«انجمن کتاب ایران» آن را به عنوان داستان برگزیده سال 1340 انتخاب می‌کند و منتقدان وقت به ستایش از آن می‌پردازند: «بی‌هیچ گمان، بزرگترین رمان زبان فارسی به وجود آمده و (با قید احتیاط) تواناترین داستان‌نویس ایرانی، درست همان لحظه‌ای که انتظارش نمی‌رفت، پا به میدان نهاده است.» ... هما در سراشیب سقوط اخلاقی به دسته‌ی مطرب‌ها می‌پیوندد و رقاص می‌شود. سیدمیران به نجات او از ابتذال می‌اندیشد. عشق جوانانه پیرمرد را سودایی کرده است. هما به عقد سیدمیران در می‌آید و هووی رسمی آهوخانم می‌شود.

شوهر آهو خانم  |  علی محمد افغانی
شوهر آهوخانم
(1340) . علی محمد افغانی.
داستان در زمستان 1313 در شهر کرمانشاه –زادگاه نویسنده می‌گذرد. پس از توصیفی کوتاه از شهر آرام که گویی حادثه‌ای در بطن خود دارد به نانوایی سید میران سرابی می‌رسیم. افغانی پس از توصیف جزء به جزء دکان و شاگردان و خصوصیات ظاهری سید، از طریق گفتگوی او با نانوایی ورشکسته، سجایای شخصیتی‌اش را تصویر می‌کند:

کاسب کاری 50 ساله و رو به ترقی، رئیس صنف نانوایان است و با پختن نان قشون، خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده. مردی است مذهبی، خانواده‌دوست و دست و پا به خیر.

هما، زن زیبارو و مطلقه، در همین فصل به نحوی طبیعی وارد داستان می‌شود و از همان آغاز مرد را شیفته خود می‌کند. اما سید میران جرأت ابراز این واقعیت را، حتی به خویش ندارد. عشق خود را محبتی نوع دوستانه می‌انگارد. همراه او که در دلش توفانی برپا شده به خانه‌اش می‌رویم. با آهوخانم زنش و چهار فرزندش آشنا می‌شویم. فضای خانه نیز همچون فضای دکان با حوصله مجسم می‌شود و یک‌یک همسایگانش مردمان فقیر معرفی می‌شوند. اینان شخصیت‌های جانبی رمان هستند و قهرمان اصلی را در پیشبرد ماجراها یاری می‌کنند.

افغانی که به سبک واقع‌گرایان(رئالیست) اروپایی قرن نوزدهم می‌نویسد، دانای کلی است که از برون و درون شخصیت‌های اثرش آگاهی کامل دارد. نخست ظاهر آنها را توصیف می‌کند، سپس طی برخوردهایی که با دیگران دارند، روحیاتشان را می‌نمایاند و عاقبت با قرار گرفتن درموقعیت آنان، نسبت به رویدادها اظهار نظر می‌کند.

آهوخانم زن زحمتکش و بردبار نمونه واقعی زن ایرانی است: زنی بزرگوار که حق و حقوقی ندارد، و همین سبب خواری اوست. تصویر واقع‌گرایانه افغانی، بیمارگونگی تصورات اغلب نویسندگان این دوره نسبت به زن ایرانی را بر ملا می‌کند.

از فصل دوم به بعد، آهوخانم محور داستان قرار می‌گیرد و طرح رمان به یاری او بسط می‌یابد، آدم‌ها و ماجراها گرد او شکل می‌گیرند. آرامش و قابل اعتماد بودن آهوخانم آنچنان بر تمامی داستان تأثیر می‌گذارد که حتی در صحنه‌هایی که حضور ندارد، وجودش محسوس است. در عین حال پیوستگی متقابل او به آدمهای دیگر، سبب استحکام ساختمان اثر می‌شود.

در فصل سوم با خصلت‌ها و گذشته هما آشنا می‌شویم: زنی بلهوس، سرکش و «متجدد». زنی که می‌خواهد از پیله‌ای که جامعه و سنت‌ها بر دورش تنیده‌اند درآید، اما به علل متعدد گمراه می‌شود. هما در سراشیب سقوط اخلاقی به دسته ی مطرب‌ها می‌پیوندد و رقاص می‌شود. سیدمیران به نجات او از ابتذال می‌اندیشد. عشق جوانانه پیرمرد را سودایی کرده است. اسیر افسون هما، روزهایی رؤیایی و خوش بر او می‌گذرد. عاقبت بنیه مالی و توجیه‌های اخلاقی کار را آسان می‌کند: در صبحی آرام، هما همراه سیدمیران وارد خانه می‌شود. از آن پس، خانه صحنه تنازع بقایی وحشیانه می‌شود؛ تنازع بقایی که در جریان آن آهوخانم تغییر می‌کند و به آگاهی ارزشمندی دست می‌یابد. هما به عقد سیدمیران در می‌آید و هووی رسمی آهوخانم می‌شود. آهوخانم صبورانه از کانون خانوادگی‌اش دفاع می‌کند و هما با حوصله به راندن او از صحنه مشغول می‌شود. اما دفاع یأس‌آمیز آهوخانم توسل به همسایگان و دوستان، دعا و نذر و جادو نتیجه‌ای نمی‌دهد و او روز به روز بیشتر عقب‌نشینی می‌کند.

افغانی هفت سال از زندگی یک خانواده متشنج را با توالی منظم زمانی بازآفرینی می‌کند و به جای انتخاب لحظه‌های مناسب از زندگی، تمامی ریزه‌کاری‌ها را با تفصیلی به سبک بالزاک ارائه می‌دهد؛ یعنی به جای زمان داستانی (که پیراسته و انتخاب شده زمان زندگی است)، زمان زندگی را دنبال می‌کند. به همین دلیل، رمان آکنده از قطعات یکنواختی است که حذف آنها نقاط عطف زندگی آدم‌های داستان را برجسته‌تر می‌کند.

در خانه سیدمیران کشمکش‌ها به اوج می‌رسد، سیدمیران که در خشم و شهوتی دیوانه‌وار می‌سوزد، آهو را به طرزی مرگبار کتک می‌زند و از این پس او زن زیادی خانه می‌شود. دوران لذت‌های خوابناک سیدمیران و هما فرا می‌رسد: سید در جشن کشف حجاب به مجلس معارفه در سالن شهرداری می‌رود (افغانی توصیف مستند و ارزشمندی از نخستین روزهای کشف حجاب به دست می‌دهد)؛ به هما اجازه می‌دهد با لباس‌های هوس‌انگیز به خیابان برود؛ برای اولین بار در عمرش صورت خود را با تیغ می‌تراشد و لباس‌های مد روز می‌پوشد؛ با هما شراب می‌خورد و به سینما می‌رود. پوسته‌های سنتی را یکی پس از دیگری فرو می‌ریزد و می‌کوشد به رنگ طبقه متوسط جدید و رو به رونق درآید.

هما که به تساوی حقوق زنان با مردان می‌اندیشد، از «اصلاحات» رضاشاه حمایت می‌کند. اما این اصلاحات که از «بالا» انجام می‌شود و توسط پشت میز‌نشین‌ها و چکمه‌پوش‌ها اشاعه می‌یابد، از عوامل سوق‌دهنده همای بی‌فرهنگ و بی‌تجربه به گمراهی است. هما دلگیر از ملال شهرستان از تنهایی عمیقی رنج می‌برد و گریزگاهی می‌جوید. اما به روشنی نمی‌رسد. از در بسته‌ای به در بسته دیگری می‌خورد و به مرور در لجنزار زندگی غیرانسانی فرو می‌رود. توصیف عذاب روحی او، با تصویر دنیای مبتذلی که زمینه‌ساز سقوط زن است، همراه می‌شود و رمان افغانی را صاحب اعتباری اجتماعی می‌کند. هما چون آهوخانم خواستار حرکت است، اما در محیط راکد و اسیر تعصب و خودپرستی، حرکتش رو به جلو نیست، کورکورانه و نابخردانه است؛ پس به سوی پرتگاه می‌رود و سیدمیران و آهو را هم با خود می‌برد و سید، این خرد بورژوای آزمند،‌ خودخواه و نفس‌پرست را در شعله هوس‌های خویش می‌سوزاند. سید که نمی‌تواند در تحولات اجتماعی  و دگرگونی‌های طبقاتی که به نفع سرمایه‌داری به وقوع می‌پیوندد نقشی مناسب ایفا کند، به تدریج تمام ثروتش را از دست می‌دهد و به قاچاق رو می‌آورد و چون کاملاً درمانده می‌شود به آهوخانم پناه می‌برد.

فقر که می‌آید روابط هما و سید به هم می‌خورد. هما می‌خواهد طلاق بگیرد و سید، که شهوت از او دیوی ساخته است، آهوخانم را از خانه می‌راند و به او می‌گوید برود فاحشه‌خانه یا قبرستان. آهوخانم نیز در برابر این همه خواری نمی‌شورد، بردگی این زندگی ذلیل را بی‌چون و چرا می‌پذیرد، چون جامعه او را صاحب حقی نمی‌داند. آهوخانم خانه را ترک می‌کند و به ده می‌رود و سید به فکر می‌افتد که با هما به سفری بی‌برگشت برود. آهوخانم وقتی خبردار می‌شود، صبر و بی‌تفاوتی را به کناری می‌نهد، خود را به گاراژ می‌رساند و سید را با فضیحت به خانه برمی‌گرداند. این است آن آگاهی که در موردش صحبت کردیم: سیر داستان، زن بینوا را از تحمل خفت و خواری بر حذر می‌دارد و از او می‌خواهد برای حفظ زندگیش به مقابله برخیزد.

هما با راننده اتومبیل شهر را ترک می‌کند. زن نگون‌بخت جز در به دری چاره‌ای ندارد. زندگی‌اش سرابی است ملال‌خیز و بی‌سرانجام. آهوخانم شاد از بازیافتن شوهر، می‌رود تا بار دیگر زندگی درهم شکسته‌ای را سامان بخشد.

شوهر آهوخانم گرفتار دوگانگی عجیبی است، در مرز بین اثر هنری و اثر عامه‌پسند معلق است. افغانی همچون نویسندگان اولی رمان‌های اجتماعی، غریزی می‌نویسد و ذهنش تشکل و تربیتی هنرمندانه نیافته است، چنین است که داستان دچار آشفتگی می‌شود. نویسنده جا به جا سیر داستان را می‌گسلد، پند و اندرز می‌دهد، از ارسطو و پاسکال و دیگران نقل قول می‌آورد، فضل‌فروشی می‌کند، اساطیر یونان و احادیث مذهبی را به یاری می‌گیرد. گفتگوها که محاوره‌ای نوشته نشده‌اند، اغلب در ساختن شخصیت‌ها و پیشبرد حوادث به کار می‌آیند، اما گاه به سخنرانی‌های طولانی تبدیل می‌شوند و صحنه‌هایی بدلی و عاری از احساس هنرمندانه می‌آفرینند. در این گونه مواقع حرف‌هایی از قول آدم‌ها بیان می‌شود که با موقعیت و روحیه‌شان همخوانی ندارد. مثلاً هما یا سیدمیران سخنان خود را با اسطوره‌های یونان و روم می‌آرایند. نثر که غالباً روشن و گویاست، گاه کهنه و توضیحی می‌شود و واژه‌های ادبی، عامیانه و روزنامه‌ای در جمله‌های طولانی درهم می‌آمیزند، توصیف‌های واقع‌گرایانه رمان قرن نوزدهمی با توصیف‌های رمانتیک به شیوه حجازی مخدوش می‌شود و یکدستی رمان ازبین می‌رود.

اما شوهر آهوخانم، در صورت پیراسته شدن، اثری هنری است، چون یک دوره تاریخی را از ورای عملکرد شخصیت‌های داستان به شیوه‌ای صادقانه ثبت می‌کند. برخلاف رمان های اجتماعی اولیه، حوادث نه از راه موعظه یا استدلال، بلکه از طریق عمل و حرکت داستان بیان می‌شود. شخصیت‌ها چون انسان‌های واقعی ترکیبی از احساسات متضادند و برخلاف آدم‌های اولین داستان‌های میرصادق، تنکابنی و دانشور به پاکی برف یا سیاهی زغال نیستند. هما و آهو ضمن اینکه تیپ زنان متفاوت دوران خود را به نمایش می‌گذارند، هر یک فردیت و انگیزه‌های خاص خود را دارند و به دلیل شرایط روحی و اجتماعی‌شان چاره دیگری ندارند. آدم‌ها ضمن حوادث دگرگون می‌شوند و وقتی داستان پایان می‌یابد دیگر همان نیستند که در آغاز بودند: آهوخانم از موجودی توسری‌خور به زنی پرتحرک و دارای اعتماد به نفس مبدل می‌شود.

افغانی موفق می‌شود که خواننده را در انتظار این که «بعد چه خواهد شد؟» نگه دارد. و این توفیق کمی برای یک رمان نیست. با توسعه ساختمان رمان، افغانی وقایعی را که برخانواده‌ای می‌گذرد بر زمینه زندگی کرمانشاه در یک دوران تاریخی می‌گستراند. جشن‌ها، روضه‌خوانی‌ها، سفره‌های زیارتی، زیبایی‌ها و شادی‌های زندگی را با تسلط بر عقاید خرافی و اصطلاحات عامه، توصیف می‌کند. روابط صنفی، برخورد مردم با مأموران حکومت رضاشاه، کشف حجاب، وقوع جنگ جهانی دوم و مرگ مردم بر اثر قحطی را چنان توصیف می‌کند که سیر تاریخی سال‌هایی را که به شهریور 20 ختم شد، به روشنی می‌نمایاند؛ با باریک‌بینی و اطنابی به شیوه بالزاک دنیایی شلوغ  پرازدحام خلق می‌کندکه آدم‌های اصلی و جانبی بسیارش درگیر حوادثی گوناگون‌اند. اما جان‌مایه رمان،‌ نکوهش از عقب‌مانده‌ترین موازین اخلاقی و آداب و رسوم خانواده‌های ایرانی و آیین زشت چندهمسری است.

حسن میرعابدینی. صدسال داستان‌نویسی ایران. نشر چشمه

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...