«فقر، بزرگترین عامل جنایت است.» این گزاره‌ی سقراط، بر داستانِ «آن پری‌زاد سبزپوش»، از مجموعه‌ای با همین نام اثر صمد طاهری که نشر نیماژ در سال ۱۴۰۲ منتشر کرده، سایه افکنده است. طاهری با بازگشت هوشمندانه به سال‌های تلخ قحطی و گرسنگی دوم (۱۳۲۰)، تصویری تکان‌دهنده از جنایاتی ارائه می‌دهد که ریشه در نیازهای اولیه‌ی انسانی و فشارهای طاقت‌فرسای اجتماعی دارد؛ قصه‌ای که در آن کودک‌کشی و زن‌کشی، نه یک استثنا، که به گواهی تاریخ، واکنشی بیمارگونه به شرایط اضطراری بوده است.

«آن پری‌زاد سبزپوش»

آغاز داستان با «فراموشی» برادری (حسینعلی) رقم می‌خورد، اما این فراموشی، گویی نقابی است بر زخمی عمیق‌تر. تنها آن سال شوم و برادر خردسال گمشده (درویش)، از گزند این فراموشی در امان می‌مانند. راوی داستان، که خود برادر بزرگتر است اما بنا به دلایلی خود را کوچکتر معرفی می‌کند، در کنار این دو برادر، شاهد حضور پیرمردی و نوه‌اش گودرز است که در آن سال پر از مصیبت، همسفرشان می‌شوند.

حسینعلی، برادر میانی، نماد عقلانیت و حس عدالت‌خواهی است؛ با تیزبینی، خوراک را از ناخوراک بازشناخته و در تقسیم اندک دارایی‌ها، انصاف را رعایت می‌کند. در سوی دیگر، عباسعلی، برادر دیگر، با دنیای خیال‌پردازی و خرافات خود، در تقابل آشکار با منطق حسینعلی قرار دارد. درویش شش‌ساله، نماد معصومیتی است که قربانی این چرخه شوم می‌شود؛ معصومیتی که گویی به بهای اندک (یک مشت کشک) قربانی مطامع می‌شود و گودرز، نوه پیرمرد، در غیاب او، تا حدی خلاء درویش را پر می‌سازد.

طاهری، در همان آغاز با حرکتی غافلگیرکننده، «عقل» (حسینعلی) را به ورطه فراموشی می‌کشاند. این نشان می‌دهد که چگونه شرایط اجتماعی می‌تواند بنیادهای عقلانیت را متزلزل کرده و انسان را به سمت جنون سوق دهد. اما نکته‌ی شگفت‌انگیز، باقی ماندن «آن سال» و «آن برادر خردسال کشته‌شده» در حافظه تاریخی است؛ این همان حافظه‌ای جمعی است که پتانسیل نجات‌بخشی دارد، اما در این داستان، گویی به شکلی بیمارگونه عمل می‌کند.

نویسنده با هوشمندی از «بینامتنیت» بهره می‌برد؛ عناصری چون چاه (یادآور یوسف)، کشتی (داستان نوح) و خشونت علیه زنان و دختران (ریشه‌دار در سنت‌های اعراب پیش از اسلام)، به جنایات داستان، ابعادی تاریخی و اسطوره‌ای می‌بخشند. این ارجاعات، همچون پژواک‌هایی در ناخودآگاه جمعی، ما را به کاوش در اعماق تاریخ و ریشه‌های غفلت فرا می‌خوانند.

«آن پری‌زاد سبزپوش»، تقابلی تلخ میان عقل و خرافه است که در نهایت، خرافه بر عقل غلبه می‌کند؛ واقعیتی که همچنان در تار و پود جامعه‌ی ما تنیده است. مرگ درویش و تلاش گودرز برای روایت حقیقت، که شش بار تکرار می‌شود اما شنیده نمی‌شود، گویای این حقیقت است که تاریخ، گاه قربانی سکوت و ناباوری می‌شود. در این میان، داستان پری سبزپوش، که روح مادر را تداعی می‌کند و درویش را با خود می‌برد، تلاشی ناخودآگاه برای توجیه فاجعه و پنهان کردن حقیقتی دردناک است.

این داستان، حکایت تکراری ماست: «ما آنچه را می‌بینیم، باور نمی‌کنیم.» در انتظار «آن پری‌زاد سبزپوش» می‌مانیم، در حالیکه دچار فراموشی شده‌ایم؛ واقعیت را در برابر دیدگانمان می‌بینیم، اما از پذیرش آن سر باز می‌زنیم. عباسعلی، راوی‌ای که از ابتدای تولد ما همراه ما بوده، گاه مورد تمسخر قرار می‌گیرد، اما در پس این تمسخر، ریشه‌های عمیقی از باور نهفته است؛ باوری که حاضر نیست حقیقت تلخ را بپذیرد.

«آن پری‌زاد سبزپوش» داستان دلخراش کشتن زنان و دختران است. نقل قول بزرگ دهکده که از ترس تجاوز، مردان را به کشتن زنان و دختران خود و انداختنشان به چاه تشویق می‌کند، تصویری هولناک از فروپاشی اخلاقی و اجتماعی است؛ فروپاشی‌ای که منجر به جنون و نابودی تدریجی مردان نیز می‌شود. این چرخه معیوب، چقدر برایمان آشناست!

امروز، با خواندن داستان طاهری، اشک ریختم؛ اشک برای فراموشی، برای کودک‌کشی و زن‌کشی، و برای ناتوانی ما در مواجهه با حقیقت. شاید همین خواندن، همین درک این درد مشترک، بتواند دریچه‌ای به سوی بیداری بگشاید. و همانطور که کافکا می‌گوید: «شاید تنها داستان‌های خوب بتوانند چون تبری دریای منجمد وجودمان را در هم بشکنند.» این داستان، تبر کوچکی است در دست ما، برای شکستن یخ‌های سکوت و فراموشی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...