی _ به استفاده آگاهانه‌اش از سیاست در اثر اعتراف می‌کند: «وقتی ادبیات داستانی می‌نویسم، توجهم را به آنچه واقعا ادبی است- چیزی بزرگتر از سیاست - معطوف می‌دارم. می‌توانید از سیاست برای ادبیات استفاده کنید اما این قضیه را نمی‌توان وارونه کرد...»

خانیان توانسته داستانی ساده را در ماراتن نفسگیر رمان تعریف کند. وی از علاقه مندی‌های به نظر بی‌ربط شخصی‌اش - مثل شعر و شهر و تاریخ و تئاتر و ...- به خوبی کمک گرفته و کلاژی چشم نواز تهیه کرده است. تاریخ در این اثر جایگاه ویژه‌ای دارد. داستان بر می‌گردد به دوران پهلوی دوم؛ زمانی که سفارت‌های خارجی در ایران قدرت قابل توجهی دارند و سیاستمداران داخلی برای دستیابی به قدرت، خود را با آنها هماهنگ می‌کنند. درگیری حسنعلی منصور و رزم آرا در رمان از این جنس است و شخصیت منفی داستان به خاطر همین رقابت‌ها کشته می‌شود.

از دیگر ویژگیهای اثر، زبان آن است که در عین سادگی و روانی، از قالبهای مختلف زبانی، شعر، گفتار عامیانه مردمی و ضرب‌المثل‌های قدیمی به خوبی استفاده کرده است؛ «چیزی که می‌دونم اینه که قرار بوده پرقیچی گردن برنجی باشی، کفتر بیاری رو پشتبون، تیغ بندازی به پر و بالش، ببری صعله‌ای رئیس ما، نبردی؛ برد صعله‌ای به جای دیگه؛ کجا؟ نمی‌دونم. چیزی که می‌دونم اینه که گذرت افتاده به تیمچه ما. مام نه اینکه پر و بال شیکسته رئیسمونیم، هرچی که بگه می‌ذاریم رو تخم چشممون. بچه آب منگل که دو تیغه باز نمی‌شه.»

نویسنده در نوشتن و استفاده از جمله‌های مسجع و ریتمدار هم مهارت دارد و داستان پر است از این گونه متن‌ها. شاید این برگردد به نمایشنامه‌نویس بودن جمشید خانیان و علاقه‌اش به دیالوگ نویسی؛ «همان که دستمال پیچازی یزدی دور مشتش بود، به ایاز که رسید، رو به دو نفر دیگر گفت: به مبارکی وجود بی‌مثال سرور سروران، شیرژیان، آف آفاق، سیمرغ قاف، يل پلان، رستم زمان، جناب حضرت بلندمرتبه، ایازخان چال‌میدانی، یه کف مخصوص کوک مزقانی!»

کتاب با طرح جلدی جنایی در هفت پرده از ماجرای پر قیچی گردن برنجی روایت می‌شود.
خانیان که نوشتن را به طور جدی از دهه ۶۰ آغاز کرده، نوشتن پرقیچی را قبل از دهه ۸۰ تمام کرده است. وی این روزها بیشتر در حوزه داستان کودک و نوجوان فعالیت می‌کند. رمان کوتاه «کودکی‌های زمین» او برگزیده بهترین کتاب دفاع مقدس در چهارمین دوره و منتخب ۲۰ سال ادبیات داستانی دفاع مقدس شد.

همچنین «قلب زیبای بابور» کاندیدای مرحله نهایی جایزه مهرگان ۱۳۸۳ و برگزیده ۲۰۰۵ کتابخانه مونیخ، «لاک‌پشت فیلی» برگزیده کتاب سال شهید حبیب غنی پور (۱۳۸۶) و «ناهی» برگزیده کتاب سال شهید حبیب غنی پور (۱۳۸۷) شده است. با این کارنامه شاید بتوان گفت پر قیچی اثری متفاوت در بین تمام آثار اوست؛ اثری که خواننده می‌تواند پا روی پا بیندازد و ورق به ورق با داستان پلیسی اش در تهران قدیم قدم بزند و به سیاست کجکی بخندد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...