یک زندگیِ ویرانِ تئاتری | آرمان امروز


رمان «جایی که ما تئاتر بازی می‌کنیم» نخستین اثر امین اسدی‌مقدم است که از سوی نشر بان منتشر شده. رمان ارائه‌ تصویری دقیق و با جزییات از یک انسان علاقه‌مند به تئاتر با نقاط قوت‌ و ضعف، تناقضات درونی و احساسات گذرا است. اسدی‌مقدم در این روایت خطی و رئالیستی، برشی از زندگی‌ هنری نیما (راوی) را -که نویسنده و کارگردان تئاتر است- به تصویر می‌كشد.

جایی که ما تئاتر بازی می‌کنیم

یكی از مؤلفه‌های رمان نقادی است. نیما سرگردان در پلاتوی تاریک ذهنش، منتقد اول و آخر همه‌چیز است؛ از همسرش پریسا که هنرپیشه تئاتر است، دوست و غریبه گرفته تا جامعه‌ هنری و ارزش‌های گاه پایدار و ناپایدار آن. جذابیت رمان نه به‌دلیل پیرنگ اصلی، بلکه به‌خاطر رخدادهای فرعی است. خواننده‌ رمان ابتدا از طریق آشنایی با تراوشات ذهنی او ارتباط برقرار می‌کند و نه با شخصیت‌پردازی که در ادامه البته اتفاق می‌افتد. چه بسا که همه‌ مولفه‌های شخصیتی راوی قابل مشاهده است؛ از جامعه‌گریزی تا اندیشه‌های شخصی تا بدبینی نسبت به اطرافیانش.

اصلی‌ترین دغدغه‌ نویسنده نقد ساختارهای متناقض جامعه‌ تئاتری است. از این جهت رمان بیانیه‌ای است برای مرزکشیدن بین هنجارهای هنر و فرد. او صدای شورش‌ها و زخم‌های زیرپوستی تئاتر است که همیشه نادیده گرفته شده است. راوی درحین مونولوگ‌گویی در ذهن خسته‌ خود، تصویری از تئاتری‌ها ارائه می‌دهد كه از لحاظ فرم روایی یك انگاره‌ درون‌متنی به حساب می‌آید. این انگاره او را از فردیت دور كرده و با هدایت‌كردن به‌سوی نوعی دیدگاهِ خاصِ هنرمندان، باعث ویرانی‌اش شده: «سخت بود آن‌همه شوروعلاقه را با کتاب‌ها بریزی توی گونی و بگذاری دم در. اما خودم بعد از مدتی دیدم از سوزاندن کتاب‌ها احساس خوبی دارم. انگار تمام آن کتاب‌ها فقط باری بر دوشم بودند و حالا که سوزانده بودمشان ذهنم هم خالی‌خالی شده بود. بدون فشار، اطلاعات آن‌همه کتاب که همیشه فکر می‌کردم درست هم نفهمیده‌ام‌شان. بعد از سوزاندن کتاب‌ها حس می‌کردم دیگر چیزی برای نفهمیدن نیست. دیگر فقط یک ذهن تازه و خالی از هر ایده‌ای بود که می‌شد از اول و با آرامش و با برنامه پُرش کرد. یک احساس رهایی از توده‌ای نامفهوم...»

راوی درعین‌حال سعی دارد تا باورهای خود را در كنار دانشش، مدرن جلوه دهد و نتیجتا، به‌سوی نوعی جنون درونی روی می‌آورد كه خود نیز به آن آگاه است. در سایه‌ این جنون او از زندگی رئالیستی خود می‌گوید. در این رئالیسم او انسانی تنها است. و این تنهایی موجب می‌شود تا احساس وابستگی به گربه‌‌ای که فقط چند روز به خانه برده‌ چنان زیاد شود که پس از مردنش مدام گریه کند. راوی دچار رفت‌وآمدی بین رئالیسم زندگی و رئالیسم ذهن خود است. شخصیت اصلی رمان، این زندگی را اگرچه کسی نمی‌پسندد خوب می‌شناسد و حتی با آن دچار خاطره و یاد می‌شود؛ بنابراین او مصادیق این نوع زندگی را كه شامل تنبلی، بیکاری و پوچی هستند نفی و طرد نمی‌کند، بلكه از آن پلی برای رسیدن به یك نمایش‌نامه می‌سازد.

نویسنده در این اثر موفق شده شخصیتی خلق کند، که می‌توان حس‌های متفاوت به او داشت، روانش را تحلیل کرد، یک‌سری مشکل و اختلال در او تشخیص داد و حتی حدس زد که نظرش نسبت به چیزهای مختلف چه خواهد بود. او در عین اینكه به شدت پرگو و آشفته‌ذهن است در مقابل ماجرای اصلی درام، منفعل به‌نظر می‌رسد. نویسنده با جذب روزمرگی، جهانی را می‌آفریند كه در بطن خود منزجركننده است. جهانی كه اسطوره ندارد، بنابراین راوی برای فرار از این وضعیت سخت به خلاقیت یعنی نوشتن و آفریدن روی می‌آورد تا اثری بسازد كه اسطوره‌هایش كاملا فردی و ساخته‌ ذهن خودش باشد.

امین اسدی‌مقدم انسان خود را به‌گونه‌ای محصور می‌كند كه دچار تك‌گویی می‌شود. این تك‌گویی‌ها سرآغازی است برای رسیدن و دستیابی به بی‌تفاوتی نسبت به اعمال دیگران. این آدم‌ها با عمل خود، موقعیت‌های راوی را تغییر داده و جریان زندگی او را مختل می‌كنند. از سویی دیگر این پریشان‌احوالی ناخواسته، راوی را به نگاهی مستندوار و فاقد حرارت سوق داده و كلیت جهان را در نزد او كوچك به حساب آورده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...