رمان «ناگهان هوس» [Swift as desire] نوشته لائورا اسکیوِل [Laura Esquivel] با ترجمه آذر عالی‌پور توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

ناگهان هوس» [Swift as desire]  لائورا اسکیوِل [Laura Esquivel]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این‌رمان که در قالب یکی از عناوین «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» این‌ناشر چاپ شده، سال ۲۰۰۱ منتشر شده است.

لائورا اسکیول نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۹۵۰ در مکزیک است و به‌عنوان فیلمنامه‌نویس و سیاستمدار هم شناخته می‌شود. رمان«ناگهان هوس» او استعاره‌های زیادی دارد و داستانش درباره یک‌ مرد تلگرافچی به‌نام خوبیلو است که این توانایی را دارد که احساسات واقعی آدم‌ها را متوجه شده و حرف دلشان را بشنود. به‌همین‌دلیل زندگی‌اش همیشه دستخوش تغییر است. خوبیلو عاشق دختر زیبای یک‌خانواده ثروتمند به‌نام لوچا می‌شود و مشکلش این است که لوچا لازمه سعادت و خوشبختی را پول و ثروت می‌داند اما خوبیلو، عشق و تمنا را شرط خوشبختی می‌داند.

با وجود تفاوت‌ها، لوچا و خوبیلو با هم ازدواج کرده و زندگی‌شان را شروع می‌کنند اما پس از مدتی، اتفاق وحشتناکی رخ می‌دهد که باعث جدایی این‌دو می‌شود. راز این‌جدایی، سال‌ها بعد در ساعات مرگ خوبیلو توسط دخترش کشف می‌شود...

«ناگهان هوس» در ۹ فصل نوشته شده است. این‌رمان به‌تعبیری، داستان زندگی مردی است که شادی و نور را به زندگی تمام افرادی که کنارش هستند می‌بخشد اما خود نمی‌تواند خوشبخت باشد، داستان مردی که با لبخند بر لبانش قدم به دنیا می‌گذارد نه با گریه و اشک بر چشمانش، داستان رازهایی که می‌توانند جریان زندگی را تا ابد تغییر بدهند. داستانِ لحظات که گدازانی که برای مواجهه با آنها باید تمام زندگی را به یاری طلبید.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

لوچا تا مدتی از خانه جدید لذت می‌برد. خوشحال بود که به پایتخت آمده و آن زندگی قبیله‌ای را پشت سر گذاشته است. مرتب‌کردن اثاثیه مختصری که داشتند آنچنان برایش لذت‌بخش بود که انگار عروسک‌بازی می‌کرد. کوچک‌ترین کار را با لذت انجام می‌داد. برای اولین‌بار پس از ازدواج، می‌توانست به دیوار میخ بکوبد یا گلدان را در جایی که دوست دارد بگذارد. خانه‌ها و هتل‌هایی که تا آن‌وقت در آن‌ها اقامت کرده بودند هیچ‌کدام متعلق به آن‌ها نبود. همه موقتی بودند. برای او مالک چیزی بودن مهم‌تر بود تا لذت بردن از آن.

برخلاف او، خوبیلو از همه‌چیز لذت می‌برد، مهم نبود که مالک آن‌ها باشد یا نه. عطر گل‌های گاردنیا او را به وجد می‌آورد؛ خواه گل‌های باغ همسایه بودند و خواه گل‌های گلدان پاسیوی خودشان. از درد و رنج دیگران غمگین می‌شد و از شادی آن‌ها شاد. یکی از دلایل موفقیت او در کارش، همین خصوصیت بود. موقع فرستادن پیام، از جان و دل مایه می‌گذاشت، انگار که پیام مال خودش باشد. شاید به همین دلیل از بچگی ارتباط با مردم را دوست داشت. در دهکده‌ها می‌توانست نتیجه پیام‌هایی را که می‌فرستاد بشنود. پاسخ‌ها خیلی زود داده می‌شد اما در پایتخت، روابط شغلی سرد و خشک بود. بعد از فرستادن تلگراف از نتیجه آن خبردار نمی‌شد، به‌همین‌دلیل هم از کارش در پایتخت زیاد راضی نبود. کار او در نقش یک میانجی و کسی که دیگران را به هم نزدیک می‌کند، تبدیل شده بود به یک کار بی‌روح در دفتری بزرگ. دفتری که در آن فقط پیام‌ها به‌سرعت ردوبدل می‌شد، دفتری که در آن سرعت مهم بود نه کیفیت. گاهی ناامید می‌شد، اما چاره‌ای نداشت. می‌بایست از پس مخارج لوچا و پسرش برمی‌آمد. خوشحال بود که زنش در خانه‌ای زندگی می‌کند که صاحب آن است و پسرش هم از نظر غذا و مسکن کمبودی ندارد.

این‌کتاب با ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

[این کتاب پیش از این با عنوان «...ل‍ح‍ظه‌ ای‍س‍ت‌ روی‍ی‍دن‌ ع‍ش‍ق‌!» منتشر شده بود. ]

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...