پیچیدگی‌های انسان امروز در داستانهایی متنوع | الف


کتاب «آن‌قدر خوب که نمی‌تواند واقعی باشد» متشکل از داستان‌های برگزیده‌ی جایزه اُ.هنری در سال 2017 [Prize Stories 2017: The O. Henry Awards] است که تنوع ژانری بیشتری نسبت به سایر کتابها مجموعه‌های جایزه اُ. هنری دارد و از گونه‌ی رئالیسم اجتماعی تا گوتیک را می‌توان در آن سراغ گرفت. گاه قصه با رویکردی کاملا کلاسیک روایت می‌شود و گاه با فرمی مدرن پیش می‌رود. همین‌طور فضاهای داستانی نیز از شهری شلوغ و توسعه‌یافته تا مکان‌های سورئال را در بر می‌گیرند؛ داستان‌هایی که از تنوع و پیچیدگیِ مسئله‌های انسان امروزی با جهان پیرامونش حکایت می‌کنند. مجموعه‌ای که می‌تواند آلبومی پر از تصاویر بدیع از زندگی و زمانه‌ی انسان امروزی پیش روی مخاطب قرار دهد.

آن‌قدر خوب که نمی‌تواند واقعی باشد»  داستان‌های برگزیده‌ی جایزه اُ. هنری در سال 2017 [Prize Stories 2017: The O. Henry Awards]

داستان اول کتاب که عنوان مجموعه نیز از آن گرفته شده، به نویسنده‌ی آمریکایی میشل هانیون اختصاص دارد. هانیون که عمدتاً رمان‌نویس است، در این داستان کوتاه همانند اغلب آثارش به قصه‌های بلوغ و معضلات مختص جوانان پرداخته است. گیل، قهرمان داستان، دختر هجده ساله‌ای است که با اعتیاد دست و پنجه نرم می‌کند. پرستار خانواده‌ی او که خود سابقه‌ی اعتیاد داشته و اکنون سال‌هاست که ترک کرده، او را به انجمن‌های ترک اعتیاد می‌برد. آنها در طول راه از مصائب مشترک خود به عنوان معتاد می‌گویند. تن‌فروشی، کمک به قاچاق مواد، گدایی و کارتن‌خوابی، تجارب تلخی است که هر دو از سر گذرانده‌اند و هر گوشه‌ی شهر برایشان یادآور بخشی از خاطرات دردناک است. پرستار تلاش می‌کند گیل را متوجه مشکلاتی کند که پدر و مادرش به خاطر اعتیاد او تحمل می‌کنند. گیل به نوعی حلقه‌ی اتصال پدر و مادرش است و بدون او، آنها هیچ لحظه‌ی مشترکی را نمی‌توانند با هم تصور کنند. اما گیل آن‌قدر هوشیار نیست که بداند فقدان‌اش با خانواده چه خواهد کرد. ناپدید شدنِ او البته گردونه‌ی اتفاقات را به نقطه‌ای غیرقابل انتظار سوق می‌دهد و این نشان از پیوستگی‌هایی پنهانی میان انسان‌ها دارد که تنها در شرایط بحرانی متوجه آن می‌شوند.

داستان شاخص دیگر این کتاب به آلن روسی تعلق دارد. داستان «مرد بودایی» از رنج‌های یک راهب سریلانکایی حکایت می‌کند که درگیر یک بیماری ناشناخته می‌شود، اما همچنان می‌خواهد مسئولیت‌هایی را که به عنوان راهب در آیین بودایی دارد، انجام دهد. او هنوز مراقبه می‌کند و با وجود بیماری‌ای که ناتوانش کرده، مناسک و تمرین‌هایش را مو به مو اجرا می‌کند. روسی تلاش می‌کند با زبانی طنز دغدغه‌های مردی را که بیماری باعث شده به گذشته‌اش برگردد و سراغ زادگاه‌اش را بگیرد، بیان کند. گذشته‌ای که با آنچه اکنون بر او می‌گذرد تناقض‌های جدی دارد و مرد می‌خواهد در این میان به تعادلی میان زندگی پیش رو و ناملایماتی که از سرگذرانده برسد. 

داستان «باغ شناور» نوشته‌ی ماری چِیپِل، فضایی گروتسک دارد و یادآور داستان لاتاری شرلی جکسون است. در این داستان، کامیونی نظامی که عنوان تاکسی روی آن چسبانده شده، تنها زنان را سوار می‌کند تا نگهبان مجسمه‌ای باشند که نماد پدر آب است. اما پرداختن به موضوع ِ «فقدان» در پسِ این اتفاق که دقیقاً بعد از یک جشن محلی رخ می‌دهد و تماشاچیان را به حیرت وامی‌دارد، معادلات مرتبط با نقش زنان و مردان را در جوامع انسانی پیچیده‌تر می‌کند.

جوزف اونیل با داستان «مسافر قابل اعتماد» در این مجموعه حضور دارد. قصه حول محور زندگی پس از بازنشسته‌گی زوجی نیویورکی می‌گذرد. آنها به کانادا مهاجرت می‌کنند و برای آینده برنامه‌ای پرهیجان در نظر می‌گیرند. آنها شوق تجاربی در عرصه‌ی جاسوسی، سفرهای ماجراجویانه، کوچ‌نشینی و کنسول‌گری افتخاری دارند که موجب می‌شود دنیایی تازه را در سالمندی پیش روی خود ببینند. زندگی روزمره در نیویورک برای آنها خالی از هیجان و معنا بوده است. اما حالا با فراغت از کار می‌توانند به تمام بلندپروازی‌های خود در سفر جامه‌ی عمل بپوشانند. موقعیت‌های کمیکی که در سایه‌ی تعاملات اجتماعی برای این زوجِ پیش‌بینی‌ناپذیر رخ می‌دهد، جذابیت‌های بسیاری را برای مخاطب ایجاد می‌کند.

در داستان «حمایت» نوشته‌ی پائولا پرونی، داستان زنی روایت می‌شود که از نیویورک برای تعطیلات کریسمس به رُم سفر می‌کند تا چند روزی را با مادربزرگ بیمار و از پا افتاده‌اش بگذراند. آنچه موضوع اصلی این داستان را تشکیل می‌دهد، چالشی است که معمولاً در شکاف نسلی رخ می‌دهد. مادربزرگ ازدواج و تعهدی را که از پس آن می‌آید مایه‌ی خوشبختی می‌داند. از نظر او حمایت واقعی تنها در سایه خانواده محقق می‌شود. این چیزی است که شخصیت اصلی داستان قادر به درک آن نیست و بنابراین می‌کوشد از زیر بار انتقادات تند و تیز مادربزرگ‌اش بیرون بیاید. اما وقایعی که طی چند روز رخ می‌دهد موجب تغییر نگاه شخصیت می‌شود و دیدگاه او درباره ارتباطات انسانی و حمایت عاطفی شکل تازه‌ای پیدا می‌کند.

اما «نقطه‌ی آبی» که در صدر داستان‌هایی با موضوع روز در این مجموعه قرار گرفته، به مصرف مخدری هم‌نام با عنوان داستان می‌پردازد که زندگی آدم‌ها را زیرورو می‌کند. با این‌که مخدر توهماتی به‌جود می‌آورد که مقابله با آن برای مصرف‌کننده و اطرافیانش بسیار دشوار است، اما ماجراهای داستانی نهفته در آن نشان می‌دهد که به تحول آدمهای درگیر مواد روان‌گردان باید به شکلی متفاوت نگاه کرد. آنها ممکن است سخت‌تر از بقیه معتادان به تغییر تن دهند و شکل مقاومت‌شان هم به گونه‌ای است که اطرافیان را مرعوب خود می‌کند. «نقطه‌ی آبی» در عین این که می‌تواند نقطه‌ی آغاز خلاصی از بعضی رنج‌ها به نظر بیاید، نقطه‌ی پایان بعضی فرصت‌های طلایی نیز برای انسان به شمار می‌آید: «پدربزرگم به همراه پدرم باغی شناور ساخت و پدربزرگش نیز به کمک پسرانش یکی ساخت. راستی پدرم کجاست؟ من خیلی وقت‌ها به نوشته‌ی پدرم که در دستش لوله کرده بود فکر می‌کردم. به اینکه آیا ساعت‌ها، یا حتی روزها، تکه کاغذ را در دستش نگه داشته تا آن را به عابری قابل اعتماد بدهد؟ به این که اگر زمانی بازگشتم، مادربزرگم می‌تواند ساخت این باغ‌ها را به من یاد بدهد؟ تصویر خاک بلند شده از کامیونشان که از من دور شد، تصویر خانه‌مان را پاک کرد و در آن لحظه احتیاج داشتم که بطری آب را به  سمت خودم کشیده و گلوی خشکم را تر کنم.»

[«آن‌قدر خوب که نمی‌تواند واقعی باشد» برگزیدگان جایزه اُ. هنری 2017 با ترجمه مائده رحماندوست و توسط انتشارات نیستان منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...