جنون و مرگ | آرمان ملی


«بازنویسی»(تصحیح) [Korrektur یا Correction] چهارمین رمان و به‌زعم برخی منتقدان از تحسین‌برانگیزترین آثار توماس برنهارد [Thomas Bernhard] نویسنده شهیر اتریشی است. نثر عجیب و سبک نگارش برنهارد در این کتاب و دیگر آثارش، او را هم‌ردیف نویسندگانی چون کافکا یا بکت قرار داده است.

بازنویسی»(تصحیح) [Korrektur یا Correction]  توماس برنهارد [Thomas Bernhard]

برنهاد کاراکتر اصلی داستان یعنی رویتهامر را بر پایه‌ شخصیت لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف هموطنش طراحی کرده و برخی از واقعیات زندگی خودش را هم به آن نسبت داده است. برنهارد در این رمان عبارت معروف ویتگنشتاین «محدودیت‌های زبان، محدوده‌ دنیای من است» را به چالش ‌‌کشیده و درواقع تلاش کرده زبان خود را تا بیرونی‌ترین سطح ممکن تا جایی گسترش دهد که حتی شدیدترین اشکال تجربه‌ بشری را دربرگیرد و در جهت‌دادن چنین توسعه‌ای از مونولوگ‌های طولانی استفاده کرد و راهی برای نوشتن رازهای پنهان گذشته اتریش و مشکلات پیش روی آن پیدا کرد.

رویتهامر همچون خود برنهارد منتقد وطن خویش اتریش است. برنهاردی که آنچنان با تلخی و گزندگی از اتریش یاد می‌کرد و با کسانی که وطنش را در افکار عمومی به لحاظ سیاسی هدایت می‌کردند مشکل داشت که جمعی از سیاستمداران و مطبوعات عامه‌پسند خواستار بازپس‌گرفتن تابعیت و اخراج او از اتریش شدند و به او لقب Nestbeschmutzer (پرنده‌ای که مدفوع خودش را در آشیانه‌ خودش می‌ریزد) دادند.

«بازنویسی» از دو بخش و درواقع از دو پاراگراف طولانی، متراکم و بدون شکاف تشکیل شده که ضرباهنگ آن بی‌ارتباط با تحصیل موسیقی نویسنده در دوران جوانی نیست. تکرار و رونویسی موضوع اصلی کتاب است: تکرار خانه‌ها، ایده‌ها و نوشته‌ها. «بازنویسی» مثلثی فراداستانی است بین سه دوست قدیمی.

بخش اول رمان شامل مونولوگی بس طولانی است که از زبان راوی بی‌نامی روایت می‌شود که پس خودکشی دوست دانشمند خود رویتهامر بر آن می‌شود که نوشته‌های او را که بالغ بر هزاران کاغذ و دست‌نوشته قطوری از اوست به وصیت وی بررسی و مرتب کند. برای انجام این کار به خانه‌ دوست مشترکشان در واقع اقامتگاه مورد علاقه‌ رویتهامر می‌رود. شیروانی هولر که توسط راوی سیاهچال فکر نامیده می‌شود، که درواقع همان مکانی بوده که ایده ساخت مخروط به ذهن رویتهامر خطور می‌کند. هرکس ایده‌ای دارد که در آخر او را می‌کشد؛ ایده‌ای که درون او جا خشک کرده تمام وجودش را احاطه کرده و دیر یا زود او را به نابودی می‌کشاند. رویتهامر هم که فرزند خودتبعید خانواده‌ای ثروتمند است و دل‌بریده از خانه، وطن و خانواده است از میراث غیرمنتظره‌اش استفاده می‌کند تا پروژه آرمانگرایانه‌اش را تحقق ببخشد. ساختن مخروطی که به‌عنوان مظهر فردیت در رمان برنهارد سمبل می‌شود؛ مخروطی با ابعادی هیولاوار در قلب ایزوله جنگل برای خواهرش (تنها کسی از اعضای خانواده‌اش که او را دوست می‌داشت) طرح و ساخت چنین مخروطی شش سال از عمر او را می‌گیرد. ساختمانی متناسب با شخصیت خواهرش تا او را خوشحال کند، اما درنهایت مخروط به سرعت از ایده‌ای جالب به چیزی کاملا وحشتناک تبدیل می‌شود.

در بخش دوم رمان، راوی از زبان رویتهامر بخش‌هایی از دست‌نوشته‌های او را می‌خواند و به مرور با وی همزبان و درنهایت در زبان او محو می‌شود. از خواندن دست‌نوشته‌ها متوجه می‌شویم رویتهامر بعد از مرگ خواهرش تصمیم می‌گیرد نوشته‌های خود را در مورد آلتنسام (خانه‌ پدری) تصحیح کند؛ چراکه به بعد از خاکسپاری خواهرش و مواجه‌شدن با برادرانش به این نتیجه می‌رسد که همه‌چیز اشتباه است که نه‌تنها بعضی چیزها را بد توصیف کرده، بلکه همه‌چیز را به‌زعم خود اشتباه توصیف کرده است. درواقع شروع می‌کند به تصحیح دوباره و دوباره تفکرات و تصورات خود تاجایی‌که به‌کل آن را نابود کند و نگذارد نوشته‌ جدیدی درست شود. هرچیزی که قبلا آن را پیشرفت محسوب می‌کرده جز زوال، تخریب و نابودی نبوده و به‌این‌ترتیب به اصلاح اساسی وجود خود می‌پردازد. رویتهامری که در نوشته‌هایش اشاره می‌کند آدم‌ها عوض اینکه خودکشی کنند به سرکار می‌روند، با تکمیل‌شدن مخروط با این حقیقت که دو زندگی دلیل خود را از دست داده‌اند مواجه می‌شود وصیت می‌کند مخروط دست‌نخورده در دل طبیعت رها شود.

«بازنویسی» را هم می‌توان سطحی از زندگی ویتگنشتاین دانست (که همچون رویتهامر در کمبریج تدریس می‌کرد و سال‌هایی از زندگی‌اش مشغول ایده‌پردازی و ساخت خانه‌ای برای خواهرش بود.) و هم سطحی از زندگی خود برنهارد (تنفر از اتریش و مادرش). اما در کامل‌ترین حالت باید اذعان داشت «بازنویسی» تعمق عمیقی است در مورد جنون و خودکشی.

هرچند برنهارد نگاه نهیلیستی به جهان داشت، می‌دانست زیبایی وجود دارد و در دل زیبایی تعبیه شده؛ بنابراین «بازنویسی» علی‌رغم لحن تیره و موضوع آن رمانی دلهره‌آور نیست: اثر هنری زیبایی است و شاهکاری برای خواندن. در ترجمه‌‌ زینب آرمند که از متن آلمانی صورت گرفته، عبارات و جمله‌های طولانی و درهم‌تنیده و تکرارهای برنهارد درست مانند متن اصلی برگردانده شده؛ تکرارهایی که با وجود دشوارکردن خوانش در صفحات ابتدایی، رفته‌رفته خواننده را با زبان موزیکال برنهارد آشنا می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...