رویای زندگی بهتر در غربت | اعتماد


آنتونی ترولوپ، نویسنده مشهور بریتانیایی که توانست فصلی جدید در ادبیات انگلستان باز کند معتقد است که نخستین رمان نویسنده، معمولا از منشا درست می‌جوشد؛ یک رشته حوادث یا یک تحول در مخیله او پیدا می‌شود و این نویسنده با چنان قدرتی آن را حس می‌کند که خود را قادر به ارایه تصویر خود با زبانی غنی و دلپذیر به دیگران می‌داند.
رمان «فقط با یک گره» نخستین کتاب محمد میلانی نیست اما نخستین رمان او محسوب می‌شود که به‌وضوح، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و نویسنده دغدغه‌هایش را در زنجیره‌ای به هم پیوسته از یک روایت پرحادثه به تصویر می‌کشد.

فقط با یک گره محمد میلانی

رمان با دغدغه‌هایش، در وهله اول، مهاجرت و مصائب آن را روایت می‌کند و تا دلِ دست‌های قدرتمند آشکار و پنهان، دخیل در ماجراهای دهشتناک مهاجرت پیش می‌رود.
داستان، سرنوشت مهاجرت اسماعیل و شمایل، دو جوان افغانستانی را روایت می‌کند که برای فرار از جنگ، فقر و فلاکت در افغانستان و با رویای زندگی بهتر خود و خانواده‌شان تصمیم به مهاجرت به تهران از مسیری غیرقانونی می‌گیرند و به زودی خود را بین جماعتی از افغان‌ها می‌بینند که رسیدن به مرز ایران به هر قیمتی رویای همه آنها شده است.

جماعت مهاجر در مسیر پرفرازونشیب عبور از مرز در معاشرت با دلالان و راه‌بلدان دغل‌باز به‌ناچار با مصایبی چون تاراج اموال و افتادن در ورطه هلاکت و نابودی، دچار می‌شوند و جسم و جانشان را یکجا به رویایی پوچ و اشتباه می‌فروشند. چوبک‌خان، راه‌بلدی است که با گذاشتن شرایط سخت برای مهاجران، قول عبور دادن‌شان را از مرز می‌دهد، اما آنچه درواقع برایش بی‌اهمیت است جان مهاجران است، چه آن‌وقت که خود دست به کشتارشان می‌زند و چه آن‌زمانی که اسباب کشته‌شدن‌شان را برای ربودن اموال‌شان فراهم می‌کند. اما مهاجران باید به سینه‌کش کوه‌ها، برف‌ها، سرمای سخت و راه‌بلدان اشتباه اعتماد کنند.

از این زاویه، دریافت نویسنده از محیط خود در شعاعی بزرگ‌تر از جامعه داخلی به عنوان معضلی بین‌المللی ستودنی است و نویسنده توانسته این بخش از رسالت خود را در ایجاد فضایی مناسب برای برقراری رابطه‌ای واقعی بین خواننده و قهرمان‌های داستان به سرانجام برساند؛ رابطه‌ای واقعی در اتفاقاتی واقعی.
رمان میلانی نماد بحران پناهندگان امروز است و همچنین نماد همه مهاجران با هر هدفی در مسیر مهاجرت؛ چه پناهجویانی که این اواخر بسیار دیده‌ایم گرفتار کمپ‌ها شده‌اند و چه آنهایی که در آب‌های مدیترانه (البته چه فرق می‌کند کجا) در مسیر بهتر زندگی کردن جان خود را از دست داده‌اند.

مهاجرت در بهترین شکل و حالتش، غربت و سرگشتگی را می‌آفریند؛ اسماعیل رمان، نماد همه جست‌وجوگران زندگی است. یکی از ویژگی‌های بارز رمان «فقط با یک گره» تصویرسازی و توصیفات کشدار است که در پس قدرت تعلیقات شاید از انگ اطناب خارج شده باشد. هیجان و تعلیق در این رمان تا واپسین صفحات کتاب دست از سر خواننده برنمی‌دارد و چه بسا گاهی اسباب تنش روانی برای خواننده می‌شود. می‌توان گفت که نویسنده در پرداخت صحنه‌های حادثه‌زا بسیار موفق عمل کرده است. لهجه و گویش هراتی نه به شکلی یکدست بلکه گاه‌به‌گاه در بین گفت‌وگوها خودنمایی می‌کند. در پایان داستان، خواننده با طلیعه یک انسان رشدیافته اما سرشار از تجربه‌های تلخ مواجه است، انسانی که در روایتی سلوکش را در خامی و نادانی محض آغاز می‌کند، اما در مسیر حرکتش، پرده‌ها، یکی‌یکی از روبه‌روی دیدگانش کنار می‌رود. بهای سنگینی در این راه می‌دهد، اما در نهایت بازگشت دارد. بازگشت به نقطه اول و البته با تفاوت بزرگی که نقطه پایانش دوباره نقطه آغاز می‌شود.

مهاجر به خانه‌اش بازمی‌گردد با یک بینش تازه و تجربه‌های تلخ و سازنده که احتمالا منجر به اهداف تازه‌ای در او می‌شود. دو نقطه شروع که انسان در یک رفت‌وبرگشت عجیب سر از یکجا اما با تفاوت‌های زیاد در می‌آورد. سلوک روحی؟ تکامل انسانی؟ گذر از حماقت‌ها؟ شاید همه اینها در این انسان اتفاق افتاده باشد. شاید این مسیر رفت‌وبرگشت در این انسان توفانی دایمی ایجاد کرده و تفاوت این و آنش را بیننده در عمق نگاهش درک کند، اما با آگاهی‌ای که پیدا کرده می‌توان گفت که از این به بعد قرار است زندگی را با لنز روشن‌تری ببیند. جامعه برایش آزاردهنده‌تر می‌شود، حماقت هم‌نوعان و خیانت دولتمردان و انسان‌های راه‌گم‌کرده را بهتر می‌بیند و بیشتر عذاب می‌کشد. مهاجری که زنده ماندنش در بین همسفران خوش‌شانسی محسوب می‌شود، گرچه در مسیری که باز می‌گردد، انسانی دیگر شده اما مشکلاتش، یعنی فقر، فلاکت و جنگ در جای خود باقی است. محمد میلانی که پیش از این به ترجمه متون فلسفی پرداخته، رمان «فقط با یک گره» را از کنش‌های فلسفی، بی‌نصیب نگذاشته است که البته، از این زاویه نیز در جای خود قابل بررسی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...