جدال نابرابر | شرق


رمان «مه‌مانی» نخستین رمان منتشرشده احمد درخشان است. رمانی که با ورود معلم تازه‌کار به میدانگاه یک روستا و پیاده‌شدنش از مینی‌بوسی آغاز می‌شود. نشانه‌ها و مشخصه‌هایی که نویسنده از همان گام نخست روایت قصد نشان‌دادن‌شان را دارد، خواننده را وارد جهانی دیگر می‌كند. جهانی که مهم‌ترین نکته و شاخصه‌اش، جدال جهل و خرافات با آگاهی و دانش است. جدالی میان ترس و حقیقت و به‌اثبات‌رساندن موجودیتی که آرام‌ آرام در بی‌زمانی و بی‌مکانی مطلق محو می‌شود.

مه‌مانی احمد درخشان

نویسنده پیش از شروع رمان و در «گذر اول» در دو جمله کوتاه تکلیف خود را با خواننده مشخص می‌کند: «ای که داخل می‌شوی، دست از هر امیدی بِشوی». این عبارت خود برای مؤلف یک فصل از کتاب محسوب شده و به این نکته اشاره دارد که نویسنده جهان خود را می‌آفریند و تأکید می‌کند که اگر به اثر من وارد می‌شوی از پیش‌فرض‌های ذهن خود دست بردار. یکی از مهم‌ترینِ این ویژگی‌های این داستان، استفاده ظریف از دستمایه‌های طنز است. او این توانایی را دارد که با استفاده از امکانات طنز، روابط جدی و پیچیده انسانی را در زندگی امروزی به عرصه نگاه و تحلیل انتقادی بکشاند و به لایه‌های زیرین و عمیق رفتارها و روابط فردی و اجتماعی انسان امروز پا بگذارد. درواقع درونمایه رمان «مه‌مانی» با استفاده درست و بجا از عنصر طنز به جهان پیرامون خود نوعی نگاه ویژه را دارد. طنزی که در رمان «مه‌مانی» به‌کار رفته، غالبا در زیرلایه‌های داستان خود را نشان می‌دهد و ذهن و تفکر خواننده را به چالش می‌کشد. از همان ابتدای رمان شاهد رویارویی طنزآلود اهالی روستا در تقابل با آقامعلم هستیم که آرام آرام به رویارویی میان قدرت و زیردست می‌انجامد. چنان‌که درمی‌یابیم قبل از ورود آقامعلم به‌عنوان شخصیت اصلی رمان، معلم‌های بسیار دیگری نیز در گذشته و در تقابل و رویارویی با اهالی روستا و بچه‌هایشان دچار مصیبت شده و پا به فرار گذاشته‌اند.

ماجرای اصلی رمان زمانی رقم می‌خورد که آقامعلمِ تازه‌وارد روستا، علی‌رغم داشتن روحیه‌ای ترسو، جسورانه تصمیم می‌گیرد تا در برابر تمامی عوامل و معضلاتی که روستاییان با ایجادش قصد دارند او را همچون همنوعان دیگرش از صحنه به در کنند، بایستد و از خود مقاومت نشان دهد. اگرچه خصوصیت ترس در برخوردها و رفتارهای معلم، خلق ویژگی‌های «طنز» را در رمان امکان‌پذیر می‌کند، می‌توان به خوانشی دیگر هم در رمان «مه‌مانی» رسید. بی‌سوادی، خرافات، تعصبات نابجا و در مجموع ناآگاهی جمعی اهالی روستا در برابر شخصیتی قرار می‌گیرد که مجبور شده برای گذراندن دوران تجربی حرفه معلمی به این روستا بیاید تا توانایی‌ها و شگردهای خود را در عرصه آموزش نشان دهد و بتواند به استخدام آموزش‌وپرورش درآید. دوره‌ای که اگر آن را با موفقیت پشت ‌سر بگذارد، می‌تواند «لیلا» عشق خود را به‌دست آورد، عشقی که در دسترس نیست و امکان مکالمه با او نیز در این روستا میسر نیست. درواقع به‌دست‌آوردن «لیلا» برای آقامعلم، می‌تواند نشانه و دورنمایی از یک هدف والا برای کسی باشد که در برابر اِعمال قدرت و سرکوب از سوی اهالی روستا و در جهت آگاهی‌بخشی به فرزندان آنها ایستادگی می‌کند و با رنج‌هایش نیز کنار می‌آید. آقامعلم بیش از آن‌که با بچه‌های مدرسه درگیر باشد با اهالی روستا مسئله دارد. به‌گونه‌ای که اهالی روستا با تنگ‌کردن عرصه بر او به انحای مختلف می‌خواهند او را مجبور به ترک روستا و فرار کنند.

اهالی روستا به‌زعم خود قصد دارند تا موجب نجات‌بخشیدن بچه‌هایشان از عرصه آگاهی و دانایی شوند، زیرا آگاهی و ارتقای سطح فهمِ نسل بعد از خود را در منافات با زندگی خود می‌دانند. همین‌جاست که استفاده از مقوله «طنز» در زیرلایه‌های معنایی و مفهومی روایت موجب می‌شود تا ریتم تقابل‌ها و روابط شخصیت‌ها برای خواننده با افت‌و‌خیزهای بجا همراه شود. نویسنده کوشیده است تا هماهنگی لازم را میان فحوا و محتوای درونمایه اثرش با ساختار و فرم بیرونی آن به‌وجود آورد و در این میان زبان نقش سازنده‌ای ایفا می‌کند. زبان که در روند حرکتی این رمان و شخصیت‌هایش مؤثر واقع می‌شود، در نقش‌دادن به فضاها و شخصیت‌های رمان نیز سازنده است. زبان «مه‌مانی» اگرچه یکدست و یکپارچه است اما در سیر تحولی رمان ایستا نیست و فراز و فرودهای خاص خود را دارد. رمان «مه‌مانی» با بیرون‌کشیدن فضاهای روایی خود از فضاهای عادت‌شده آپارتمانی داستان‌نویسی سالیان اخیر سعی دارد از یك‌ سو فضاهای دیگری از زندگی مدرن انسان را نشان دهد و از سوی دیگر مرز میان واقع‌گرایی و توهم را از میان ببرد و نوعی واقعیت جادویی ایجاد كند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...