شاهکاری از دلِ ادبیات ویرانه‌ها | الف


زمانی که جایزه‌ی نوبل ادبیات به او داده شد، از میان هموطنانش تنها یک نفر چنین افتخاری در کارنامه‌ی خود داشت؛ توماس مان، نویسنده‌ای که فخر ادبیات آلمان در نیمه‌ی نخست قرن بیستم بود. اما اگر توماس مان شاخصِ نویسندگان آلمانی پیش از جنگ جهانی دوم بود، او نیز نویسندگانِ نسل بعد از جنگ را نمایندگی می‌کرد.

عکس دسته‌جمعی با بانو [ Group Portrait with Lady  Gruppenbild mit Dame] هاینریش بل  سیمای زنی در میان جمع

یک‌ساله بود که جنگ جهانی اول تمام شد، کودکی‌اش در یکی از بدترین دوره‌های اقتصادی و سیاسی جامعه آلمان تا آن روزگار، سپری شد. به نسلی تعلق داشت که در حدفاصل دو جنگ بالیدند و جوانی‌شان مصادف شد با ظهور هیتلر و اوج‌گیری رایش سوم. برای این نسل سرخورده از شکست در جنگ جهانی اول و تحقیرشده بعد از پیمان ورسای، هیچ غریب نبود که به پیشوایی دل‌خوش کنند که او را منجی ملتِ آلمان تصور می‌کردند. مردی بلندپرواز که پرشور سخن می‌گفت و چون بازیگری توانا، از حرکت سر و دست، بالا و پایین بردن صدا و تغییر لحنش بهره می‌گرفت، تا شنوندگان را تحت تأثیر قرار دهد، چنان که گویی آن‌ها را جادو کرده باشد.

آلمان‌ها آداب به‌پا خاستن، بعد از زمین خوردن را می‌دانستند، اما این بار به مردی تکیه‌کرده بودند که از حرف‌هایش بوی خون به مشام می‌رسید. آن‌ها زیرِ چترِ نازیسم، به شکلی قدرتمندانه متحد شده بودند، بی‌آن‌که بدانند چنین اتحادی، ملت آلمان را به‌سرعت به‌سوی لبه‌ی پرتگاهی هولناک‌تر از گذشته سوق می‌داد. با این احوال چنان شوری آن‌ها را فراگرفته بود که نه پرتگاه را می‌دیدند و نه بوی خون مشام‌شان می‌آزرد.

هاینریش بل نیز همانند اغلب جوانان نسل خود گذرش به جنگ افتاد، هرچند می‌دانست پوشیدنِ یونیفرمی که جوانان هیتلری بدان می‌نازیدند، افتخاری پوشالی‌ست، اما ناگزیر برای آنکه اَنگِ خیانت به وطن بر پیشانی‌اش نخورد، راهیِ جنگی شد که لحظه به لحظه تنفرش از آن بیشتر می‌شد. و تقدیر چنین رقم خورد که نماد برجسته‌ی نویسندگان پس از جنگ جهانی دوم، مردی که از جنگ نفرتی عمیق داشت، با تجربیاتی عمیق و دست‌ِاول از جنگ، قلم ‌به‌ دست بگیرد.

جنگ‌ها همان‌گونه که بر حیات اقتصادی و سیاسی مردم تأثیر می‌گذارند، حیات فرهنگی و فکری آن‌ها را نیز متأثر می‌سازند. گاه نقطه پایان‌بر دوره‌ای می‌گذارند و سرآغاز دوره تازه‌ای می‌شوند؛ گاه مکتبی را به انتهای راه خود می‌رسانند تا جای خود را به مکتب (ادبی و هنری) دیگری دهد. اما عجیب اینکه جنگ جهانی دوم لااقل برای آلمان‌ها متضمنِ شرایطی دیگرگونه بود. این جنگ همان‌گونه که آلمان را به لحاظ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ویران ساخت، فرهنگ و هنر و بالأخص ادبیات آن را نیز مُنهدم ساخت. نویسندگان بعد از جنگ آلمان با ویرانه‌ای روبه‌رو بودند که باید همه‌چیزش را از نو می‌ساختند.

از این سبب، هانریش بل معتقد بود: اندک زمانی بعد از پایان جنگ، نوشتن نیم‌صفحه نثر درست، ‌کاری بسیار دشوار بود!

هیتلر و میراث او نه‌تنها روح جمعی مردم آلمان را که زبان آن‌ها را نیز آلوده کرده و به ورطه نابودی کشانده بود. فاشیسم رایش سوم و زبان تبلیغی و پر از ریا و دروغ نازی‌ها، به‌گونه‌ای زبان آلمانی را فاسد کرده بود که نویسندگان نسل بعد از جنگ، وظیفه‌ای بس دشوار داشتند. ادبیات این دوران را «ادبیاتِ ویرانه» می‌نامیدند، نه‌فقط ازآن‌رو که دربار‌ه‌ی مردمی شکست‌خورده و تحقیرشده بود که در ویرانه‌های برجای مانده از آلمان می‌زیستند، بلکه این عنوان اشاره‌ای مستقیم به ویرانی زبان و ادبیات داشت. هم از این رو بود که نثر نویسندگان بعد از جنگ نیز تفاوت‌های بنیادین با نثر نویسندگان قبل از جنگ داشت.

هانریش بل نویسنده چنین روزگاری بود. زندگی در این ایام و تجربه‌ی مستقیم جنگ، سبب شد دستمایه بسیاری از آثار او، به‌طورمستقیم و غیرمستقیم، جنگ و تأثیر آن بر زندگی مردم، پیامد‌های جنگ برای نسل‌های بعد از آن و از این دست باشد.

بازماندگان جنگ و نسل‌هایی که از پس آن می‌رسیدند، وظیفه‌ای خطیر بر عهده داشتند، ملت آلمان درگذشته نیز زمین‌خورده و دوباره به پاخاسته بود، اما هیچ‌گاه عمق و ابعاد آن بدین شکل شدت نبود؛ این بار نه‌فقط خود جنگ، که بدتر از آن فاشیسم این کشور را به خاک سیاه نشانده بود.

هانریش بل انتشار آثارش را، سه سال بعد از جنگ جهانی دوم، از اواخر دهه چهل آغاز کرد، رمان نخستش «قطار به‌موقع رسید» در ۱۹۴۹ منتشر شد که برای او اسم و رسمی به‌همراه آورد. اما شهرت واقعی‌اش بعد از انتشار «آدم کجا بودی؟» و داستان «گوسفند سیاه» در سال ۱۹۵۱، با برنده شدن جایزه ادبی گروه ۴۷ رقم خورد. این آثار اگرچه از قریحه‌ی نویسنده‌ای آینده‌دار خبر می‌داند، اما او هنوز با آن هانریش بلِ روزهای اوج فاصله داشت.

مضمون آثار نخست او، رخدادهای جنگ در متنِ جبهه‌های جنگ را دربر می‌گرفت، اما رفته‌رفته گستره‌ی نگاه خود را وسعت بخشید، به زندگی مردم در پشت جبهه و نهایتا به دستاوردهای شوم جنگ برای نسل‌های بعد از آن پرداخت. نوشته‌هایش سطر به سطر، تنفر او از جنگ و فاشیسم، ارج نهادن به شرافت انسانی و همدردی با انسان‌های قربانی را حکایت ‌می‌کرد.

هانریش بل ازجمله کسانی‌ست که هم به‌عنوان نویسنده‌ی داستان کوتاه و هم به‌عنوانِ رمان‌نویس، آثار ارزنده‌ی بسیاری از خود برجای گذاشته. از نیمه‌ی دوم دهه‌ی پنجاه که موقعیت خود را به‌عنوان شاخصِ نویسندگان بعد از جنگ آلمان تثبیت کرد، همواره در اوج بود و بهترین آثارش را نیز این سال‌ها خلق کرد.

در میان کارنامه پربار او حداقل پنج یا شش رمان هستند که در لیست بهترین رمان‌های ادبیات قرن بیستم آلمان و جزو رمان‌های مهم معاصر جهان جای می‌گیرند. رمان‌هایی همانند: بیلیارد در ساعت نه و نیم، عقاید یک دلقک، آبروی ازدست‌رفته کاترینا بلوم، شبکه امنیتی و سیمای زنی در میان جمع.

هرچند در میان آثار هانریش بل «عقاید یک دلقک» به دلیل مضمون عاشقانه، نام جذاب و حال و هوای نوستالژیک و پر احساسش، از بقیه رمان‌های او شهرت بیشتری پیدا کرده است؛ اما بی‌اغماض این «سیمای زنی در میان جمع» [Group Portrait with Lady] است که شاهکار کارنامه‌ی هانریش بل محسوب می‌شود. یکی از بهترین آثار ادبی قرن بیستم که دستاورد اوج دوران خلاقیت و پختگی اوست. هانریش بل این رمان را در سال ۱۹۷۱ منتشر کرد و یک سال بعد نیز جایزه نوبل به او تعلق گرفت.

سیمای زنی در میان جمع» [Group Portrait with Lady

سیمای زنی در میان جمع، رمانی‌ست سرشار از ظرافت‌های ادبی و روایی، اما آنچه این رمان را به اثری منحصربه‌فرد بدل ساخته، زبان روان و خوش‌خوان این رمان است که به ما می‌آموزد که ظرافت‌ها و جزییات یک اثر ادبی، هر چقدر هم زیاد باشد، دلیلی برای پیچیدگی‌های بی‌مورد نیست.

این رمان که به همت نشر آگاه و با ترجمه بسیار خوبِ مرتضی کلانتریان به فارسی در آمده، ماجرای لنی فافر زنی آلمانی‌ست که در جنگ شوهرش را از دست‌داده. او که از تنهایی در هراس است، مدتی را با یک اسیر روس ارتباط دارد و سرانجام پس از جنگ با کارگران ترک رابطه برقرار می‌کند.

رمان به شکلی ویژه روایت می‌شود، زندگی لنی دستمایه‌ی اصلی رمان است، اما رمان توسط شخصی غایب در روند داستان روایت می‌شود؛ راوی غیرفعال اما جستجوگری که به سراغ دوستان و آشنایان لنی و درواقع شاهدانی که ‌می‌توانند درباره‌ی گوشه‌های مختلف زندگی او شهادت دهند، می‌رود. خرده روایت‌های پراکنده و تودرتوی این شاهدان، اساس شکل‌گیری ساختار روایی کل رمان است، که پازل‌وار تصویری زنده و توأم با جزئیات بسیار دقیق و تکان‌دهنده، از زندگی لنی را پیش روی خواننده شکل می‌دهند.

«سیمای زنی درمیان جمع» رمانی‌ست که از جنبه‌های گوناگون می‌تواند مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. سوایِ همه تحلیل‌هایی که از این رمان شده؛ می‌توان لنی را نمادِ خود آلمان در نظر گرفت. لنی سیمای تمام و کمال یک قربانی‌ست؛ دختر زیبایی که در زمان نازی‌ها به‌عنوان آلمانی‌ترین دختر برگزیده شده، سرانجام به شخصی سرد، شکست خورده و فروپاشیده از درون بدل می‌شود. شوهرش درجنگ کشته شده، گرفتار یک سرباز اسیر روس می‌شود و سرانجام نیز نصیب قسمت کارگران مهاجر ترک می‌گردد. حکایتی که به شکلی نمادین می‌تواند کنایه از تاثیر جنگ بر آلمان، شکست این کشور توسط روس‌ها و دست آخر نیز هجوم انبوه مهاجران ترک به این کشور باشد!

این رمان اثری‌ست برای بارها خواندن، شاهکاری که مخاطب هر بار، به نکات و ظرایف جدیدی از اثر دست می‌یابد و از منظری تازه می‌تواند به تحلیل آن بنشیند. سوای این مسئله، مخاطب با خواندن این رمان سفری می‌کند به آلمانِ دوران هیتلر، روزگار جنگ جهانی‌دوم و همچنین ایام بعد از آن، و همپای لذت از رمانی فراموش‌نشدنی، مروری دارد بر مقطعی مهم از تاریخ این کشور.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...