1.نقل است که «هسه»، «سیذارتا» را تحت تأثیر سفرش به اندونزی و دیدار با بودائیان آنجا نوشته است. شخصیت اول داستان، «سیذارتا» برهمنی است که آگاهانه به دنبال یافتن خویش است. (ص 9) اما در این راه با اتفاقات و حوادثی روبرو می‌شود و رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که گاهی کاملاً با یکدیگر در تضادند، اما همه در جهت رسیدن به یک هدف هستند و آن رسیدن به مقام «نیروانا» –آخرین مرحله تکامل- می‌باشد.

سیذارتا، ایستاده در برابر جامعه‌ی صنعتی  | کمیل خجسته هسه

او برای رسیدن به خواسته‌اش، پنج منزل را در مسیر زندگی طی می‌کند.
الف.
برهمنی      ب.شمنی            ج.توانگری           د.گیل‌کشی         و.تکاملی

در بخش‌های ابتدایی مسیر، «سیذارتا» براساس تعالیم اساتید برهمنی و شمنی خویش، راه تکامل را در گریختن از خود و فراموش کردن وجودش می‌داند. او «هزار بار از خود می‌گریزد، روحش را به سایر چیزها منتقل می‌کند اما سرانجام باز به خویش برمی‌گردد.»

اما در پایان منزل دوم، بودای بزرگ (گوتاما) در بحث و مناظره‌ای با سیذارتا او را «به خویشتن دعوت می‌کند» و از اینجا سیره زندگی سیذارتا تغییر می‌کند و این بودای جوان به دنبال نفس خویش گام برمی‌دارد. در واقع، در این مرحله، گره سردرگمی سیذارتا گشوده می‌شود و او در مسیر صحیح قرار می‌گیرد.

2. «سیذارتا»، عکس‌العملی است به حوادث اوایل قرن بیستم. برای جامعه در حال صنعتی شدن غرب که فقط به یک چیز فکر می‌کند، بهتر شدن در صنعت. به نظر می‌رسد که هسه عاقبت دنیای مدرن را به خوبی دیده است و با سیذارتایش می‌خواهد جامعه غرب را به مسیر صحیحش برگرداند.

«سیذارتا» دلچسب است و این نه به خاطر سبک خاص «هسه» در نگارش است و نه به خاطر ترجمه «پرویز داریوش» که اتفاقاً این دومی جزء نقاط ضعف کتاب به شمار می‌آید. ترجمه به سال 1339 برمی‌گردد و استعمال بعضی کلمات ناآشنا گاهی برای خواننده مشکل ساز می شود. رمان، مخاطب را با خود تا آخر می‌برد. زیرا به اولین سؤال فطری انسان می‌پردازد. سؤال ریشه.

«سؤال ریشه» سؤالی است که شخصیت انسان و توجیه اعمالش همه و همه به نحوه پاسخ فرد به آن برمی‌گردد و از چهار عنصر تشکیل شده است.

الف. من کی‌ام؟        ب.به کجا آمده‌ام؟      ج.آمدنم بهر چه بود؟      د.به کجا می‌روم؟

«هسه» سعی می‌کند شهروندان دنیای مدرن را از مشغولیات روزمرگی (به تعبیر استاد معلم) فارغ و آنها را به اصلشان برگرداند و این هم حاصل نمی‌شود، مگر با جواب دادن به سؤال ریشه.

پاسخ این سؤال را «تدین» می‌نامند. اعتقادی که از تمام وجود برآمده و تمام رفتار فرد را توجیه می‌کند.

انسان‌ها در همه جوامع از این سؤال غافلند. (در غرب این سؤال آگاهانه مغفول شده). و اگر دیانتی وجود داشته باشد آن دیانت یا ارثی است (برگرفته از آباء و اجداد) یا نفعی (زور نان شب!). آنها مشغولند و با فنون مختلف سرگرم؛ و دغدغه‌شان دغدغه همیشه بهتر انجام دادن کار است. از «چگونگی» می‌پرسند و به «چرایی» توجهی ندارند. علت این غفلت آگاهانه را می‌توان در حرف‌های فرانسیس بیکن دانشمند انگلیسی آن دوران یافت: «هدف، افزایش «قدرت» انسان است» برای افزایش تولید و رسیدن به سود مادی بیشتر. و در این‌باره رجوع کنید به مقالاتی که در مورد خردگرایی نوشته شده است.

دانشمندان اسلامی ما معتقدند که نیل به تدین انسان را به مقام راست‌قامتی و استقلال می‌رساند (در عرفان اسلامی به این حالت «یقظه» می‌گویند) و دینی که در این کنکاش به دست آید دینی بالذات است نه از روی اکراه و اجبار.

مسیری که «سیذارتا» طی می‌کند نه قابل الگوبرداری است و نه قابل توصیه. به جرأت می‌توان گفت که اگر نویسنده نقش دانای کل را نداشت، خود «سیذارتا» هم با آن همه نبوغ و استعداد در پیچ و خم راه گم می‌شد.

برای پیدا کردن پاسخی بهتر به سئوال اصلی این کتاب، می‌توان به دو کتاب زیر مراجعه کرد:
بخش اول کتاب «تدین، حکومت، توسعه» نوشته محمدجواد لاریجانی (ناشر: مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر. محل فروش: نبش مطهری و بزرگراه شهید مدرس، فروشگاه مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر)
و دو فصل اول کتاب آزادی معنوی نوشته استاد
شهید مرتضی مطهری (ناشر: صدرا. محل فروش: میدان انقلاب، روبروی دانشگاه تهران، انتشارات حکمت) نسخه‌های قابل توصیه و الگوبرداری برای رسیدن به تدین هستند. اولی به چرایی و اهمیت «تدین» می‌پردازد و دومی چگونگی سیر در این مسیر را مشخص می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...