نه به برتری‌جویی | آرمان امروز


آورام الپرت [Avram Alpert] می‌خواهد ما را به سمت تفکری سوق دهد که «کافی‌بودن» می‌تواند به‌خوبی ضیافتی آنچنانی و حتی بهتر از یک جشن اعیانی باشد. در کتاب «زندگی خوب و بسنده» [the good-enough life] (ترجمه نگار شاطریان، نشر بیدگل) او طیف گسترده‌ای از بیماری‌های اجتماعی و فراگیر در سطح جهان را این‌گونه تشخیص می‌دهد که ذهنیت «برتری‌جویی» به‌عنوان یک ارزش ریشه در تعهدات ما دوانده است.

خلاصه کتاب زندگی خوب و بسنده» [the good-enough life] آورام الپرت [Avram Alpert]

به‌گفته الپرت، طرز فکر برتری‌جویی دو جزء اصلی دارد: اولین مورد بر زندگی فردی ما تأثیر می‌گذارد، زمانی که ما بر این عقیده باشیم که هدف از زیستن این است که بهترین باشیم، متشخص، دانشمند، نوازنده مشهور فلوت یا داشتن بهترین امکانات، از جمله داشتن ماشین آخرین مدل، تابلوهای نقاشی گران‌قیمت، شریک زندگی مثال‌زدنی، مدرک دانشگاهی عالی‌رتبه. مورد دوم ذهنیت بزرگی و کمال‌گرایی بر زندگی اجتماعی ما تأثیر می‌گذارد، زمانی که ما براساس این اصل عمل می‌کنیم که جامعه، باید به کسانی که بزرگ‌ترین نابغه‌ها، ورزشکاران، هنرمندان، رهبران حقوق مدنی یا مبتکران تجارت هستند، پاداش دهد و در مقابل آنها سر تعظیم فرود آورد، و ما سوار بر موج متراکم آنان باعث دیده‌شدن بیشتر این ازمابهتران می‌شویم.

الپرت بر این استدلال خرده می‌گیرد و در پی کمال‌گرایی‌بودن را اشتباه می‌پندارد و خاطرنشان می‌کند که به‌دنبال برتر‌بودن شخص را نسبت حتی به فرزندان خود ناراضی و بی‌رحم می‌سازد، درحالی‌که پاداش و مزیت‌های اجتماعی و اقتصادی برای این بزرگان، بسیاری از مردم را غمگین و مستاصل می‌نماید. خواسته‌های این بزرگان هرگز فروکش نکرده و پایانی ندارد.

‏«زندگی خوب و بسنده» هیچ شایسته‌سالاری را، حتی احترام به نابغه‌های علمی یا رهبران حقوق مدنی را جایز نمی‌داند. تا زمانی که ما سلسله‌مراتبی مبتنی بر شایسته‌سالاری داشته باشیم، در بهترین حالت ممکن تلاش ما برای به وقوع‌پیوستن برابری مادی در طی یک یا دو نسل آینده شکل خواهد گرفت. الپرت در اینجا از مفهوم «اقتصاد موقعیتی» فِرد هیرش استفاده می‌کند، که به توزیعِ «کالاهای موقعیتی» اشاره دارد نه توزیعِ پول. جوایز، توجه یا حتی عشق، املاک کنار ساحل، بهترین مدارس. الپرت استدلال می‌کند که ما نمی‌توانیم برابریِ مادی را همزمان همراه با نابرابریِ موقعیتی داشته باشیم، زیرا افرادی که موقعیت مطلوبی دارند مزایای خود را از دست خواهند داد. حتی اگر بهترین نوازنده ترومپت یا از نظر اخلاقی برجسته‌ترین رهبر باشی، و از احترام کافی برخوردار باشی و تمام تلاش خود را برای بهترین زندگی ممکن انجام داده باشی زمین بازی برای مدت طولانی یکسان نخواهد بود؛ حتی اگر زمین بازی عادلانه باشد. این بزرگان در چنین دنیایی برای فرزندانشان امکاناتی فراهم می‌آوردند و به مدارس و ارتباطاتی دسترسی خواهند داشت که فرزندان افراد عادی نمی‌توانند رویای آنها را ببینند. خیلی زود، آشکار خواهد شد که بار دیگر، شایستگی به‌تنهایی برای تضمین موفقیت کافی نیست. ما باید همزمان یا حتی قبل از آن تغییری اساسی در ارزش‌های خود ایجاد کنیم.

شاید بتوان گفت درحالی‌که اهداف الپرت ماتریالیستی است – کفایت و نجابت برای همه – او متقاعد شده که ابزار دستیابی به این اهداف به همان اندازه که تغییر در نگرش است، تغییر در ابزار تولید خود ما نیز هست. مشکل از همان کالاهای موقعیتی است: اگر با ذهنیتِ عظمت‌گرایی، آنها را به‌طور نابرابر توزیع کنیم، به زودی برابریِ مادی تهدید می‌شود. مکانیسمی که می‌توان توسط آن قلب‌ها و ذهن‌ها را تغییر داد کمی مبهم است؛ همان‌طور که در کتاب حاضر به آن پرداخته شده – اما خود الپرت از عبارت «این به اندازه کافی خوب است» استفاده می‌کند. برای هر فکرِ امیدوارکننده‌ای نباید سی سال برای اجرای آن به انتظار نشست.

«زندگی خوب و بسنده» یک روایت بزرگ است. و به دلایلی قابل قبول و اصولی به‌طور ناموزونی در ارائه و پردازش لحظات هیجان‌انگیز موفق است. گاهی اوقات اصرار الپرت برای معطوف‌کردن ذهن ما به سمت راه‌حل‌های «به اندازه کافی خوب» که از قبل در اختیار داریم و جزو بدیهیات است؛ اما گاهی اوقات، به‌ویژه در فصل پایانی درباره واکنش‌ها به تغییرات آب‌وهوایی، امتناع از وحی خود وحیانی است. الپرت موضع ما را بازنگری می‌کند: ما در آستانه آخرزمان نیستیم و منتظر نوآوری و بدعتی هستیم که ما را نجات دهد. ما در آستانه درماندگی و بیچارگی همه‌گیر هستیم و در انتظار شیوه و طریقی از دانسته‌های خود هستیم که آیا بتوانند به دادمان برسند یا نه؟ «باشد که راهی بیابیم تا اطمینان حاصل کنیم که همه ما هم در بارِ سنگین مسئولیت و هم در فضل سهیم هستیم.»؛ ایده بزرگ الپرت «کفایت» است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...