«طنز سیاه» بزرگ‌ترین دست‌آورد بشر در هنر است | ایبنا


پویان مکاری، نویسنده، منتقد ادبی و روزنامه‌نگار که در نگارش رمان «گشمده در 13:60» (انتشارات آوند دانش) از طنز سیاه بهره برده، معتقد است که «طنز سیاه» بزرگ‌ترین دست‌آورد بشر در هنر است و می‌گوید: «این نظر کاملا سلیقه‌ای است، اما دلایل خاص خودم را برای این اعتقاد دارم. قطعا این تعلق خاطرم به «طنز سیاه» باعث شده که ناخودآگاه روایتم به این گونه ادبی نزدیک شود.»
مُکاری که متولد سال 1364 در اصفهان است، با اشاره به فضای سورئال و گوتیک ابتدایی رمان می‌گوید: «تمام شخصیت‌های اصلی و فرعی داستان بدون استثنا از میراث اجتماعی که به آن‌ها رسیده در حال فرار هستند و تقریبا هر کدام با وجود راه‌های متفاوتی که انتخاب کرده‌اند، نتوانسته‌اند در فرار از میراث گذشتگان خود موفق باشند. در ادامه این گفت‌وگو از جذابیت‌ها و تلخی‌ خاطراتی که این نویسنده دهه شصتی در ذهن دارد، می‌خوانید:

پویان مکاری گشمده در 13:60

پیش از هرچیز ابتدا کمی درباره موضوع و درونمایه رمان «گمشده در ۱۳:۶۰» بگویید.
اگر بخواهم موضوع رمان را در چند خط خلاصه کنم می‌توانم به گفته یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه تاریخ بشریت رجوع کنم: «آدمیان هستند که تاریخ خود را می‌سازند ولی نه آنگونه که دلشان می‌خواهد، یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند؛ بلکه در شرایط داده شده‌ای که میراث گذشته است و خود آنان به طور مستقیم با آن درگیرند. بار سنت همه نسل‌های گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی می‌کند.»
از سوی دیگر معتقدم اگر قرار است یک اثر هنری، در هر سبکی، خلق شود باید حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد. پس تصمیم گرفتم در مورد بخشی از جامعه ایران بنویسم که در بیش از یک قرن ادبیات داستانی ایران از سوی نویسندگان ایرانی مورد بی‌مهری و بی‌توجهی قرار گرفته بودند. در این حالت چه موضوعی جالب‌تر از کودکی که دیدگاه و تاریخچه خانوادگی‌اش برای مخاطب بدیع است و راوی برخی از بزرگ‌ترین حوادث تاریخ معاصر است.

نوع روایت و طرز نگاه راوی به نوعی فضای داستان را به طنز سیاه نزدیک کرده است. از دلایل استفاده از این نوع روایت بگویید. و این نوع روایت چه نقشی در پیشبرد داستان ایفا می‌کند؟
به اعتقاد من «طنز سیاه» بزرگ‌ترین دست‌آورد بشر در هنر است. این نظر کاملا سلیقه‌ای است، اما دلایل خاص خودم را برای این اعتقاد دارم. قطعا این تعلق خاطرم به «طنز سیاه» باعث شده که ناخودآگاه روایتم به این گونه ادبی نزدیک شود. این انگیزه من برای استفاده از آن بوده اما به صورت آگاهانه هم این شکل روایت را انتخاب کردم. اول به این دلیل که باید مسائل تلخ و خشن زیادی را در رمان مطرح می‌کردم و گریزی از نشان دادن این موارد به مخاطب نداشتم، پس طنز باعث گرفته شدن میزانی از زهر ماجراهای خشن و تلخ رمانم می‌شد و این برای خوش‌خوان‌تر شدن «گمشده در ۱۳:۶۰‍» لازم بود. دوم اینکه «طنز سیاه» به من این امکان را می‌داد که پیچیدگی رفتار و ذهن شخصیت‌ها را بهتر نشان دهم. کاری را که با چند صفحه توصیف، تمثیل، تک‌گویی و استفاده از سیال ذهن انجام می‌شود، که از نظر من خسته‌کننده است، با استفاده از این گونه ادبی در چند خط می‌توان انجام داد.

داستان با فضایی سورئال و گوتیک آغاز می‌شود و در ادامه، فصل‌ها تا رسیدن به پاسخ پرسش‌ها پیش می‌رود. کمی درباره ابعاد روانشناختی و فلسفی داستان بگویید.
فصل اول داستان، از دید انسانی است که چه از نظر جسمی و چه از نظر روانی کاملا از هم گسیخته است. البته با یک فضای پس از فاجعه هم روبه‌رو هستیم و این فضا به تنهایی آشفتگی زیادی دارد و ترسناک است. از این فصل تا دو فصل مانده به انتهای رمان قرار است خواننده بفهمد که راوی ماجرا چه ماجراهایی را از سر گذرانده تا به چنین «مسلخی» رسیده است. شخصیتی که از یک‌سو در سه روز لحظات متشنج و سختی را تحمل کرده و از سوی دیگر در همین سه روز متوجه شده که تمام تاریخچه‌ای که از زندگی‌اش می‌دانسته دروغ بوده است. این همان میراثی‌ست که در ابتدای مصاحبه به آن اشاره کردم و می‌خواستم میراثی را به مخاطب نشان دهم که از آن گریزی نیست. تمام شخصیت‌های اصلی و فرعی داستان بدون استثنا از میراث اجتماعی که به آن‌ها رسیده در حال فرار هستند و تقریبا هر کدام با وجود راه‌های متفاوتی که انتخاب کرده‌اند، نتوانسته‌اند در فرار از میراث گذشتگان خود موفق باشند.
در مورد دید روانکاوانه در رمانم، در میانه نوشتن این رمان،‌ این شانس را داشتم که با یک روانپزشک و نویسنده متبحر آشنا شوم. بسیاری از خلل و فرج‎‌‌های شخصیت‌هایم از صافی دید کارشناسانه این دوست گذشت و این مساله کمک بزرگی برای من بود تا بتوانم شخصیت‌های رمانم را واقعی و البته علمی بازسازی کنم.

در کتاب با کدهایی از دهه ۶۰ مواجه هستیم، از آن‌جایی که خودتان هم متولد همین دهه هستید. از تاثیر و نسبت تجربه‌های شخصیتی‌تان با شخصیت‌پردازی و فضاسازی داستان بگویید.
دهه ۶۰، دهه تلخ و در عین حال جذابی برای من است. چیزی مثل همان میراثی است که از آن صحبت کردم. من در میانه این دهه به دنیا آمدم. هیچ نقشی در وقایع ریز و درشت تاریخ‌ساز آن نداشتم و البته درک دقیقی هم نمی‌توانستم از این وقایع داشته باشم. مثلا وقتی سه ساله بودم جنگ تمام شد؛ اما همیشه در پس‌زمینه ذهنم جنگ وجود داشته و خواهد داشت. این رمان برای من چالش بزرگی بود برای روبه‌رو شدن با برخی از وقایع سیاسی-اجتماعی دهه ۶۰ که مانند رازی همیشه در ذهنم وجود داشتند؛ از انفجار هفت تیر تا جنگ و درگیری‌های خیابانی آن دوره. دوست داشتم بدانم یک بچه با ویژگی‌های شخصیتی که صحبتش شد این وقایع را چگونه می‌بیند و این وقایع بر زندگی‌اش چه تاثیری می‌گذارند. یک «من»ِ دیگر که حدود ۲۰ سال زودتر به دنیا آمده و می‌تواند وقایعی را که من با چشم خودم ندیدم با چشم خودش ببیند. آن تعلق خاطری که به «طنز سیاه» دارم هم یک ویژگی از متولدین همین دوران است. این رفتار را در شبکه‌های اجتماعی به راحتی می‌توانید ردیابی کنید. نسلی که سعی دارد با تلخ‌ترین وقایع زمانه‌اش شوخی کند. یک نوع ساختار دفاعی برای برخورد با مشکلات و معضلات بزرگی که لاینحل به نظر می‌رسند و ما متولدین دهه ۶۰ یادگرفتیم به مشکلات‌مان لبخند بزنیم.

نقش و جایگاه جوایز ادبی را در معرفی آثار چگونه ارزیابی می‌کنید؟
از نظر من جشنواره‌ها و جوایز ادبی یک ابزار قوی برای بیشتر شناساندن ادبیات مستقل و فاخر به مخاطبان است. در گذشته اگر کتاب یا نویسنده‌ای در یک جشنواره یا جایزه ادبی تقدیر می‌شد مخاطب جدی کاملا از این تقدیر استقبال می‌کرد؛ اما این روزها هر مخاطب جدی ادبیات فارسی پشت هر جایزه و تقدیری به دنبال روابط نامرئی می‌گردد. به عنوان یک نویسنده این رفتار مخاطب برایم قابل درک است. بماند که کرونا این روزها همین جشنواره‌ها و جوایز را هم از میان برداشته است. امیدوارم در دوران پس از کرونا شاهد روزهای بهتری برای تمام مراسم ادبی ایران باشیم.

و در پایان، کتابی در دست نگارش دارید؟
در حال نوشتن دو رمان هستم که به دلیل وسواس زیادی که دارم احتمالا چند سال دیگر باید برای نوشتن و تکمیل این رمان‌ها وقت بگذارم. این رمان‌ها به گونه‌ای ادامه سبک و روندی هستند که در «گمشده در ۱۳:۶۰» شروع کردم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...