«مردی که فریاد می‌زد ترزا و داستان‌های دیگر» شامل چهار داستان کوتاه به قلم ایتالو کالوینو، با ترجمه فرید قدمی توسط انتشارات مانیا هنر منتشر شد.

مردی که فریاد می‌زد ترزا و داستان‌های دیگر

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، انتشارات مانیا هنر این کتاب را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۲۸ صفحه و بهای ۱۲ هزار تومان منتشر کرده است. این کتاب نخستین مجلد از مجموعه «کژ» این‌ناشر است.

کتاب شامل چهار داستان کوتاه از کالوینو به ترتیب با این عناوین است: «مردی که فریاد می‌زد تِرِزا»، «مردی که فقط شب‌ها بیرون می‌آمد»، «تابش» و «سر کردن».

ایتالو کالوینو یکی از شگفت انگیزترین نویسندگان قرن بیستم است. شگفت‌انگیزی او به دلیل خلق فضاها و شخصیت‌هایی یکه است که شاید در طول تاریخ ادبیات مانندی نداشته‌اند. همین نکته باعث شده تا آثار کالوینو از لحاظ فرم نیز خاص باشند، فرمی که در هماهنگی کامل با محتوای دلنشینش است. گابریل گارسیا مارکز درباره کالوینو چنین گفته: «بزرگترین قصه‌گوی عصر ما کالوینو است.»

کالوینو در ایران بیشتر به خاطر رمان‌های شاهکارش یعنی آثاری چون «بارونِ درخت نشین»، «ویکنت دونیم شده»، «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری»، «شوالیه ناموجود» و… مشهور است و داستان‌های کوتاه او کمتر ترجمه شده، داستان‌هایی طنز آمیز که مطالعه‌شان لذتی هم‌طراز با مطالعه رمان‌های این نویسنده نامدار می‌آفریند.

ترجمه این داستان‌ها سهل و ممتنع است. به واقع مترجم باید به جهان فکری کالوینو اشراف کاملی داشته باشد تا بتواند از عهده برگردان فارسی‌شان برآید. کاری که فرید قدمی به خوبی آن را انجام داده است.

بخشی از داستان «مردی که فریاد می‌زد ترزا» را در ادامه بخوانید:

«از پیاده رو آمدم بیرون، چند قدمی پَس پَسکی رفتم و رو به بالا نگاه کردم و از وسط خیابان، در حالی که دست‌هام را دو طرف دهانم گذاشته بودم تا بلندگویی درست کنم، سمت بالاترین طبقه‌ی ساختمان فریاد زدم: «ترزا!»
سایه‌ام از ماه ترسید و خودش را بین پاهام پنهان کرد. یکی از کنارم رد شد. دوباره فریاد زدم: «ترزا!» یارو آمد کنارم و گفت: «اگه بلندتر داد نزنی که طرف صدات رو نمی‌شنوه! بیا دوتایی امتحان کنیم. پس من تا سه می‌شمارم، سر شماره‌ی ۳ با هم داد می‌زنیم، حله؟» و گفت: «یک، دو، سه.» و هر دو فریاد زدیم: «ترزااااااا!»
جمع کوچکی از دوستان که از تئاتر یا کافه‌ای بر می‌گشتند ما را دیدند که داریم داد می‌زنیم. گفتند: «یالا، بیاین ما هم یه دادی برسونیم.» و آنها هم وسط خیابان به‌مان ملحق شدند و مرد اول گفت یک دو سه و بعد همه با هم فریاد زدیم: «ترزاااااااا!»
آدم‌های دیگری هم آمدند و به‌مان پیوستند، ربع ساعتی که گذشت دیگر برای خودمان جماعتی شده بودیم، دسته‌ای تقریباً بیست نفره…»

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...