درنگی بر پژوهشی مردم شناختی درباره «فال حافظ» | شهرآرا


این عبارت برای خیلی از ما آشناست: «فال حافظ شیرازی با تفسیر کامل». قدیم‌ها که هنوز اینترنت نبود، تقریبا همه کتاب فروشی‌ها چند نسخه گوناگون از دیوان حافظ داشتند که زیر عنوان آن و بین گل وبوته‌های روی جلدش، با خطی ریز، چیزی نوشته بود به این مضمون: همراه با معنی یا تفسیر کامل.

به شاخ نباتت قسم: باور‌های عامیانه درباره فال حافظ

بعد، کتاب را که باز می‌کردی، زیر هر غزل شرح و تفسیری بود درباره سرانجام نیت فال. حالا، اما داستان کمی عوض شده و کلی وبگاه و حتی نرم افزار در فضای اینترنت موجودند که با یک کلیک برایمان فال می‌گیرند و خودشان هم تفسیر می‌کنند. اینجا، مهم نیست باور قدیمی تفأل زدن به حافظ از کجا آمده و این قدر گسترده شده که در سراسر ایران مرسوم است؛ آنچه مهم است فرهنگی است که پشت این تفأل زدن ریشه کرده است.

تاکنون، کتاب‌ها و مقاله‌ها و آثار زیادی درباره «فال حافظ» پدید آمده است. یکی از آثار پژوهشی در این زمینه زیرنظر محمود روح‌الامینی، مردم شناس سرشناس ایرانی، نوشته شده است. روح الامینی زاده مهر ۱۳۰۷ در کوهبنان بود و اسفند ۱۳۸۹ در تهران درگذشت. از او آثار زیادی در حوزه مردم شناسی به جا مانده است. کتاب «به شاخ نباتت قسم: باور‌های عامیانه درباره فال حافظ» سال ۱۳۶۹ در انتشارات «پاژنگ» منتشر شد.

طرف حساب کتاب کیست؟
روح الامینی ابتدا درباره آشنایی‌اش با مرکز «فرهنگ مردم» می‌گوید، مرکزی که برنامه‌های آموزشی و پژوهشی‌اش به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی سامان یافته بود. او در آن زمان تصمیم می‌گیرد که رسم و باور فال خوانی دیوان حافظ را در پرونده‌های آن مرکز مطالعه کند. آنجا، اطلاعات «شیوه برگزاری یک رسم، یک باور و یک جشن به وسیله رادیو، تلویزیون و مکاتبه [مردمی]» جمع آوری می‌شد؛ درنتیجه، روش تحقیق کتاب هم مشاهده، مصاحبه و مکاتبه است.

او، درمیان پرونده‌های مربوط به حافظ، پی باور‌های عامیانه درباره رسم فال خوانی را می‌گیرد که در گزارش‌های مربوط به چهارشنبه سوری، چهارشنبه آخر ماه صفر، نوروز، شب یلدا، سیزده به در، جمع‌های خانوادگی و ... آمده است. روح الامینی این گزارش‌های مردمی را «بی شائبه و خالی از تکلف» می‌داند، اما براین باور است که جامعه آماری کتابش همچنان ناقص است.

بخش اول کتاب «به شاخ نباتت قسم» تحلیلی ــ به قول روح الامینی، شتاب زده ــ درباره فرهنگ و دانش عامیانه و تفأل زدن به حافظ است. بعد از گزینش سندها، عنصر‌های موضوعی استخراج و تقسیم بندی‌هایی انجام می‌شود مانند مکان و زمان تفأل، شیوه انتخاب فال، فال خوان، صاحب فال، و خوب یا بدآمدن فال که طی نسل‌ها و قرن‌ها تجربه و تکرار شده است.

همه این‌ها بخش دوم کتاب را تشکیل می‌دهند. در بخش سوم کتاب هم سند‌های انتخاب شده به ترتیب استان‌های کشور، با ذکر نام گردآورنده و با حفظ انشا، نقل می‌شود. با این تفاسیر، «به شاخ نباتت قسم» به درد آن‌هایی می‌خورد که دوست دارند درباره فال حافظ و تنوع فال گرفتن در جای جای ایران بدانند.

حرف حساب کتاب چیست؟
روح الامینی و گروهش در این کتاب می‌کوشند فرهنگ عامیانه فال حافظ را شرح دهند. او اهمیت موضوع را در این می‌داند که با رشد فناوری و تحولات اجتماعی «مقدار زیادی از سنت ها، رسم‌ها و باور‌های کهن که پشتوانه‌ای برای هویت و ملیت قومی است، آگاهانه یا ناآگاهانه، دستخوش نابودی می‌شود»؛ درنتیجه، باید آن‌ها را ثبت و ضبط و به آیندگان منتقل کرد.

روح الامینی می‌گوید: «واژه ‘فال’ به معنی پیش بینی و پیش گویی کردن درباره عملی است که در آینده اتفاق خواهد افتاد، مخصوصا وقتی که، دراثر نامعلوم بودن پیشامد، باعث ایجاد دلهره و نگرانی شود.» او، پس از شرح انواع فال گرفتن و پیشه فال گیری و فال بینی، سراغ کتابی می‌رود که بیش از کتاب‌های ادبی دیگر برای فال گرفتن استفاده می‌شود: دیوان حافظ شیرازی. روح الامینی حتی می‌گوید لقب ‘لسان الغیب’ برای این به حافظ داده شده است که «در باور عامه، حافظ از نیت و نیاز همگان خبر دارد».

او معتقد است که رسم فال گرفتن در هرجای ایران با جای دیگر متفاوت است؛ ازاین رو، می‌گوید که «یک عنصر فرهنگی، دراثر مهاجرت‌ها و آمدورفت ها، در ترکیب فرهنگی آن منطقه برای خودش جایی باز می‌کند و به تدریج تغییر و با عنصر‌های فرهنگی دیگر انطباق می‌یابد.» باوجوداین، قسم دادن حافظ به عزیزترین فرد زندگی اش، به معشوقش، شاخ نبات، در همه گزارش‌ها آمده است. در باور‌های عامیانه، شاخ نباتْ معشوق حافظ است، معشوقی که «حافظ را به صبر و تحمل وامی دارد و در پایانْ او را به آرزویش می‌رساند».

روح الامینی در این پژوهش کوشیده است که در مردم نگاری‌ها به ارزیابی آداب و سنن نپردازد، بلکه عمل و رفتار و سنت جامعه را ــ آن گونه که هست ــ یادداشت کند. به گفته خودش: «در این پژوهش، اصطلاح ‘خرافات’ یا عبارتی که اظهارنظر درباره خوبی یا بدی یک رسم و آیین را دربر داشته باشد دیده نمی‌شود»؛ درنتیجه، صرفا رفتار یک جامعه با یکی از کتاب‌های ارزنده ادبی شان را بررسی می‌کند، چه اینکه «اگر فارسی زبانان شب‌های خوش گردهمایی را بدین قصه دراز کنند، خودْ آموزشی درزمینه زبان و بیان و عرفان باشد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...