سمیه خاتونی | ایبنا
محسن فخری بعد از ترجمه کتابهای «دلگرمیها»، «کارین: یک خاطره» اثر جوزف کنراد و «ادبیات، فیلم، فرهنگ» اثر مایکل رایان، به سراغ ترجمه مجموعه داستان «در کشوری آزاد: روایت مهاجرت» [In a free state] اثر وی اس نایپل [Vidiadhar Surajprasad Naipaul] رفته است. نایپل نویسنده هندیتباری است که در آثارش موضوع مهاجرت، دیاسپورا و مضامین پسااستعماری در اولویت هستند.
![«در کشوری آزاد: روایت مهاجرت» [In a free state,] وی اس نایپل [Vidiadhar Surajprasad Naipaul]](/files/174841423738207294.jpg)
محسن فخری در این گفتگو، به نکات بسیار مهمی درباره ساختار روایی، سبک نگارش، مسئله مهاجرت، استعمار و پسااستعمار، نقد، ترجمه، مخاطب اثر، و استقبال مخاطب در ایران و جهان پرداخته است. وی همچنین از تفاوت بین مخاطب خاص و عام، تجربه زیسته مخاطب ایرانی، و چالشهای ترجمه وفادار به سبک نویسنده صحبت کرده است:
ساختار کتاب «در کشوری آزاد» به مثابه یک مجموعه داستان، برایم عجیب بود. ارتباط پیشدرآمد و سخن آخر با سه داستان میانی چیست؟
این اثر، مجموعهای از روایتهای مجزاست که با محوریت داستان اصلی با عنوان «در کشوری آزاد» شکل گرفتهاند. در این کتاب، علاوه بر داستان اصلی، دو داستان کوتاه مهم دیگر نیز وجود دارد؛ «یکی از هزار» و دیگری «بگو چه کسی را کشتم». همچنین، پیشدرآمد و سخنآخر کتاب سبکوسیاق سفرنامهای دارند که بیش از آنکه خصوصیات داستانی داشته باشند، حالوهوای سفرنامهنویسی دارند. این مجموعهداستان با همین ساختار متفاوت در سال ۱۹۷۱ موفق به دریافت جایزه بوکر شد.
در واقع هر سه داستان با مضمون محوری مهاجرت و دیاسپورا نوشته شده است، آیا این دغدغه، ارتباطی با تجربه زیسته خود نویسنده دارد؟
نایپل از تبار هندی و زادهی جزایر کارائیب و ساکن انگلستان بود. او در هیچکجا احساس تعلق کامل نداشت و خود را شهروند دنیا مینامید و همین تجربه زیست چندپاره، و قدرت روایتپردازی او باعث شد به یکی از مهمترین نویسندگان نیمهی دوم قرن بیستم و از جنجالیترین نویسندگان در حوزه ادبیات مهاجرت و پسااستعماری بدل شود. او از طریق روایتهایی که در جغرافیاهای مختلف رخ میدهند — از آمریکا گرفته تا انگلستان و مصر — به مسئله مهاجرت، جلای وطن و جابهجایی انسانها میپردازد؛ مسئلهای که امروز نیز یکی از بحرانها و شاید فرصتهای بزرگ جهانی است.
شما با چه دغدغه شخصی به سراغ ترجمه این اثر رفتید و چه ارتباطی میان این اثر و نیاز مخاطب ایرانی معاصر حس کردید؟
من از دوران دانشجویی درگیر ادبیات استعماری و پسااستعماری و نظریات آن بودهام. اثری که پیشتر ترجمه کرده بودم، «خاطره کارین» از ژوزف کنراد، نیز اثری با ویژگیهای تماموکمال ادبیات استعماریست. اما آنچه باعث شد به سراغ «در کشوری آزاد» بروم، قدرت نایپل در روایتگری، خلق موقعیتهای انسانی و نوشتن داستانهایی بود که از مضامین لایهلایه برخوردارند. این نویسنده بهجای نوشتن آثاری که میشود از آنها تعداد بسیاری جملات قصار استخراج و در گوشهای یادداشت کرد – چیزی که متأسفانه بخش زیادی از جامعه رمانخوان ما درگیر آن است – و یا خلق داستانهایی پرتعلیق، به آفرینش موقعیتها و وضعیتهای اگزیستانسیال دست میزند؛ وضعیتهایی که آزادی آدمیان و مسئولیتهای فردی و اجتماعی آنها را محک میزند. او بر تعاملات بین انسانی تأکید دارد و آدمها را همچون جزایر مجزا در تقابل با هم قرار میدهد؛ مثلاً شخصیت باب و لیندا که ناچار به تحمل همدیگر در ششصد کیلومتر رانندگی دوروزه به سمت محل اقامتشان هستند و درعین اشتراکات، دنیاهایی متفاوت دارند.
او در بازنمایی آدمهای جلایوطنکرده شیوهای احساساتگرایانه اتخاذ نمیکند و اهل قربانیسازی از مهاجرین نیست. دیدگاههای او در تقابل با جهان سوم و مردمانش گاهی چنان بیرحمانه و انتقادی بوده که ادوارد سعید در مقالات و کتابهایش بارها او را مورد انتقاد قرار داده. او به اعتقاد من در هیچ جبهه مشخصی نمیایستد و در روایت قصد خطابه، نصیحت، تحسین و یا توبیخ عدهای را ندارد. از همین رو من متن او را پر از موارد ضدونقیض، دوسوگرایانه یا همان ambivalent میدانم. سخت است بشود تکلیف خود را با دیدگاههای او روشن کنی و همین به اعتقاد من جذابیت اوست. درباره ارتباط مخاطب ایرانی با مضمون کتاب هم میتوانم اضافه کنم، اگرچه ایران هیچگاه مستعمره نبوده، اما تجربه مهاجرت بهویژه در دهههای اخیر در کشور ما بسیار پررنگ بوده. ما دیگر با ادبیات مهاجرت بیگانه نیستیم، بلکه امروز بخشی از واقعیت اجتماعی ماست. امروزه ما به شدت نیازمند به خلق ادبیات اصیل مهاجرت هستیم و در کنار آن آشنایی با این ژانر و نویسندگان تأثیرگذارش. علاوه بر این، کتاب حاضر برخلاف برخی آثارِ ازایندست که به دنیا سیاه و سفید نگاه میکنند، فضای بینابینی دارد و خواننده میتواند لایههای معنایی بیشتری از آن دریافت کند.
استقبال مخاطب ایرانی از چنین آثاری چگونه است؟
متأسفانه بسیاری از خوانندگان ایرانی بهدنبال جملاتی هستند که بشود زیرشان خط کشید، نه موقعیتهایی که نیاز به تأمل و درگیری ذهنی دارند. «درکشوری آزاد» اثری است که خواننده را درگیر مفاهیم عمیقتری مانند ازخودبیگانگی، انطباقپذیری مهاجران و برخورد فرهنگی میکند و نیاز به مخاطب جدی و با حوصله دارد.
در این میان آثار نایپل، چه ارزش افزودهای را در تغییر نگاه به جوامع جهان سوم ارائه داده است؟ در طرح این پرسش گریزی میزنم به کتاب «بادبادک باز» خالد حسینی. مثلاً این اثرکاملاً به دنبال مظلوم نمایی از جوامع جهان سوم است؟
نه، اصلاً اینطور نیست. نایپل نویسندهای سانتیمانتال نیست. در آثارش قربانیسازی نمیبینیم. مثلاً شخصیتهای کتاب حاضر خود مسئول بسیاری از آلامی هستند که بر آنها رفته؛ آنها خاکستریاند و ما گاهی با آنها همدردی میکنیم، گاهی دوستشان نداریم و گاهی به آنها میخندیم؛ آنها نه کاملاً قربانیاند و نه صددرصد بیتقصیر. مثلاً در «در کشوری آزاد» با نظرات و برخوردهای متضاد روبهرو میشویم. سخت بشود نتیجه گرفت روایت در کار دفاع از آفریقاییهاست یا منتقد آنهاست. باب که با آنها بسیار احساس همدردی دارد، همزمان از آنها آسیبهای جدید هم میبیند و حتی تا مرز مرگ پیش میرود.

این سبک ادبی، مخاطب خاص خود را می طلبد. آیا همین موضوع باعث شده آنطور که توقع میرفت کتاب مورد استقبال بخش بزرگتری از خوانندگان، شامل خوانندگان عامتر، واقع نشود؟
تا حد زیادی بله. البته دلایل مختلفی برای دیده نشدن کتابها در ایران وجود دارد؛ از جمله نحوه معرفی و پخش توسط ناشر، عدم برگزاری جلسات نقد و تحلیل و… اما در کل، نایپل نویسندهای است که آثارش بیشتر برای مخاطب جدیتر و مشتاقان جدیتر ادبی نوشته شده، نه برای عموم مردم.
وضعیت استقبال جهانی از این اثر چطور بوده؟
من آمار دقیقی از فروش کتاب ندارم، اما وقتی نویسندهای نوبل و بوکر را برده، یعنی در سطح جهانی حتماً جدی گرفته شده است. نایپل یکی از بهترین روایتنویسهای معاصر است که البته آثارش نخبهگرا هستند و طبیعی است که ارتباط مخاطب عام با آثار او سختتر باشد.
در برخی از قسمتهای کتاب، جملات نیاز به چندین بار خوانده شدن دارد و این مسئله خواندن کتاب را برای مخاطب دشوار می کند، چرا؟
من همیشه روانی زبان فارسی را در ترجمه در اولویت قرار میدهم، اما باید به سبک و سیاق نویسنده هم وفادار میماندم. مثلاً در داستان «بگو چه کسی را بکشم»، راوی زمانها را بهم میریزد و اگر من همان ساختار را به فارسی منتقل میکردم، خواندنش بسیار بسیار دشوار میشد. در داستان سوم، یعنی «در کشوری آزاد» دیالوگها پر از ارجاعهای قبلی است که مخاطب گاهی از آنها بیاطلاع است. این بخشی از سبک این روایت است که قرار نیست در ترجمه به آن توضیحی اضافه یا سادهسازی شود.
البته معتقدم تنها روایتی که خواندنش کمی سخت است همین داستان «در کشوری آزاد» است و دلیلش هم این است که بر محور دیالوگ استوار است و نه توصیف و تفسیر. این سختی ذات خود اثر است. البته من تلاش کردم زبان فارسی را روان کنم، ولی سبک را تغییر ندادهام. مثلاً دیالوگهای پیچیده در داستان سوم، اگرچه گیجکنندهاند، اما وفاداری به متن ایجاب میکرد که حفظ شوند.
سبک کلی اثر را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا می توان آن را در سبک پستمدرن یا سیال ذهن طبقه بندی کرد؟
خیر، نایپل نویسندهای رئالیست است و آثارش عمدتاً با سبک و سیاقی رئالیستی نگاشته شدهاند. حتی در روایتهایی که از تکنیکهای خاصی مثل شکست زمان استفاده شده، باز هم در کلیت با سبکهای پستمدرن فاصله دارد. این روایتها بیشتر در پی ترسیم واقعیت اجتماعیاند تا بازیهای فرمی.
یکی از ویژگی های برجسته مجموعه داستان «در کشوری آزاد» مسئله سفر، مهاجرت، دوری از وطن و بیگانه شدن در وطن است.
کاملاً درست است. سفر عنصر کلیدی در ادبیات پسااستعماریست. نایپل در این اثر، با تکیه بر سفر بابی و لیندا به دل آفریقا میزند و خواننده را با بازنمایی وقایع به داشتن نگاهی حقیقتجویانه از آفریقا و نگاه غربی دعوت میکند. این سفر با آنچه در آثاری چون «دل تاریکی» اثر کنراد میبینیم، متفاوت است. بازنمایی آفریقا در روایتهای کنراد تنها به توصیف محیط و جغرافیا محدود نمیشود، بلکه این توصیفات کارکردی ایدئولوژیک دارد. این توصیفات بیانگر تفاوتهای عمیق میان فرهنگها و نگاههای مختلف به «دیگری» است. در اینجا نایپل در عین انتقاد از استعمار، چهرهای اگزوتیک و ظلمزده از آفریقا ارائه نمیدهد؛ او در واقع با ایجاد تعادل در روایت، خواننده را وادار به تأمل میکند.
با توجه به اینکه کتاب پیش رو، خاستگاه مفاهیم نظری مهمی است، مخاطب این کتاب را چه کسانی میدانید؟
این کتاب علاوه بر مخاطب عام برای برای مخاطب جدی و آگاه جذابتر مینماید؛ مخاطبی که با مفاهیم نظری چون مهاجرت، روایت پسااستعماری و شناخت ساختارهای روایی آشنایی دارد. حتی برخی اساتید دانشگاه به دلیل ویژگیهای خاص و چالشبرانگیز، متن این کتاب را برای پایاننامههای ترجمه پیشنهاد دادهاند. از دید هنری و ادبی هم کتاب در لایههای پنهانیاش تعلیق دارد و فضاسازیهای آن بسیار بکر و اندیشیده است. به نظرم تحلیل لایههای پیچیده این کتاب نیازمند جلسات طولانی است و میتواند زمینهای برای بحثهای فکری و نظری در سطح دانشگاهی فراهم کند.
آیا این اثر به لحاظ موضوعات، به ادبیات پسااستعماری و استعمار اشاره دارد؟
بله، این کتاب اثری در حوزه ادبیات پسااستعماری است. ما هرجا تقابل غرب و دیگری را داریم، هر جا مهاجری هست و و غربت و مسائل مرتبط به آن، هر جا انسان غربی و انسانهای سرزمینهای دیگر دنیا برابر هم قرار دارند، متن ما قابلیت خوانش از زاویه گفتمان استعماری و ادبیات پسااستعماری را دارد. برای مثال حتی توصیفات طبیعت در ادبیات استعماری و از جمله این کتاب کارکردی مضمونی و حتی ایدئولوژیک دارند. مثلاً در ادبیات دوره استعمار توصیف جغرافیا در خدمت اهداف استعماری قرار میگیرد، پس خواننده هم باید به روابط معنایی این گونه خصوصیات متن توجه کند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............