هنر برای سیر کردن شکم گرسنگان | اعتماد


«رستوران نقاشی»، روایتی از دغدغه‌مندی انسان معاصر است آنگاه که به چگونگی اهمیت هنر در زندگی روزمره می‌اندیشد وقتی که آدمیزاد بیش از هر زمان در ورطه جنگ و قحطی و فقر درافتاده و هنر خریداری ندارد و از همین روست که نگارنده، قهرمان قصه خود، لافلور را با نقاشی‌هایی می‌نمایاند که مغذی‌اند و می‌توانند شکم گرسنگان را سیر کنند: «نقاشی‌اش از فرط غنا و استحکام و احساس و طراوتی که در آن موج می‌زد، کارکرد غذای واقعی را پیدا کرده بود، نه فقط برای روح که برای جسم هم مفید بود. کافی بود به یکی از تابلوهای او خیره شوید، انگار غذایی مثل رولت گوشت، مرغ بریان، سیب‌زمینی سرخ‌کرده، یا میوه خورده باشید.»

رستوران نقاشی/ مارسل امه‏‫ Ayme Marcel ‏

در ابتدا نه لافلور و نه خریدار تابلوهایش، ارمس، هیچ‌یک متوجه این خاصیت نشدند هرچند که نویسنده می‌نویسد که ارمس در مواجهه با نقاشی‌های تازه، «حس کرد صورتش از گرما می‌سوزد، خون در گونه‌ها و گوش‌هایش می‌جوشد و تنش در رفاه کرخ‌کننده‌ای فربه می‌شود.» اما در واقع کاشف این ویژگی مغذی‌بودگی نقاشی‌ها، گرسنه آس و پاس‌، مودرو بود که با تماشای یکی از تابلوهای لافلور در ویترین گالری ارمس، به این خاصیت پی برد و در مواجهه با ارمس چنین سخنان مکاشفه‌آمیز نمادینی بر زبان آورد: «برای کشف راز این نقاشی نباید جزو آن مردمی باشید که در شبانه‌روز سه وعده غذا می‌خورند و همیشه شکم‌شان پر است. آنچه لازم است گرسنه بودن است. همان‌طور که من امروز صبح بودم.»

ارمس هرچند مودرو را دیوانه پنداشت اما با آزمودن آنچه گفته بود فهمید که نقاشی‌های لافلور نقاشی‌های مغذی‌اند و این ویژگی می‌تواند انقلابی در بازار هنری فرانسه بیافریند درنتیجه تلاش کرد در ملاقات با لافلور او را به انعقاد قراردادی سودآور متقاعد کند، او با ادبیاتی ستایشگر ابعاد تاریخی این هنر نوپدید را برای خالقش بازنمایی کرد تا بدین‌وسیله خود را در جایگاه بازاریاب اصلی این کالای هنری- تجاری در روزهای پساجنگ تثبیت کرده باشد: «نقاشی شما قدرت شگفت‌انگیزی دارد که بدن انسان می‌تواند از آن تغذیه کند. نقاشی شما از لحاظ استحکام، تاثیرگذاری، کیفیت خمیرمایه‌ها و قدرت ترکیب، چکیده‌ای از رازهای اساسی خلقت است. با نبوغ و استعدادتان موفق شده‌اید ارتباطی واقعی میان ماده بیجان و زندگی در نقاشی‌تان بیافرینید. نقاشی شما غذاست.» از این پس لافلور زندگی هنری دیگرگونه‌ای پیدا می‌کند، او گرسنگان را از کوپن آذوقه بی‌نیاز می‌کند و به عنوان کارگری شریف در راه اعتلای فرانسه پساجنگ، سرتیتر اخبار روزنامه‌ها می‌شود: «لافلور در تمام جهان شاهدی بر عظمت فناناپذیر فرانسه ما خواهد بود. نیات انسان‌دوستانه فرانسه ما برای ملت‌های دیگر رشک‌انگیز و موجب تحسین آنهاست.»

نویسنده در ادامه تصریح داشته که لافلور درواقع سرحلقه این تغییر بزرگ در هنر و ادبیات شده و در دیگر هنرها هم به تأسی از نقاشی‌های مغذی او، شاهد تاثیرات مشهودیم، گرمابخشی، شوق کارکردن و بازگشت خواب راحت؛ آیا در رویای نویسنده، چنین آفرینشی بشر را از سیاهچال بی‌نیازی از هنر رهانیده است؟ رستوران نقاشی را مارسل آمه [Marcel Ayme] نوشته و انتشارات ققنوس به بازار کتاب عرضه کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...