آلیس مونرو درگذشت

26 اردیبهشت 1403

آلیس مونرو [Alice Munro] نویسنده کانادایی برنده جایزه نوبل ادبیات و از بزرگترین نویسندگان داستان کوتاه در سن ۹۲ سالگی درگذشت.

آلیس مونرو [Alice Munro]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، «آلیس مونرو» که برای بیش از ۶۰ سال، زندگی روزمره را از دریچه داستان کوتاه بررسی می‌کرد، در سن ۹۲ سالگی در خانه انتاریو درگذشت. او بیش از یک دهه از زوال عقل رنج می برد.

مجموعه آثار مونرو که زمانی با لقب «چخوف کانادایی» نامیده می‌شد، بر اساس فرم‌ها و موضوعاتی بود که به‌طور سنتی توسط جریان اصلی ادبی نادیده گرفته می‌شد. سالها بعد که شهرت مونرو رو به افزایش رفت، داستان‌های کمتر دیده شده‌اش از افراد ظاهراً ساده در شهر کوچک کانادایی، تعداد زیادی جوایز بین‌المللی از جمله جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۳ را برای او به ارمغان آورد.

«مارگارت اتوو» زمانی او را «در میان نویسندگان،اصلی زبان انگلیسی نامید، در حالی که «جاناتان فرانزن» درباره او نوشت: «مونرو یکی از معدود نویسندگانی اسنت که وقتی می‌گویم داستان‌نویسی دین من است، او را در ذهن دارم».

«آلیس مونرو» متولد ۱۰ جولای ۱۹۳۱ در شهر "وینگهام" کانادا در خانواده‌ای به دنیا آمد که پدرش کشاورز و مادرش معلم مدرسه بود. او در نوجوانی نویسندگی را آغاز کرد و در سال ۱۹۵۰ اولین رمان خود با نام «ابعاد یک سایه» را زمانی که مشغول به تحصیل در دانشگاه اونتاریو غربی بود، منتشر کرد. او در سال ۱۹۵۱ دانشگاه را ترک و ازدواج کرد و به همراه همسرش به شهر ویکتوریا مهاجرت کرد.

مونرو سپس در سال ۱۹۶۸ با اولین جلد از مجموعه داستان کوتاه «رقص لاله‌های خوشحال» موفق به کسب جایزه گاورنر جنرال کانادا شد. این روند موفقیت با انتشار کتاب «زندگی‌های دختران و زنان» در سال ۱۹۷۱ و کتاب «فکر می‌کنی چه کسی هستی؟» در سال ۱۹۷۸ ادامه یافت که این کتاب دومین جایزه گاورنر جنرال را برایش به ارمغان آورد.

او سپس برای معرفی کتاب‌های خود در قالب تور جهانی سه ساله به کشورهای استرالیا، چین و منطقه اسکاندیناوی سفر کرد و سپس در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی به تدریس در دانشگاه بریتیش کلمبیا مشغول شد. او در این سال‌ها به طور میانگین هر چهار سال یک رمان کوتاه به رشته تحریر درآورد.

بیشتر کتاب‌های وی در نشریات و روزنامه‌های معتبری چون نیویورکر، گرند استریت، آتلانتیک مانسلی و "پاریس ریویو" منتشر شده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند.

او سپس رمان «خرسی که کوه را به تسخیر درآورد» را نوشت که دست‌مایه ساخت فیلمی به کارگردانی «سارا پولی» شد که در جشنواره تورنتو ۲۰۰۶ مورد تشویق قرار گرفت.

پس از آن در سال ۲۰۰۶ کتاب «دورنمای کاسل راک» را منتشر کرد و در سال‌های بعد نیز رمان‌ «شادی فراوان» را به رشته تحریر درآورد.

مضمون اصلی داستان‌های مونرو وقایع تخیلی است هر چند که او به دلیل بزرگ شدن در یک محیط روستایی در بسیاری دیگر از داستان‌هایش نیز از محیط روستا برای بیان احساساتش استفاده کرده است.

آخرین داستان بلند وی در سال ۲۰۱۲ تحت عنوان «زندگی عزیز» منتشر شد و آخرین مجموعه داستانی وی نیز در سال ۲۰۱۱ انتشار یافت.

«آلیس مونرو» چندین سال پیش از دنیای نویسندگی اعلام بازنشستگی و اعلام کرد احتمالا دیگر چیزی نخواهد نوشت. وی با اعلام اینکه «بهتر است ناگهانی بروم»، از علاقه‌مندان‌ آثارش خواسته کتاب‌های قدیمی او را دوباره و چندباره بخوانند که تعدادشان هم زیاد است.

«آلیس مونرو» که گاه همپای «چخوف» روس محسوب می‌شود، در سال ۲۰۰۹ جایزه بین‌المللی من بوکر را دریافت کرد.

وی سه‌بار در سال های ۱۹۶۸، ۱۹۷۸ و ۱۹۸۶ موفق به کسب جایزه داستانی "گاورنر جنرال" کانادا شد. «مونرو» در سال ۱۹۹۰ جایزه کتاب "تریلیوم" را گرفت و در سال ۱۹۹۷ شایسته دریافت جایزه "پن/مالمود" برای داستان کوتاه شد.
این نویسنده که دو بار در سال‌های ۱۹۹۸ و ۲۰۰۴ جایزه ادبی "گیلر" را کسب کرد، در سال ۱۹۹۸ جایزه انجمن ملی منتقدین کتاب آمریکا را برای «عشق یک زن خوب» به دست آورد.
وی دو بار در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ جایزه داستان کوتاه "اوهنری" را دریافت کرد و جایزه نویسندگان کشورهای مشترک‌المنافع نیز در افتخارات او دیده می‌شود.

این نویسنده کانادایی همچنین در سال ۲۰۰۵ مدال افتخار ادبیات را از انجمن ملی هنرهای آمریکا گرفت و در سال ۲۰۱۰ نشان شوالیه فرانسه را به گردن آویخت.

................ هر روز با کتاب ................

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...